طنز از موثرترین روشها برای تلنگر زدن به جامعه و اشاره به فرهنگهای غلط است
بهروز واثقی، داستان نویس، فیلمنامه نویس، طنزپرداز و روزنامهنگارِ متولد ۱۳۵۸ و فارغالتحصیل رشته ریاضی محض از دانشگاه صنعتی شریف است. او کار در حوزه فرهنگ را از سال ۱۳۸۰ در دو بخش روزنامهنگاری و نویسندگی در تعامل با خبرگزاری میراث فرهنگی و انتشارات ابوعطا آغاز کرد.
از برجستهترین آثار او در حوزههای مختلف میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
الف) حوزه فیلمنامهنویسی
الف ـ ۱) نویسندگی فیلمنامه اولین فیلم سینمایی رئال انیمیشن ایران به نام «مبارک» به تهیهکنندگی علی امامی و کارگردانی محمدرضا نجفی که برای اولین بار در جشنواره فجر سال ۱۳۹۳ به نمایش درآمد.
الف ـ ۲) نویسندگی مجموعه طنز تلویزیونی خندهبازار به تهیهکنندگی فرید شبخیز و کارگردانی شهاب عباسی.
الف ـ ۳) نویسندگی چند مجموعه انیمیشن کارتونی با نامهای رعنا، دختر دهقان ـ ماهان ـ پرستونامه و ماندهها.
ب) حوزه نشر
نویسندگی بالغ بر ۱۰۰ عنوان کتاب کودک.
ج) روزنامهنگاری:
در این بخش همکاری با رسانههایی مثل خبرگزاری میراث فرهنگی، روزنامه اعتماد، روزنامه عصر اقتصاد و همچنین سردبیری چند نشریه از جمله صنعت چاپ، کوه نور و … را بر عهده داشته است.
کتاب «تراوشات یک ذهن آشفته» مجموعه طنزی به قلم اوست که امسال در نمایشگاه کتاب تهران رونمایی میشود.
کتابهایی که تاکنون از شما انتشار یافته، در حوزهٔ ادبیات کودک بوده است. چگونه شد که اینبار به نوشتن مجموعهٔ طنزی روی آوردید که بیشتر برای مخاطب بزرگسال مناسب است تا کودکان؟
به اعتقاد من هرکس که وارد عرصه کار فرهنگی و هنری میشود به دنبال آن است که تجربه و نگرش خود را در ارتباط با پدیدههای مختلف با جامعه مخاطب خویش به اشتراک بگذارد و به آنان اجازه دهد که این پدیدهها را از منظر او که قطعاً منظری متمایز و متفاوت نسبت به عامه است تجربه کنند. یک نویسنده و یک هنرمند، از این مسیر به ارتقای آگاهی جامعه کمک میکند.
در این میان یک دغدغه مهم برای همه هنرمندان و نویسندگان وجود دارد و آن اینکه مخلوق آنها تا چه حد بر جامعه مخاطب اثر میگذارد. همین دغدغه نیز مرا به سمت ادبیات کودک و نوجوان سوق داد. چراکه اعتقاد داشته و دارم که کار فرهنگی و فرآیند فرهنگسازی در ارتباط با مخاطب کودک و نوجوان کارایی بالاتری خواهد داشت.
هیچکس و هیچ نهادی نمیتواند از مسیر شعار و اجبار تحولات یک جامعه را به سمتی که مورد نظرش است هدایت کند. از نظر من تحولات اجتماعی و فرهنگی فرآیندی متافیزیک را شامل میشود که در ناخودآگاه جامعه رقم میخورد. از این رو اثربخشترین کاری که در این زمینه میتوان انجام داد آگاهیبخشی و فرهنگسازی است.
اما در کنار این کار فرهنگی در حوزه کودک و نوجوان که آن را حرفه اصلی خود میدانم، مدتها بود تلاش داشتم نقدی بر فرآیند واژگونه شدن ارزشها و هنجارهای اجتماعی ارائه دهم و فریبکاریها، نیرنگبازیها و گرفتار آمدن تفکر و هویت ایرانی در میان سنت و مدرنیته را به چالش بکشم و در این میان قالب طنز را بهترین ابزار برای نیل به این مقصود ارزیابی میکردم.
اجازه دهید به این نکته نیز اشاره کنم که من کلاً روحیه طنزپردازی دارم و حتی در تعاملات خود با دیگران نیز بعضاً نقد و حرفم را در قالب طنز بیان میکنم. این رویه ضمن آنکه با جبههگیری کمتری از سوی طرف مقابل مواجه میشود، به اعتقاد بنده اثرگذاری بهتری نیز دارد.
علاوه بر این بنده در حوزه ادبیات کودک نیز همواره تلاش کردهام داستانهایم را با چاشنی طنز همراه کنم تا با استقبال و اقبال بهتر مخاطبان مواجه شود.
خردهفرهنگها، عرفها و سنتهایی که نقدهای طنزگونهتان در این کتاب، آنها را هدف قرار داده کدام است؟
کتاب «تراوشات یک ذهن آشفته» در واقع نقدی بر نگرشها، تعاملات و روابط انسانی در جامعه امروز ایرانی است. جامعهای که سوژههای انسانی آن به صورت مستمر خود را در قالب قشرهای جنسیتی، فکری و اعتباری باز تعریف کرده و با فرآیند دشمنسازی و تخریب تلاش میکنند برای خود اعتبار و جایگاهی خلق کنند.
برای مثال یک دختر جوان ممکن است یکبار خود را در قالب قشر زنان، یکبار در قالب قشر بچههای بالاشهر، یکبار در قالب دانشجو و … باز تعریف کرده و هر بار بسته به هویتی که برای خود انتخاب کرده به نقد گروه مقابل بپردازد. مثلاً اگر خود را در لحظه زن دیده، به نقد مردان میپردازد، اگر خود را دختری روزآمد دیده به نقد دختران (از نظر او) سنتی میپردازد، اگر خود را دختری تنها دیده به نقد دخترانی که (از نظر او) به هرزگی گراییدهاند میپردازد، اگر خود را آرتیست میداند، هرکس که با او مخالف باشد را عامی میپندارد و …
بنابراین صراحتاً میتوانم بیان کنم که کتاب ترواشات یک ذهن آشفته تلاش کرده این قشرهای جنسیتی، فکری و اعتباری را شناسایی و تحلیل کرده و رویکردهای آنان، هنجارها، خردهفرهنگها و عرفهای فکری و رفتاری آنان را در قبال پدیدههای مختلف اجتماعی مثل ازدواج، تربیت فرزندان، درآمدزایی، تجملگرایی و … به نقد بکشد.
تقابل سنت و مدرنیته و سرگردانی جامعهٔ ایرانی میان این دو، از جمله مضامینی است که بسیاری از طنزهایتان در این کتاب را بر اساس آن نوشتهاید. جدای از طنز، دوست دارم نگرش خودتان را در این باره بدانم. چه تضادها و مشکلاتی را در این خصوص در جامعه مشاهده میکنید؟
به اعتقاد بنده سرگردانی تفکر ایرانی در بین سنت و مدرنیته که از دوران پهلوی و با ورود غیرنظاممند مولفههای فرهنگ غربی به ایران آغاز شده، به دلایل متعدد از جمله هجوم اطلاعات به واسطه رسانههایی مثل اینترنت و البته برخورد سیاه و سفید و سلبی نخبگان جامعه با پدیدهها و آثار مدرنیته، امروز به یک بحران هویتی تبدیل شده است.
از یک سو حداقل در بخش ناخودآگاه ذهنیت ایرانی، سنتها و باورهای سنتی همچنان قدرتمند هستند و بر نگرش و رفتار افراد تأثیر میگذارند و از سوی دیگر تمایلی افراطی به مدرن شدن آن هم صرفاً به شکلی نمادین و خالی از محتوا در لایههای مختلف جامعه در حال گسترش است.
این عدم یکپارچگی فکری و مخدوش شدن نظام ارزشگذاری ذهنی، تصویر و تلقی افراد از خود، دیگران و پدیدههای اجتماعی را نیز غیرشفاف و مبهم میسازد. از این رو آنان برای غلبه بر این تضادها که از درون آزارشان میدهد، همانطور که عرض کردم به صورت مستمر خود را در قالب گروهها و قشرهای جنسیتی، فکری و اعتباری بازتعریف میکنند تا بدین واسطه حتی به صورت کوتاه مدت برای خود هویت و اعتباری قابل اتکا کسب کنند.
همین رویه نیز خرده فرهنگهای مغشوش و آشفتهای را در جامعه ما به وجود آورده که در مسیر حذف ارزشهای اصیل و گرانبهای فرهنگی، سنتی، مذهبی و ملی حرکت میکنند.
سری به مطالبی که ما ایرانیان از طریق رسانههایی مثل وایبر، لاین و … برای یکدیگر ارسال میکنیم بزنید تا هم متوجه این شکاف و گسست فکری در ذهنیت افراد شوید و هم دریابید که چگونه حتی به راحتی شخصیتهای مذهبی، ملی و اسطورهای خود را تخریب میکنیم.
اجازه دهید به نکته مهم دیگری که در مطالب کتاب نیز منعکس شده اشاره کنم. عدم عملکرد صحیح نظام ارزشگذاری ذهنی در اقشار مختلف به تضادها و پارادوکسهای عدیدهای نیز در سطح جامعه دامن زده است. از جمله:
ـ اغلب افراد در ارتباط با خود بسیار روشنفکر و آسانگیر و در ارتباط با طرف مقابلشان (مخصوصاً همسر یا شریک عاطفی) بسیار سنتی و سختگیر هستند.
ـ اغلب افراد مسئولیتپذیر نبوده، گناه اشتباهات و خطاهای خویش را نمیپذیرند و اگر با مشکلی مواجه شوند هرکس و هر چیزی را غیر از خود مقصر میدانند.
ـ اغلب دارای برداشتهای سطحی و کم عمق نسبت مسائل مختلف هستند اما بدون استثنا خود را عقل کل و صاحبنظر میدانند.
و بسیاری از مسائل دیگر که ذکر آنها از حوصله این بحث خارج است.
به نظر شما طنز چقدر میتواند در اصلاح فرهنگهای غلطی که سالها و چه بسا دهههاست در جامعهٔ ایرانی به چشم میخورد، مؤثر باشد؟
به دو دلیل اصلی باور دارم که طنز از موثرترین روشها، حداقل برای تلنگر زدن به جامعه و اشاره به فرهنگهای غلط است. یک آنکه جامعه ایرانی خسته از نصیحت مستقیم و بیپرده است و با هرچیزی که رنگی از نصیحت و توصیه داشته باشد به شدت مقابله میکند و در مقابل علاقه نسبتاً خوبی به طنز و کمدی دارد.
دوم آنکه ذهنیت ایرانی معمولاً برای تحمل چیزهای آزاردهنده و هضم آنها به طنز روی میآورد. از جمله میتوان به رویکرد مردم در ارتباط با مشکلات اقتصادی اشاره کرد. مشکلاتی که در قالب نوشتههایی طنز در وایبر و رسانههای دیگر منعکس میشوند و بخشی از انرژیهای منفی و رنجشآور را از روان افراد پاک میکنند.
در کارنامهتان علاوه بر نوشتن کتاب، نوشتن فیلمنامهٔ «مبارک»، اولین فیلم سینمایی رئال- انیمیشن ایران نیز به چشم میخورد. تا جایی که اطلاع دارم این فیلم در جشنوارهٔ فیلم فجر سال گذشته به نمایش درآمد. خودتان استقبال مردم از این فیلم را چطور ارزیابی میکنید و به نظر شما زمان برای ساختن این نوع فیلمها که ساختار متفاوتی دارند در سینمای ایران فرا رسیده است؟
فیلم مبارک چه از نظر محتوا و چه از نظر فرم، فیلم متفاوتی است و خوشبختانه با همت برادران امامی در نقش تهیهکننده و کارگردان، با کیفیت بسیار مطلوبی ساخته شده است. استقبال مردم و کارشناسان در تعداد دفعات معدودی که فیلم در قالب جشنواره به نمایش در آمد بسیار خوب بود و با تحسین مخاطبان مواجه شد.
البته بازخورد اصلی را زمانی که فیلم در سطع وسیع به نمایش درآید شاهد خواهیم بود؛ اما پیشبینی بنده این است که فیلم با استقبال بسیار خوب خانوادهها مواجه خواهد شد. چراکه هم از جذابیتهای طنز و داستانی برخوردار است، هم از نظر کیفیت ساخت مخصوصاً در بخش انیمیشن شرایط مطلوبی دارد و هم موضوع آن، یعنی تضادهای فکری نسلهای مختلف از دغدغههای اصلی والدین و خانواده است. این فیلم تاکیدی بر لزوم زندهنگه داشتن ارزشها، سنتها، فرهنگیهای بومی و اسطورههای ایرانی است و سرد شدن فضای روابط انسانی را به نقد میکشد.
ممنون میشوم خلاصهای از داستان فیلم «مبارک» را برایمان شرح دهید.
آژیدهاک (نماد دشمنی و سرما) قصد دارد با استفاده از رویکرد افراطی مردم به مدرنیته و تکنولوژی، نقشه شومی را پیاده کند. نقشه او آن است که در سالروز تولدش، تمام اسطورههای ایرانی را به سنگ تبدیل کرده و اسم و یاد آنان را از ذهن مردم پاک کند. او با این کار موفق خواهد شد بین مردم فاصله بیندازد و مهربانی و محبت را از بین ببرد.
یک پیرمرد نقال که با عروسکهایش کار میکند تنها کسی است که از این نقشه خبر دارد اما او نیز به واسطه عدم رغبت مردم به نمایشهای خود از مبارزه با آژیدهاک دلسرد و ناامید شده است. به اعتقاد او تنها کسی که میتواند با آژیدهاک مقابله کند، نوهاش گلپری است. (دختری نویسنده و خلاق که متاسفانه هیچ ارزشی برای کارهای فرهنگی پدربزرگش قائل نیست و او را سنتی و عقبمانده میداند.)
با ناامید شدن پیرمرد، رستم، محبوبترین عروسک او تلاش میکند با نامه نوشتن برای کاوه، فریدون و آرش کمانگیر (اسطورههای ایرانی که آنها نیز پیرمرد را ترک کردهاند) راهی برای مقابله با آژی دهاک بیابد اما آژیدهاک از این نقشه باخبر شده و از طریق نیروهایش رستم را میدزدد. با این اتفاق پیرمرد نیز دچار شوک شده، سکته کرده و به بیمارستان برده میشود.
عروسکهای دیگر پیرمرد با محوریت مبارک با سرنخی که رستم قبل از دزدیده شدن برای آنها گذاشته جستجو و تلاشی را برای یافتن رستم و راضی کردن گلپری برای مقابله با آژیدهاک آغاز میکنند اما در این میان هربار بر مشکلات آنها افزوده میشود. از جمله اینکه گلپری نیز فریب آژیدهاک را میخورد و …
- درباره نویسنده:
- تازهترینها:
In touch with the Iranian cultural diaspora.
Shahrgon is an online magazine for Canada’s Iranian cultural diaspora and Persian-speaking languages.
Shahrgon started working in Vancouver, Canada, in 1992 with the publication “Namai Iran” and then in the evolution of “Ayandeh” and “Shahrvand-E Vancouver,” it transformed into Shahrgon.
Shahrgon; The magazine of the Iranian cultural diaspora;
شهرگان مجلهی دیاسپورای ایران فرهنگی در ونکوور کانادا از سال ۱۹۹۲ با نشریهی «نمای ایران» آغاز بهکار کرده و سپس در فرگشتی از «آینده» و «شهروند ونکوور» به شهرگان فراروئید