«مسئله زبان»
ـ اندکی دربارهی رولان بارت و آثارش ـ
یکی از نقادان معاصر، «درجه صفر نوشتار» را در کنار «ادبیات چیست» ـ نوشته سارتر ـ از مهمترین کتابهایی میداند که در قرن بیستم دربارهٔ ادبیات نوشته شده است.
نقد کلاسیک را که تلقی از آن هنوز هم در ذهنیت جامعه ادبی ـ فرهنگی، زنده بوده و متأسفانه کارآیی دارد، میتوان مترادف با قضاوت، ایرادگیری، مچگیری، تمسخّر یا تمجید مطلق دانست.
«خواستن ما را میسوزاند و توانستن ما را خراب میکند، ولی دانستن، وجود کم توان ما را به آرامشی پایدار میرساند.»
حوزههایی که بارت Roland Barthes (1915 – ۱۹۸۰) در آنها کار کرده، متعدد و بسیار گسترده است. وی علاوه براین که در حوزهی نظری آنها تأویلهایی تازه ارایه داده، ذهنیت مخاطب را نیز با بنیانهای تازهای درگیر و آشنا مینماید.
بابک احمدی در جلد اول «ساختار و تأویل متن» در پایان فصلی به نام «لذت متن» چنین مینویسد: «رولان بارت چونان کودکی زیست و راستی که کمتر از هر کسی، بحران نیک بودن ما نسبت به جهان، را احساس کرد. هم چون کودکی پس از مرگ مادرش دنیایش به پایان رسید، نوشت که دیگر اشتیاقی به زندگی ندارد و به فاصلهای کوتاه درگذشت. مرگ او، خود مرگ یک کودک بود: بیست و پنجم فوریه ۱۹۸۰ کامیونی رولان بارت را که از خیابان میگذشت زیر گرفت . . .»
در آثار بارت با موضوعات متعددی رو به رو میشویم؛ عکاسی، موسیقی، سینما، تئاتر، نقاشی، ادبیات و . . . اما «نقد» را میتوان مرکز و محور ساختار مباحث و نظریههای او دانست. در واقع شهرت جهانی وی بیشتر به عنوان یک نقاد و نظریهپرداز ادبی است. امروزه کمتر پیش میآید که آثار تئوریک زبانشناسی و نقد معاصر از نام بارت خالی بودهباشد و اغلب هرجا که سخن از مقولههایی ساختارگرایی، نشانهشناسی، زبانشناسی اسطوره و ادبیات در میان است، این نام را میتوان ردیابی کرد.
اگرچه گاهی نام رولان بارت را در کنار نامهایی چون ژاک لاکان، آ.ژ.گرهماس، ژرار ژنت، استراوس و دیگرانی از این دست ـ که موضوع و اهمیت کارشان در تکامل و به سامان رساندن «ساختارگرایی» و بوطیقای آن پیگیری میشود ـ قرار میدهند، با این همه نگرش او، نگرشی التقاطی است. به گونهای که تأثیر سارتر، فروید، فرمالیستهای روس، رمانتیکهای آلمانی، هوسرل مارکسیسم، باشلار، سوسور، برشت و دیگران را میتوان در آثار او مشاهده کرد.
با توجه به تعدد و وسعت حوزههایی که بارت در آنها کار کرده است، پرداختن به او و نظریههایش در یک مقال و به صورت کلی امری ناممکن به نظر میرسد. شاید تنها بتوان با اشارههایی مختصر به چند محوری که شاکله مباحث بر روی آنها معماری شده است، اندکی با ذهنیت و بیش از آن، با شکل و نوع برخورد او با موضوعات مختلف آشنا شد.
یکی از مباحث گستردهای که از محوری و بنیادیترین مؤلفههای آثار این متفکر تلقی میگردد، «زبان» است. بیتردید، بدون درک و وقوف بر نوع نگرش او بر زبان، خوانش و تأویلِ متون و آثارش امکان ناپذیر بوده و برای ورود به پروژهای به نام «رولان بارت» باید کارت عبوری به نام «زبان» را همیشه به همراه داشت. در «نقد و حقیقت» میخوانیم؛ «نویسنده کسی است که مسئلهاش زبان باشد. یعنی به نظرش زبان آفریننده ژرفنا باشد و نه ابزار یا زیبایی.» توجه و تمرکز بر زبان و شکلگیری «زبانشناسی نوین» و نیز تغییر دیدگاهها و تحول در نگرشِ نسبت به واژه، به عنوان یکی از عناصر سازندهی زبان نوشتار، از «فردنیان دو سوسور» و گسترش نظریههای او توسط شاگردانش آغاز میشود. در زبانشناسی ماقبل سوسوری زبان در حاشیه است و کلمات به ابزارهایی تقلیل مییابند که معانی و مفاهیم از پیش تعیین شده و ازلی در آنها تجّسم و تجّسد مییابد. در بعد از سوسور، چنین نگرشی متحول شده و زبانشناسی، بیش از مفهوم و معنا، بر ساختار متمرکز میشود. دیگر معنا چیزی از پیش موجود و متعین نیست، بلکه این زبان و ساختار آن است که به معنا امکان وجود میدهد. بارت از جمله متفکران و زبانشناسانی است که در بسط و گسترش زبانشناسی مابعد سوسوری و نیز تبین و ارایهٔ تأویلهای تازهای از آن در وجوه متعدد، نقش بسزایی را به عهده داشته است.
«درجه صفر نوشتار» اولین کتابی است که بارت با انتشار آن در سال ۱۹۵۳ به صف مطرحترین متفکران قرن بیستم میپیوندد. این کتاب، تأثیری قاطع بر دیدگاههای نوین نظریه ادبی گذاشت. یکی از نقادان معاصر، «درجه صفر نوشتار» را در کنار «ادبیات چیست» ـ نوشته سارتر ـ از مهمترین کتابهایی میداند که در قرن بیستم دربارهٔ ادبیات نوشته شده است. البته این دو کتاب پیوندهایی با یکدیگر دارند. هرچند بارت خود به طور مستقیم چیزی دراین باره نگفته است، اما با بررسی تطبیقی این دو کتاب، آشکار میشود که «درجه صفر نوشتار» گونهای پاسخ به نظریهٔ ادبیات متعهد سارتر است.
درونمایه «کشف دلالت معنایی زبان» و «دانستن شیوه معنا بخشیدن به نشانهها» موضوع اولین کتاب بارت است، که در جریان پردازش این درونمایهها، در فصل «نوشتار و گفتار» اعتقاد و نظر سارتر درباب تعّهد در ادبیات این چنین نقد میشود:
«نویسنده تنها در صورتی میتواند خود را یکسره متعهد بداند که آزادی ادبیاش در شرایط زبانی جای بگیرد که حدود آن همان مرزهای اجتماع و نه مرزهای قرارداد یا افکار عمومی باشد. در غیر این صورت، تعهد همواره در سطح اسم باقی میماند. تعهد میتواند پدید آورنده یک خودآگاهی باشد، ولی مبنایی برای کنش فراهم نمیکند. از این رو که بدون زبان اندیشهای وجود ندارد، فرم اولین و آخرین لحظه رسالت ادبی است و از این رو که جامعه کنونی جز با زبان ضروری و جهت یافته به حکم ضرورت سازشی ندارد، فرم برای نویسنده وضعیتی متناقض پدید میآورد.»
یکی از مهمترین نکاتی که بارت در موضوعات مختلف به آن پرداخته و آن را مبنا و زیر ساخت کارهایش قرار داده است، حرکت از کشف حقیقت پنهان آثار، به سمتِ شناخت زبان آنهاست. با بررسی تقویمی آثار او، میتوان به پررنگتر شدن نقش زبان در تفکر و بنمایه آثارش پی برد. البته در این میان نباید نقش «ساختارگرایی» را در تربیت ذهنی بارت فراموش کرد. تقلیل متن به معانی خاص که از زمینهای یکسر جدای از متن به دست میآیند، تا پیش از به کارگیری روش بررسی ساختار متن، جریان مسلط در امر «خواندن» است، که بارت با درک چنین روشی است که پایههای تئوریک نقد خود را پیریزی کرده و وجود معناهای خارج از متن را انکار میکند. او به گفته خود، با نگارش «اسطوره شناسی» براین امر وقوف بیشتری مییابد که زبانشناسی روش اساسی را در اختیار پژوهشگر قرار میدهد. وی با بررسی نظام پوشاک ـ به عنوان یک تمرین ـ به این نتیجه میرسد که زبان بیان لباسها و نظام حاکم بر پوشاک در نشریهها کارآیی بیشتری از بررسی این نظام در واقعیت و مصادیق خارجی دارد. او دیگر مطمئن میشود که به هیچ موضوع فرهنگی، بیرون از زبان نمیتوان اندیشید.
برای بررسی و آشنایی با دیدگاه بارت در حوزه زبان، باید به سراغ نوع نگرش وی به «ادبیات» رفت.
او میگوید: «موضوعهای آثار من سخت گوناگوناَند . . . اما همواره در یک پیکره اصلی جای میگیرند؛ دلالت موضوعهای فرهنگی» وی تأکید میکند که موضوع ادبیات در این میان مهمتر است، چرا که با «زبان» سروکار دارد.
موضوع و کار ادبیات در دوران کلاسیک، بیان معانی و ظیفهی ناقد کشف آن معانی در لابهلای متن است. در این نوع از نگاه و آفرینش، متن همواره در جریان نوعی تقلیلگرایی است. یعنی خواندن متن در واقع برای کشف معنا و مفاهیم خارج از اثر بوده و در پایان این جریان، همواره متن در حاشیه قرار میگیرد. اثر ادبی در چنین موقعیتی، مناسبتی است میان نویسنده و متن، نیز رابطهای میان نویسنده و خواننده. ادبیات را هم میتوان نهادی تلقی کرد که برای آشنایی با آن باید روشهای تاریخی، روانشناختی و جامعه شناختی را به کار بست. رولان بارت با حاکمیت فضایی این چنین بر ادبیات سخت مخالف بوده و آن را به نقد میکشد. او در درجه اول با محور قراردادن دلالت معنایی زبان و نشانهها، اثر ادبی را مناسبتی میان کنش دلالت و جهان میداند. از سوی دیگر ادبیات نه به عنوان یک نهاد که گونهای کنش خلاقانه بوده و برای نقد و تأویل آن باید به سلاح زبانشناسی و مؤلفههای آن مسلح بود.
از آن جا که به نظر بارت، زبان انسانی صرفا الگوی معنا نبوده، بلکه بنیان معناست، میتوان نتیجه گرفت که تنها به یاری روشهای زبانشناسیک میتوان ساختارهای اصلی و مناسبات درونی پدیدههای فرهنگی و هنری را درک کرد.
با چنین تفاسیر و تأویلی از زبان، ادبیات را دیگر نمیتوان ابزاری برای ایجاد ارتباط تصور کرد. بارت در سخنرانیاَش در «کلژدو فرانس» ـ در سال ۱۹۷۷ ـ ادبیات را به معنای «گریز از اقتدار زبان» و «انقلاب مداوم زبان» خوانده و میگوید: «مقصودم از ادبیات، نه یک اثر، نه یک مجموعهای از آثار، و نه حتی تجارت یا آموزش، بل نگارش پیچیده علامتها و گونهای پراتیک است، پراتیک نوشتن.» در این پراتیک، هرچه گرایش نویسندهای به کشف زبان بیشتر باشد، اثرش ماندگارتر خواهد بود. نویسنده ادبیات را هم چون هدف میشناسد و جهان آن را به او هم چون ابزار باز میگرداند. ستیز نویسنده در جریان آفرینش و خلاقیت ادبی، ستیز و جنگ با زبان است و در بحبوحه چنین جنگی است که چیزی گفته میشود. چیزی فراتر از «نیّت نویسنده».
(از آنجا که عمده نیروی آفرینش از منبعی به نام ضمیر ناخودآگاه مؤلف تأمین میشود و این منبع خود به قول لاکان ساختاری زبانی دارد، بازی با زبان و کشف و شهود در آن میتواند در مراحلی منجر به پدید آمدن اثری شود که مؤلف به عنوان فاعل آفرینش از کارکرد برخی عناصر زیبائیشناسی آن بیخبر میماند. در جریان خلاقیت ادبی، اثر همواره بر مبنای نیّت نویسنده و قصد او شکل نگرفته و در جریان آفرینش میتواند از او ـ مؤلف ـ فراتر رود.)
فراروی از نیّت نویسنده، ما را به یکی از مباحث دیگر بارت رهنمون میشود. مبحثی که او را در کنار گزارشگران پایانهای پسامدرنیستی، از جمله پایان ایدئولوژی (لیوتار)، پایان جامعهٔ صنعتی (دانیل بل)، پایان تاریخ (فوکویاما) و پایان انسان (مشیل فوکو)، قرار میدهد: پایان مؤلف
ــــــــــــــــــــ،،ـــــــــــــــــــ
از دیگر مباحث مهمی که میتوان آن را در کنار «زبان» از بنیادیترین مؤلفههای کاربردی در حوزهی نظریهی ادبی دانست، «نقد» و چگونگی عملکرد منتقد در رویارویی با اثر ادبی و متن است.
اگرچه بارت در اغلب آثار و مقالات خود به وجهی نقد را مورد توجه قرار میدهد، اما کتاب «نقد و حقیقت» یکی از مهمترین منابع شناخت نظریههای وی در این مقوله است.
در سال ۱۹۶۶، یعنی کمی بیش از آن که بارت نقد و حقیقت را بنویسد، ریمون پیکارد، در شمارهی ژانویه مجلهی Europe Action جوابیهای به رولان بارت نوشته، دیدگاه و سبک نوشتار او را گنگ ارزیابی کرد. او در آن مقاله نوشت که بارت خیال میکند میتوان هذیانهایی شبیه پیشگوییهای نوستر و داموس و یا جملههایی شبیه امرهای فرقههای سّری را جایگزین نقد کلاسیک و سنتی کرد. «نقد و حقیقت» در پاسخ به دیدگاه ریمون پیکارد نوشته شده است.
معنای واژهی «نقد» در ذهنّیت کلاسیک معنایی محدود و بسته است. با محدود بودن دامنه نقد، حوزهی عمل منتقد نیز محدود میشود. در گذشته، منتقد خوانندهای برتر و مسلط بر همه چیز قلمداد میشد که گویی برگزیده شده بود تا معنای نهایی اثر را بیرون کشیده و رازهای آن را برملا کند. چنین عملکردی از سوی منتقد، معطوف به وجهی از تعریف واژه نقد است، وجهی که برای نمونه در زبان فارسی معادل جدا کردن سره از ناسره و درست از نادرست آمده است. نقد کلاسیک را که تلقی از آن هنوز هم در ذهنیت جامعه ادبی ـ فرهنگی، زنده بوده و متأسفانه کارآیی دارد، میتوان مترادف با قضاوت، ایرادگیری، مچگیری، تمسخّر یا تمجید مطلق دانست.
بارت، چنین تعاریف و تعابیری از نقد و ناقد را برهم زده و «نقد نو» را بنیان مینهد. به نظر او منتقد ـ به عنوان یکی از مخاطبان اثر ادبی ـ نمیتواند ادّعا کند که اثر را برای دیگران معنا میکند و یا آن را روشنتر میسازد. زیرا در حقیقت چیزی روشنتر از خود اثر وجود ندارد. «نقد نو» اصطلاحی است که نویسنده «نقد و حقیقت» آن را در برابر نقد قدیمی به کار میبرد. نقدی که او آن را «نقد فرهنگستانی» یا وابسته به محافل کهنه اندیش دانشگاهی مینامد و از نقد نو نیز با عنوان «نقد تأویلی» یاد میکند.
بارت برای ورود به مقولهٔ نقد در درجهٔ اول نقد فرهنگستانی را نقد و آسیب شناسی کرده، سپس با تبین نقاط ضعف آن، مبانی نقد تأویلی را مورد توجه قرار داده است. نقد فرهنگستانی به نظر وی برگرفته از اسلوب پوزیتیویسم است و چنین اسلوب و گرایشی این نوع از نقد را نقدی تقلیلگرا بار آورده است. نقدی که تنها در پی کشف چیزی پنهان در درونمایه نوشته یا زندگی و روان نویسنده بوده و با اتخاذ چنین روش و دیدگاهی ضمن تجدید دنیای اثر، دریچههای هرگونه تأویل زیبایی شناسانه را بر روی مخاطب میبندد. بارت هدف نقد را یکسره در قلمرو صورت و یکی از اساسیترین وظایف آن را گسترش دامنهی تأویل مخاطبان میداند.
بارت در آثار نقدی خود، مبنای کارش را نه کشف معنا و حقیقت پنهان، که شناخت زبان قرار داده است. در واقع او میخواهد نشان دهد که ناقد معاصر به جای کشف معانی باید به جستجو و کشف قاعدههای معنایی بپردازد. یعنی پرداختن به امکاناتی که زبان برای معنا فراهم میآورد. موضوع «نقد» کشف زبان است و نکته اصلی برای منتقد نه پیام که رمزگان باید باشد.
رولان بارت از همان آغاز دوران حرفهای کار خود با انتشار «درجه صفر نوشتار»، به نقد فرهنگستانی ـ به طور اخص ـ و به فرهنگ مسلط بر جامعه ادبی ـ به طور اعم ـ اعلام جنگ داد. انتقاد وی به نقد فرهنگستانی جنبههای متعدی دارد که میتوان آنها را به موارد دیگری نیز تعمیم داد. این نقد کار اصلی خود را به جای آغاز از «زندگی متن» از زندگی مؤلف آغاز میکند. (تمرکز براین جنبه از نقد فرهنگستانی، راهگشای پروژهای میشود که بارت از آن با اصطلاح «سوگ مؤلف» یاد میکند. بسط و گسترش این مؤلفه، در کنار کارهای دیگر از جمله، مقالهٔ «از اثر به متن» او را از جرگهٔ ساختارگرایان خارج و وارد حوزه پسا ساختارگرایان میکند. این دو جستار در کنار یکدیگر نماینده اوج رویکرد پساساختار گرایانه و گویای نزدیکی آرای بارت با آرای «دریدا» و «ژولیا کریستوا» است، که در این مقال به همین اشاره کوتاه بسنده میشود.)
یکی دیگر از وجوه نقد فرهنگستانی، باور به حضور یک معنای مسلط ـ آن هم معنایی قالبی ـ در متن است. بارت چنین باوری از سوی نقد را به چالش کشیده و آن را در معرض نقد قرار میدهد.
ــــــــــــــــــــ،،ـــــــــــــــــــ
همان گونه که در آغاز مقال آمد، پرداختن به نظریههای رولان بارت به سبب پیچیدگی آنها از سویی و تعدد و تنوع موضوعات موردنظر از سوی دیگر، در چنین نوشتههایی میسر نیست.
در این مقال سعی براین بود که مخاطب در فضای ذهنی این متفکر در ارتباط با مقولهٔ زبان و نقد قرار گرفته و گامهایی دیگر را در جهت شناسایی او و حوزه تفکرش از طریق مراجعه به منابع، بردارد.
با امید بر چنین حرکتی، مقال را با گفتهای از این اندیشمند و نقاد معاصر به سرانجام میرسانیم:
«خواستن ما را میسوزاند و توانستن ما را خراب میکند، ولی دانستن، وجود کم توان ما را به آرامشی پایدار میرساند.»
ــــــــــــــــــــ،،ـــــــــــــــــــ
منابع:
ـ درجه صفر نوشتار ـ رولان بارت ـ شیریندخت دقیقیان ـ نشر هرمس
ـ نقد و حقیقت ـ رولان بارت ـ شیریندخت دقیقیان ـ نشر مرکز
ـ ساختار و تأویل (۱) ـ بابک احمدی ـ نشر مرکز
ـ به سوی پسامدرن ـ پیام یزدانجو ـ نشر مرکز
* از رولان بارت کتابهای ذیل به فارسی ترجمه شده است:
عناصر نشانه شناسی، نقد تفسیری، اسطوره ـ امروز، لذت متن، درجهٔ صفر نوشتار، اتاق روشن، سخن عاشق، نقد و حقیقت.