عرایض یک سایه
سلام، حالتون چطوره؟
اون بابایی رو که توی دبی برای خرید پلاک خودروی شماره (۵) ۳۳ میلیون درهم، یعنی ۹ میلیون دلار آمریکایی داد دیدین!؟ اینا این پولارو از کجا میارن؟ میگن طرف بازرگانه. آخه بازرگان چی؟ نه والله. دفعۀ اولشم که نیست. تا حالا ده تا از این پلاکهارو خریده. میگه عاشق پلاکهای ویژه است. خدا شفاش بده. دفعۀ قبل هم هفت میلیون دلار برا پلاک شماره نه داده بود. بعد از خرید این پلاکه، به خبرنگارا گفته که اشک تو چشاش جمع شده . فکر میکنین برا چی؟
حیوونی ذوق زده شده. گفته که پلاکه، خیلی مفت گیرش اومده. حاضر بوده تا بیست میلیون دلار هم پیش بره. حواسم به دور و برم نبود، با صدای بلند گفتم: واقعا که تو این دنیا عجب خرایی پیدا میشن. بعد یهو متوجه شدم که خرم کنارمه. خیلی بد شد. معلوم بود بهش برخورده. اما وانمود کرد که نشنیده. من که خر نیستم! فهمیدم شنیده. گفتم: ببین، خودتو به خریت نزن. میدونم شنیدی. منظورم این بود که اون بابا نمیدونه با پول مفت چکار کنه. خره برگشته میگه:
تو حسودیت میشه. پول خودش بوده. به تو چه؟ منم اونقدر خر پول بودم میخریدم. زرِ زیادی بزنی، بهش میگم وکیلاشو بندازه به جونت و سوت کنه.
لطفا این مطلب رو نخونید. من، هم از خرم، هم از کسایی که پول مفت دارن معذرت میخوام.