«مسایل زنان پاشنهٔ آشیل جمهوری اسلامی ایران»
نیلوفر بیضایی؛ نویسنده (نمایشنامه نویس) و کارگردان تئاتر است.
او فازغالتحصیل رشتههای ادبیات آلمانی، تئاتر-سینما و تلویزیون و تعلیم و تربیت از دانشگاه فرانکفورت آلمان است و از سال ۱۹۸۵ در آلمان زندگی میکند و به قول خودش در تبعید بهسر میبرد. نیلوفر بیضایی در سال ۱۹۹۴ گروه تئاتر دریچه را پایهگذاری کرد و به نمایشنامهنویسی و کارگردانی تئاتر پرداخت. با نمایشهای (بوف کور) تورنتو – ۲۰۰۸ و (یک پرونده، دو قتل) ونکوور – ۲۰۱۰ و (چهره به چهره در آستانه فصلی سرد) ۲۰۱۱ در لس آنجلس، تورنتو و اوتاوا کارهایش برای اجرا به خارج از اروپا راه یافت.
در آثار نمایشی او موضوعاتی همچون «زن و زنانگی محصور شده»، «فردیت گمشده در جامعهٔ توده وار»، «هویت جوئی و بیگانگی» وتبعید با نگاه نقد اجتماعی است.
نیلوفر بیضایی عضو اولین دورهٔ هیئت دبیران خانه آزادی بیان است و آثار نمایشی به زبانهای فارسی و آلمانی در کارنامهٔ خود دارد. او نمایش «در حضور باد» اثر بهرام بیضایی را که در دهه چهل نوشته شدهاست، در سال ۲۰۱۵ کارگردانی کرد. این نمایش با استقبال فراوانی مواجه شد و از سوی منتقدین به هم به لحاظ بازیهای خوب بازیگران و هم به دلیل پرداخت نمایشی و کارگردانی قوی نیلوفر بیضایی مورد تحسین قرار گرفت.
جدیدترین اثر نمایشی نیلوفر بیضایی «در این مکان و در این زمان» نام دارد که در اکتبر ۲۰۱۷ با سه اجرای موفق و با حضور نویسندهی متن مهشید امیرشاهی در دو اجرای اول در فرانکفورت به صحنه رفت و اجراهای آن تا اواسط سال ۲۰۱۸ ادامه دارد.
کارگردانی تئاتر:
۲۰۱۷-۲۰۱۸: در این مکان و در این زمان (بر اساس داستانهای مهشید امیرشاهی، به زبان فارسی با بالانویس آلمانی)
۲۰۱۵-۲۰۱۶: در حضور باد (متن: بهرام بیضایی، به زبان فارسی با بالانویس آلمانی)
۲۰۱۱-۲۰۱۲: چهره به چهره در آستانه فصلی سرد (متن: نیلوفر بیضایی، به زبان فارسی با بالانویس آلمانی)
۲۰۱۱: خاطرات شاهدان یا چگونه انقلاب نوههایش را نیز میبلعد روخوانی نمایشی دربارهٔ حرکتهای اعتراضی سال ۱۳۸۸ در ایران از زبان شاهدان عینی (بزبان آلمانی)
۲۰۰۹-۲۰۱۰-: یک پرونده، دو قتل (متن: نیلوفر بیضایی، به زبان فارسی با با لانویسهای آلمانی و سوئدی)
۲۰۰۹: سرزمین هیچکس (متن: نیلوفر بیضایی، اجرای جدید بزبان آلمانی)
۲۰۰۷-۲۰۰۸: آوای سکوت (تنظیم متن: نیلوفر بیضایی، به زبان آلمانی)
۲۰۰۶-۲۰۰۷: بیگانه چون تو و من (بر اساس متنی از ماریا پی نییلا و فرهنگ کسرایی، تنظیم: نیلوفر بیضایی، به زبان آلمانی)
۲۰۰۵ : بوف کور (دو زبانه با همکاری تام پایفر)
۲۰۰۴-۲۰۰۵: بوف کور (متن: صادق هدایت، به زبان فارسی)
۲۰۰۱-۲۰۰۲: سه نظر دربارهٔ یک مرگ (بر اساس متنی از مینا اسدی، به زبان فارسی)
۲۰۰۰-۲۰۰۱: رویاهای آبی زنان خاکستری (متن: نیلوفر بیضایی، به زبان فارسی)
۱۹۹۹-۲۰۰۰: چاقو در پشت (متن: کاوه اسماعیلی، به زبان فارسی)
۱۹۹۸ : بی نام (کاری کوتاه و بدون کلام دربارهٔ کشتهشدگان گمنام دههٔ شصت)
۱۹۹۸-۱۹۹۹: سرزمین هیچکس (متن: نیلوفر بیضایی، به زبان فارسی)
۱۹۹۷-۱۹۹۸: بازی آخر (متن: نیلوفر بیضایی، به زبان فارسی)
۱۹۹۶-۱۹۹۷: مرجان مانی و چند مشکل کوچک (متن: نیلوفر بیضایی، به زبان فارسی)
نمایشنامهها:
۲۰۱۱: چهره به چهره در آستانه فصلی سرد
۲۰۰۹: یک پرونده، دو قتل
۲۰۰۶: آوای سکوت
۲۰۰۵: دختران خورشید
۲۰۰۰: رویاهای آبی زنان خاکستری
۱۹۹۸: سرزمین هیچکس
۱۹۹۷: بازی آخر
۱۹۹۶: مرجان مانی و چند مشکل کوچک
۱۹۹۴: بانو در شهر آینه (در همان سال به کارگردانی محسن حسینی در شهر فرانکفورت اجرا شد)
پرداخت نمایشی متون ادبی
۲۰۰۱: سه نظر دربارهٔ یک مرگ
۲۰۰۴: بوف کور
۲۰۱۷: در این مکان و در این زمان
به انگیزه حضور نیلوفر بیضایی در ونکوور و برگزاری گرامیداشت از این نویسنده و کارگردان، گفتوگویی را تنظیم کردهایم که در پی میخوانید. اجرای چند اثر نمایشی نیلوفر بیضایی به صورت اپیزودهای مختلف بهکارگردانی؛ حسام انوری، کارگردان خوش فکر و جوان ساکن ونکوور و حضور هنرمند صاحبنام رقص و تئاتر فیزیکال؛ شاهرخ مشکینقلم، فضای فرهنگی و هنری ونکوور در روزهای دوم و سوم مارچ دلپذیر و لذتبخش خواهد بود. این برنامه که از سوی جامعه فرهنگی زنان ایرانی به مناسبت روز زن تدارک دیده شدهاست، در سالن سنتینیال نورت ونکوور برگزار میگردد.
اولین نمایشنامهای که نیلوفر بیضایی نوشت به نام «بانو در شهر آینه» بود و او در توضیح تشابه نامی این نمایشنامه با اثری نزدیک به این نام؛ «بانو در آینه» از ویرجینیا وولف میگوید: «در موقع نوشتن این نمایش در فکر تشابه اسمی نمایش نامهام با نوشته ویرجینیا وولف نبودم، بلکه براساس آن موضوعی که در متن مطرح بود، یک کار سیزده اپیزودیای که در حقیقت براساس داستانهای مختلف و با زبان خیلی شاعرانه به سرنوشت زنان پرداخته میشود، بر حکم متن آن تیتر را انتخاب کردم. اما حسام انوری عزیز که آمده از چندین نمایشنامه من یک نمایشنامه درست کرده، این تیتر «بانو در آینه» را برگزیده که احتمالا کنایه میزند به نمایشنامه «بانو در شهر آینه»ی من. شاید خواست که دقیقا هم همان نام نمایشنامه من نباشد، که البته این حدس من است.»
نیلوفر بیضایی علاوه بر فعالیت حرفهای در تئاتر و سینما و نمایشنامه نویسی، در حوزه مسایل سیاسی و اجتماعی و زنان نیز فعال است و آثار قلمی دارد. او از مدافعین حقوق زنان و حقوق بشر در ایران است و از حقوق همجنسگرایان و اقلیتهای دینی، بخصوص بهاییان حمایت میکند. بیضایی درباره فعالیتهای اخیر دختران خیابان انقلاب و برداشتن روسری از سر و ایستادن برسکوهای شهر صرفنظر از عقب نشستن و تعدیل سیاستهای حکومت درباره حجاب زنان، میگوید: «ایده این کار برای من خیلی جالب و جذاب بود – جدا از این که حکومت وادار به عقبنشینی شود یا نه – از این طریق به نظر من تأثیریاست که این حرکت به جا میگذارد. حجاب با هستی جمهوری اسلامی پیوند دارد و در این مورد همانطور که اینقدر تا الان مقاومت کرده، در مقابل مقاومتهای زنان، به راحتی از این مسئله نخواهد گذشت و آن چیزی که اهمیت بیشتری دارد، مسئله عقبینشینی یا عدم عقبنشینی نیست بلکه در این است که این تابوی بزرگ توسط این حرکتِ تک تک زنان – که به هرحال به یک شکلی به حرکت جمعی بدل شده – شکسته شد. چون یک انعکاس جمعی است. به همین دلیل است که من فکر میکنم اهمیت آن را بیشتر باید درخود حرکت جست تا این که عکسالعمل احتمالی حکومت چه باشد.
من همان طور که بارها گفتم و نوشتم؛ مسئله حجاب، مسئله کنترل بدن زن، یکی از مسایل بسیار مهم، اولیه و اساسی در نوع نگاه جمهوری اسلامی اصولا به انسان است و از این طریق، مسئله کنترل در حقیقت، آن قدرتی را که تعریف میکند، اعمال میکند. به همین دلیل است که مسایل زنان به نوعی پاشنهٔ آشیل آن هم هست و دقیقا در همین جاست که الان دارد این حرکت انجام میشود. این به هرحال به آن اعمال قدرت که از عامل سرکوب هم، سالهای سال استفاده کرده، لطمه میزند. به این معنی که علیرغم همهی سختگیریها و سرکوبها، زنان شجاعانه به خیابان میآیند و این اعتراضات را به این شکل نشان میدهند. من فکر میکنم که توجه من بیشتر به این بخش است. میتوانیم به این امیدوار باشیم یا امیدوار بود که واقعا یک عقبنشینیای صورت بگیرد ولی برای من مهمتر این است که تأثیرش روی افکار عمومی جامعه و مسئله تابو شدن اصلاً تار موی زنان است که شکسته میشود. یعنی مشخص است طی این سالیان که تعداد کسانی که با اجباری بودن حجاب مخالفت میکنند در طول سالیان، بیشتر و بیشتر شده و اصلا با اوایل انقلاب، آن اسلامی شدن و آن شور و هیجانهای جمعی قابل مقایسه نیست و از این نظر برای من خیلی قابل احترام است.»
آنچه در تبعید همهی ما تجربه میکنیم درواقع بر هویتی اسرار میورزیم که نهمیخواهد و نه میتواند سرزمیناش را فراموش کند اما نمیتواند هم بیتاثیر از جامعه جدید باشد هرچند که در شرایط دیاسپورایی ایرانی زندگی کند. هر یک از ما در گوشه و بخشی از زمین پهناور بهدنیا آمدهایم و آن زادگاه را سرزمین نیاکان خود میدانیم. اما تعریف تبعید و اینکه انسانِ ناگزیر به مهاجرت از سرزمین مادری، خود را در سرزمین جدید یک تبعیدی بنامد و در دیاسپورای ایرانی زندگی کند، نگاهها و نظرات متفاوتی وجود دارد. تبعید حتی در درون یک کشور هم میتواند با انگیزه و دلایل مختلفی اتفاق بیفتد. آنچه که برای «باشو غریبه کوچک» اتفاق افتاد هم یک تبعید ناخواستهی برخاسته از جنگ بود و بیآنکه حتی خود بداند از کجا به کجا پرت شدهاست. نه میخواهد و نه توان تغییر رنگ پوستاش را دارد و نه میتواند زبان و فرهنگ منطقهی سفرکردهاش را بفهمد. اما در روند زندگی دیگر میزبان نیست و همراه صاحبخانه چوب بهدست به جنگ خوکهای وحشی میرود. اما دیاسپورای ایرانی در خارج از زادگاه خود بهرغم سالها زندگی در خارج از زادگاه، وقتی از وطن صحبت میکند از کجا صحبت میکند. ایران یا آلمان؟ ایران یا کانادا؟ ایران یا هر کجا؟ میزبان است یا مهمان؟ هنرش در خدمت جامعه جهانی است یا دیاسپورای ایرانی؟ نویسنده فارسیزبان آلمانی، کانادایی یا نویسنده تبعیدی؟ عضو کانون نویسندگان ایران (در تبعید) یا عضو کانون نویسندگان آلمان یا کانادا؟ این گذار پایانپذیر است یا بیانتهاست؟ این وصله پرانتز چقدر با او میماند؟ مرحلهای است یا پایدار؟
نیلوفر بیضایی تبعید را مرحلهای نمیبیند تا بخواهد بگوید از آن گذر کردهاست. او درباره تبعید چنین نظر میدهد: «تبعید براساس مقولهای که من قبول دارم و تعریفی که به هرحال پذیرفته شدهاست – حداقل از دوره تسلط یا سلطهی فاشیستهای هیتلری – این است که کسانی که در اثر فشارهای سیاسی و در حقیقت برای حفظ جان، ناچار به ترک سرزمین شدند را تبعیدی مینامند. این تعاریف دیگر هم دارد؛ مثلا این که یک حکم حکومتی باشد که فردی از شهری به شهر دیگر برود و مجبور باشد شهرش را ترک کند و یا به یک شهر بدآب و هوا تبعید شود که این هم یک تعریف دیگری از تبعید است. تعریف عمومیتری که پذیرفته شده هم هست، اجبار به ترک وطن به دلایل سیاسی – اجتماعی است. از این زاویه من خودم را یک تبعیدی میدانم و از این مرحله میتوانم تنها زمانی گذر کنم که جمهوری اسلامی دیگر نباشد.
تبعید به اعتقاد من صددرصد بار منفی دارد، این ترک وطن، اجباری صورت گرفته و اختیاری نبودهاست. ولی من فکر میکنم که تبعید میتواند هم دریچهها و درهایی را باز کند و هم در عین حال این امکان را هم دارد که درهایی را ببندد. مسئله این که خود فرد تبعیدی از زمانی که وارد سرزمینی میشود که سرزمین میزبان هست، چگونه با این پدیده با خودش و با هویت خودش و با جستجوهایش با خودش برخورد بکند و چه انتظاری از زندگی داشته باشد. من فکر میکنم تبعید بتواند از یک جهت هم خیلی مثبت باشد به این دلیل که از شرایط بودن در سرزمینهایی که به هرحال آزادی بیان وجود دارد، بتواند استفاده کند برای تداوم دادن به آن حرکت و اعتراضی که در داخل کشورش صورت میگیرد. یعنی خودش را مکمل همان بخش از جامعه معترض دیدن که در داخل ایران هست. از این لحاظ این را من دارای بار منفی نمیبینم. این تعریف را هم نمیخواهم به خودم اتلاق کنم که همه کسانی که ایران را ترک کردند، یا دوست ندارند شامل این تعریف شوند و فکر میکنند که مهاجرت واژه درستتر برای آن است. علت تأکید من در بارهی خودم حداقل درباره تبعیدی بودنم این است که انتخاب خودم نبوده و ترک وطنام یک اجبار سیاسی بوده و من روی این تأکید دارم.»
نیلوفر بیضایی در یک خانواده هنری رشد کرده و فرزند بهرام بیضایی کارگردان مطرح تئاتر و سینمای ایران است. اما نیلوفر بیضایی چقدر متأثر از بهرام بیضایی است؟ میگوید:«به هرحال بهرام بیضایی که انسان بزرگی در عرصه تئاتر و سینمای ایران است – که البته کار من در عرصه تئاتر است – و از سویی هم پدر من است و از هر دو سو آدم از پدر و مادرش تأثیر میگیرد و به هرحال کسانی که در حرفهشان حرفی برای گفتن دارند از آن تأثیر میگیرند. ما در طول زندگیمان از خیلیها تأثیر میگیریم ولی بزرگترین تأثیری که من فکر میکنم از بهرام بیضایی گرفتم و از او آموختم؛ استقلال در کار خودم است و پیدا کردن راه خودم است. از همان آغاز که در عرصه نمایش پا گذاشتم و خواستم کار بکنم، در حقیقت در مورد من صدق میکرد که سعی کردم آن چیزی که آن راهی را که میروم، راهی باشد که واقعا پاسخ پرسشهای خودم را چه در فرم و چه در محتوا در کار تئاتر به من بدهد و بتواند من را راضی کند. آن جهت، جهتی است که خیلی میتواند در کارم – اگر دیده شود – مشخص است که یک راه شخصی است. هرچند که برایشان همیشه احترام قایل هستم و چه ایشان و چه کسان دیگری که در عرصه تئاتر هستند، بسیار زحمت کشیدند و میکشند.»
نیلوفر بیضایی در بخشی از نامهای به پدرش بهرام بیضایی مینویسد: «این چند خط را برای تو، پدر عزیزم، بهرام بیضایی و به پاس تلاشهای خستگی ناپذیرت در عرصهی فرهنگ و هنر کشورم ایران مینویسم. می دانم که بسیار خستهای و بسیار رنجدیده و می دانم که زخمهای بسیار بر روح و روان داری از سوی آنها که گمان میکنند آمدهاند تا برای ابد بمانند، اما نمیدانند که ضدیت با جریان رونده و شوندهی فرهنگ ایران، امری است گذرا و آنچه میماند، فکر است و اندیشه و نیروی خلاقهی انسانی که خود خالق است. نیز بسیاری در لباس دوست و دوستدار که پنهانی و از سر تنگنظری زخم میزنند، گاه از سر بخل و گاه از سر خودشیرینی برای این و یا آن دستگاه قدرت. حاصل این زخمها در یکی کین دیرینه میشود و عامل ایستایی و در چون تویی، سر چشمهی خلاقیت و سازندگی. هر چه آنها کردند تو نکردی و آنچه کردی جستجوی ریشهها و چراییها بود و مرکز آثارت انسان با تمام پیچیدگیهایش و اینها همه من را نه بهعنوان فرزندت، بلکه بهعنوان یکی از فرزندان ایران مادر، وامدار این سختسری و سرکشی تو میکند که فرزند زمانهی خویش هستی و متعلق به تمام ایران.»
ـــــــــــــــــــــــــــــ
* در تنظیم این گفت و گو از ویکیپیدیا نیلوفر بیضایی سود جستم.
- درباره نویسنده:
- تازهترینها:
هادی ابراهیمی رودبارکی متولد ۱۳۳۳- رشت؛ شاعر، نویسنده و سردبیر سایت شهرگان آنلاین؛ مجلهی دیاسپورای ایران فرهنگی در ونکوور کاناداست.
فعالیت ادبی و هنری ابراهیمی با انتشار گاهنامه فروغ در لاهیجان در سال ۱۳۵۰ شروع شد و شعرهای او به تناوب در نشریات نگین، فردوسی، گیلهمرد، گردون، تجربه، شهروند کانادا و مجله شهرگان آنلاین چاپ و منتشر شدند.
او فعالیت فرهنگی خود را در دیاسپورای ایران فرهنگی – کانادا از سال ۱۹۹۲ با نشریهی «نمای ایران» آغاز کرده و سپس در فرگشتی «آینده» و «شهروند ونکوور» را منتشر کرد و از سال ۲۰۰۵ تاکنون نیز سایت شهرگان را مدیریت میکند.
ابراهیمی همراه با تاسیس کتابفروشی هدایت در سال ۲۰۰۳ در نورت ونکوور، به نشر کتابهای شاعران و نویسندگان دیاسپورای ایران فرهنگی پرداخت و بیش از ۱۰ کتاب را توسط نشر آینده و نشر شهرگان روانه بازار کتاب کرد. اولین انجمن فرهنگی-ادبی را با نام پاتوق فرهنگی هدایت در سال ۲۰۰۳ بههمراه تعدادی از شاعران و نویسندگان ایرانی ساکن ونکوور راهاندازی کرد که پس از تعطیلی کتابفروشی هدایت در سال ۲۰۰۷ این انجمن با تغییر نام «آدینه شب» برای سالها فعالیت خود را بطور ناپیوسته ادامه داد.
هادی ابراهیمی رودبارکی در سال ۲۰۱۰ رادیو خبری-فرهنگی شهرگان را تاسیس و تا سال ۲۰۱۵ فعالیت خود را در این رادیو ادامه داد.
آثار منتشر شده و در دست انتشار او عبارتاند از:
۱- «یک پنجره نسیم» – ۱۹۹۷ – نشر آینده – ونکوور، کانادا
۲- «همصدایی با دوئت شبانصبحگاهی» ۲۰۱۴ – نشر بوتیمار – ایران
۳- «با سایههایم مرا آفریدهام» گزینه یک دهه شعر – ۲۰۲۴ – نشر آسمانا – تورنتو، کانادا
۴- «گیسْبرگ درختان پائیزی» مجموعه شعرهای کوتاه و چند هایکوواره – در دست تهیه
۵- «ثریا و یک پیمانه شرابِ قرمز» گردآورد داستانهای کوتاه – در دست تهیه