ما به اشیا اعتماد داشتیم
مروری بر کتاب شعر «وست وود» اثر سینا سنجری/
چاپ اول، نشر حکمت کلمه، ۱۳۹۸
بر این باورم نامیراییِ پدیدههای هستی در هر چیزی که پا به هستی میگذارد، یا به وجود میآید، مانند تولیدات دست بشر، همگی عناصر فناناپذیرند؛ تنها، در چرخه هستی شکلشان، موجودیتشان دگرگون میشود یا تغییر مییابد. عناصر و باقیمانده یک انسان یا شیء در خاک با دیگر عناصر تجزیه و ادغام میشود. بر همین اساس در جهان ذهنیِ انسان که با کلمه سروکار دارد، و بعد با زبان، و از زبان به کلمه در قالب انواع بیان، و در اینجا در نوع شعر ظهور مییابد، ازجمله نامیرایانِ پدیدههای هستی هستند. شعر از نوع ماندگارش مدنظر ما است؛ شاید در دورهای فراموش شود یا به عقب رانده شود، اما در دورههای بعدی دوباره کشف خواهد شد. این وضعیت هماکنون نیز اتفاق میافتد و در گذشته هم اتفاق افتاده است.
شعر بلند «وستوود» اثر سینا سنجری از همین نوع اتفاقهاست که مانند هر منظومهای بنیادش بر محور روایت میچرخد. روایتها هیچگاه پایانپذیر و میرا نیستند، بل مدام در حال زایش، بازسازی و گسترش خود هستند. رودی که از سرچشمهای به سوی هر مسیری حرکت میکند و بر اساس وضعیت جغرافیایی مکان و مسیر، حرکت، چرخش و منظرش تغییر مییابد، همیشه همان رودی است که از سرچشمهاش جاری میشود.
اینکه شاعری از جهان شرق، به هر دلیلی، گذرش به جهان غرب بیفتد و با یادداشتهای چند سده قبلِ فردی غربی آشنا شود که نمیداند او کیست، اصلا واقعی است یا خیالی، مجذوب محتوا شود و آن را به صورت منظومهای درخشان در تاریخ ادبیات به یادگار بسپارد، شگفتانگیز و رشکبرانگیز است. حادثه است و شانس. حکمی ناخوانده است. دستوری درونی برای رفتن در طول هزاران کیلومتر راه، یا چندین ساعت پرواز برای دیدهشدن آن یادداشتها. به گمانم سینا سنجری نخستین انسانی است که این یادداشتها را به شعر برگردانده. نخستین شاعر پارسی است که به زبان فارسی موفق به چنین کاری شده. روایت همانندی نخستین شعر آغازین کتاب است:
«وستوود مثل خطی ممتد سواحل دور را به هم میرساند/ من همچنان در روشناییها و تاریکیهایش قدم میزنم/ گاهی روایتگرِ تاریکیام/ گاهی بشارتدهنده روشنایی/ اما به هر روی/ تأمل از حدود خیرگی در گلی زرد/ که از میان انبوه اشیای وانهاده سر برآورده است/ فراتر نمیرود/ …/ پوشش سقف خانه به پایان عمر خویش رسیده است/ قطرات باران مدتهاست روزنههایی یافتهاند به درون/ به اتاقها به فنجانهای خالی رهاشده/ شباهتها کم نیست/ سنجابها در زیر شیروانی/ راکونها در حیاط پشتی/ صندلیهای برزنتی در آفتاب و باران/ و من/ در وستوود/ رهاشدگانی روایتگر تاریکیها و روشنیها». (ص ۱۵-۱۶)
شاعر، ابتدابهساکن، با نام مکان آغاز میکند. مکان جغرافیای شعرش را مستندسازی میکند. در سطر دوم نشان میدهد در کجای این مکان حضور دارد، چشماندازش را، سواحل اقیانوس را، برای قدمزدن در تاریکیها و روشناییها. (به دو وضعیت متضاد تاریکی و روشنایی دقت شود) در سطر سوم روایتگر تاریکی است و در سطر چهارم بشارتدهنده روشنایی. زاویه و نوع نگاه و چرایی آن در همین سطر آشکار میشود. شاعر در چهار سطر آغازین شعر، مکان، فضا، زاویه دید، نوع نگاهش را بهطور شگفتی مستند کرده است. این امکانپذیر نیست مگر شاعر شناخت و درک درستی از مکان و زمان و معماری این دو داشته باشد که سینا سنجری در چهار سطر نشان داد که دارد. به گفته و نوشته خود وی میتوان درموردش عبارت او را به کار گرفت: «مراقبه در زمان، مکاشفه در مکان». هر واحدِ عنصر و یا جسمی که فضا را اشغال کرده باشد، «شیء» نامیده میشود و شیء نیازمند مکان است تا استقرار یابد. شاعر با ادغام و ترکیب این دو (مکان و فضا) در چهار سطر آغازین خواننده را وارد فضای شعر میکند. در واقع معماری مکان از یک سو و شکل و هندسه اشیا از دیگر سو. ایجاد چنین وضعیتی در منظومهها نادر است. قدرت و تسلطی گرانسنگ میباید تا چنین آغازی تجلی ظهور یابد.
در سطر پنجم با اما و اگری روبهرو میشویم. «اما به هر روی» عبارتی ساده و عامیانه که ناشی از گفتار روزانه است. با این سطر آن فضای گسترده چهار سطر آغازین شکسته میشود. گویی اتفاقی رخ داده یا خواهد داد که تو باید فقط به آن توجه کنی. در واقع شگرد نویی به کار رفته تا از کل به جزء برسی که میرسی و آن تأمل در گلی زرد است. «تأمل از حدود خیرگی در گلی زردرنگ». خردهروایت در آن منظر و ساحت کلان آغاز میشود. شگردی بس شگفت و قدرتمند، با کمترین واژه: تأمل، حدود، خیرگی و گل زردرنگ. نام گل چیست؟ مهم نیست. رنگ است که خودنمایی میکند، «که از انبوه اشیای وانهاده سر برآورده است/ فراتر نمیرود». توقف در یک شئی. حال شاهد ورود و حضور اشیا هستیم. گلی که از انبوه اشیا سر برآورده. مکان اشیا کجاست؟ در خانهای که سقف آن از هم گسیخته و باران در آن نفوذ کرده و موجب رشد گل شده است. همینجا باید به کلمه «وانهاده» توجه داشت. شاعر نگفته بهجامانده، فراموششده و… چون در این کلمات امکان بازگشت افراد خانه و بهیادآوردن اشیا وجود دارد، لیکن در کلمه وانهاده، رهاکردن، به حال خود گذاشتن و واماندگی و فرسودگی وجود دارد.
در سطرهای بعدی با خانهای سقفگسیخته و اشیائی رهاشده روبهروییم. سنجابها در سقف، راکونها در حیاط پشتی، و اشیای داخل خانه. اکنون هم راوی و هم اشیا، رهاشدگانی هستند که روایتگر تاریکیها و روشناییهایند. شاعر برای روایت از اشیا کمک میگیرد. در واقع به اشیا هویت و تشخصی میدهد که همانند او روایتهای خود را بیان کنند. پس شاعر میخواهد در رویارویی با اشیا به کناری بایستد تا اشیا خود را روایت کنند. در این شعر با سه شگرد مهم شاعر آشنا شدیم. نخست بهدستدادن فضا و مکان (روایت کلان) دوم روایت جزء (روایت خرد) سوم احضار اشیا برای روایت وضعیت خودشان (همدستی و همیاریِ شیء و راوی برای خردهروایتها)، یعنی استقلال و تشخص اشیا. اشیا و انسان کنار همدیگر.
شعر دوم «کلمات» نامیده شده: «از دیوارها کاری برنمیآید/ باید از خانه بیرون بروم…/ اینجا و آنجا/ کلمات منتظرند/ منتظر من که داستانی را رقم بزنند/ کلماتی محتوم/ … هرچند روزگاری ست که/ بیش از انسانها/ به واکنش اشیا دل بستهام/ به دستگیرهها در هنگام چرخاندن/ که تصمیم میگیرند چه کسی یا چه چیزی پشت در باشند/… به سنگ بزرگی که اخبار نابودی را مخابره میکند/ حتی به پلههای حیاط که تصمیم میگیرد/ چه منظرهای برای دیدن فراهم آورد/ کلمات منتظرند که واکنش اشیا را به تصویر بکشند/ باید بروم…» (ص ۱۷-۱۸-۱۹).
از این پس داستان آدمها و اشیا و مکانها و خاطرات جاری در وستوود آغاز میشود. اکنون کلمات هم به یاری راوی و اشیا آمدهاند تا هر آنچه بر و در وستوود گذشته، به تصویر کشیده شود.
«… در جلوخان تماشا ایستادهام/ به صدای چمنزنی جاستین بوید گوش سپردهام/… وستوود در پرتو انوار بهار، شکوفایی کمال را حس میکند/… ایگناسیو برگ و بار هرسشده درختان را گوشهای تلنبار میکند و/ اندکی از کمال میکاهد/… میان خلنگزاری ایستادهام/ همراه با ساکنان همواره وستودد/ همراه با مورچگان و حشرات دیگر/ سنجاقکی که از برکه مجاور میآید/ بودایی غرق در نیروانا و خزههای سالیان/ درختانی که سالهاست هرس نشدهاند و/ کمال را به شیوه خود تفسیر میکنند/ … من ایستادهام/ به تماشای وستوود زیبا/ در تنهایی کمال/ در نیروانای بودای حیاط/ در آواز گامهای اشباح/ در صدای مبهم ماشین چمنزنی/ که هنوز به شیوه خود روایتگر کمال است و/ در ابعاد شناختهشده دنیای خویش سیر میکند» (ص ۲۰-۲۱-۲۲).
در این شعر تمامی اشیا و آدمها، پرندگان و آوازها، صداهای فراموششده، خاطرات و عشقها و خانهها از دنیای اموات، از ویرانههای وستوود احضار میشوند تا بار دیگر به همان شیوه، رفتار و زندگی کنند تا به روایت درآیند. تا از سایهها به درآیند… حتی خونهای ریختهشده و منجمدشده، دوباره گرم و سیال شوند و بریزند روی چمنها، روی اشیای اطرافشان و محو شوند در ضجهها و حنجرهها… .
«تازگیها امندا زینتر به زیباییهای محله ما اضافه شده است/… باید روزی برای او از اتفاقات وستوود بگویم/ هرچند امندا خود اتفاق عجیبیست/ در آفتاب و باران/… و من بیهیچ تلاش خاصی/ کشف میکنم که اشیا/ چقدر میتوانند متفاوت باشند/ و زیبا» (ص ۲۸-۲۹). «وستوود به کاروان خاطرات پیوسته است/ آنجا که بارانها و طوفانها درهم میپیچند/… و من/ با همان تقدیر/ با همان آغاز/ در برابر آستان فروریخته خاطرات لختی میایستم/…» (ص ۴۷). «با خویش کنار آمدهام/ رها در صندلی راحتی/ نظارهگر جاودانی اشیا/ در آستانه خاطره و وهم…» (ص ۵۸-۵۹). «… جهان به شکلی کاملا معمولی/ با این وقایع کنار آمده است/… جهانی که من آفریدهام». (ص ۸۲). «… در این گوشه جهان محلهایست/ به نام وستوود/ و من که بهتر است به پاککردن ورودی ناودان فکر کنم…» (ص ۹۲).
«.. تکیه میدهم به نردههای چوبی پلکان حیاط/ بخشی از زمان گم شده است/ شمار زیادی از اشیا و خاطرات را با خود برده است…/ … وستوود در هالهای از احتمال و فراموشی فرورفته است» (ص ۹۵). «در راهروی خالی قدم میزنم/ باقیمانده اصوات در خلوت بعدازظهر میپیچد» (ص ۱۰۳). «… در سالنی پر از قاب عکسهای قدیمی/ تمثالهای نیاکان پر افتخار/ نویسنده پیر/ پشت میز تحریر/ در کلماتی که دقایقی پیش نوشته خیره مانده است…/ … شاید نمیداند این کلمات از کجا آمدهاند و/ چه معنایی دارند/ و در این میان/ در میان این همه سرگردانی/ تنها صدا/ صدای ماشین چمنزنی جاستن بوید است/ که جهان را از نو به حرکت وامیدارد…» (ص ۲۳۴).
از دستاوردهای مهم سینا سنجری در شعر بلندِ «وستوددِ» ۲۳۰صفحهای هماهنگی شکل و محتواست که عامل اصلی در یکپارچگی و انداموارگی متن است. دقت و تأمل شاعر در طول چند سال (۲۰۱۴ تا ۲۰۱۸ میلادی) برای دستیابی به چنین شگردی و هدایت آن به ساختار بیرونی و زیباییشناختی شعرش، مثالزدنی و متعاقبا پیشنهادیست پیشروی شعر امروز در پایان قرن خورشیدی.
چند نکته پایانی: وستوود در آمریکا به مناطقی گفته میشود که دارای جنگلهای عظیم و قدیمی است و در حاشیه آن، خانهها و روستاها و شهرهای کوچک بنا میشود. چنین مکانهایی افسانهها و اسطورههای خاص خودش را دارد؛ همانند کویر ایران و جنگلهای باستانی فلات ایران.
نکته دیگر وجود سهنقطهها… در فواصل پارههای یک شعر است و گاه در پایان شعر که برای تغییر زمان و مکان و گاه برای تغییر بیان و لحن به کار گرفته شده. گاه میتوان آنها را سفیدخوانی کرد و گاه متوجه میشوی که چیزی در این وسط گم شده یا پازلی ناتمام مانده که شاید شاعر دوباره برای بازسازی و تداوم فضاها و جاهای خالی همت به خرج دهد. مکانها و حوادث وستوود واقعی و غیرواقعی است. رفتگان احضار میشوند. صداها باز میگردند تا دوباره شنیده شوند و در پایان کتاب متوجه میشوی راوی دانای کل است که هنوز بر فراز وستوود در حال تماشاست، همچون شاعر که در حاشیه یکی از همین وستوودها زندگی میکند و شاید مدام در حال همذاتپنداری با روزگار وستوود است.
«… وستوود اینک به سرودی بازمانده از اعصار کهن و/ نسیمی پیچیده در اشجار اندوه دل بسته است/ و من/ با همان تقدیر/ یا همان آغاز/ روزم را در وستوود به شب میرسانم/ در خیابان قدم میزنم/ گلهای سفید را میبویم…» (ص ۴۷).
منبع: روزنامه شرق | شماره ۳۹۵۸ | ۱۳۹۹ دوشنبه ۱۸ اسفند | صفحه ۶
- درباره نویسنده:
- تازهترینها:
In touch with the Iranian cultural diaspora.
Shahrgon is an online magazine for Canada’s Iranian cultural diaspora and Persian-speaking languages.
Shahrgon started working in Vancouver, Canada, in 1992 with the publication “Namai Iran” and then in the evolution of “Ayandeh” and “Shahrvand-E Vancouver,” it transformed into Shahrgon.
Shahrgon; The magazine of the Iranian cultural diaspora;
شهرگان مجلهی دیاسپورای ایران فرهنگی در ونکوور کانادا از سال ۱۹۹۲ با نشریهی «نمای ایران» آغاز بهکار کرده و سپس در فرگشتی از «آینده» و «شهروند ونکوور» به شهرگان فراروئید