مشکل نیما
میتوان نیما را حلال ۳ تضاد آغاز سده (۱۴ ش.) شعر فارسی انگاشت: نو و کهنه، خارجی و داخلی، مدارا و ممیزی. هر ۳ مشکل در افسانه نیما تبلور یافتهاند: او از شعر کهنه با قالب ثابت به شعر نو با قالب/ سطر متغیر رسید. ابزار دریافت فرهنگ مدرن خارجی مدرسه سن لویی بود که شاعر با شعر فرانسه آشنا شد. این آشنایی منجر به غور در باره محتوای شعر که او را از کلی گویی کلاسیک به فردیت با عواطف و هویت مشخص رساند.
نیما با مدارای شگردهای ادبی به مصاف ممیزی و استبداد رفت. آیا ممیزی با نمادگرایی، لفافه، پیچیدگی به غنای شعرش افزود؟ توانمندی نیما ممیزی را به ژرفتری شعر تبدیل کرد. او هم مانند برخی کارگردانان فیلمهای امروزی، ممیزی بیان اجتماعی را تبدیل به ظرافت هنری کرد.
با تغییرات درون و برون جامعه، شعر هم باید در قالب و محتوا برای تطابق با شرایط معاصر رفرم شود. این را در مشکل گذار از شعر عروضی فارسی به شعر نیمایی میتوان دید. در سده ۲۰ م عامل خارجی همراه با مدرنیزم در هر جنبه فرهنگی خاور میانه وجود داشت. گذار از استبداد مطلق قرون وسطا به حقوق شهروندی را از انقلاب مشروطیت تا جنبش سراسری ملی کردن نفت و حقوق مدنی پسا انقلاب ۵۷ میتوان دید. همراه با دولت مدرن در پایتخت ممیزی بر مطبعه حاکم شد.
قلع و قمع آزادی پس از کودتای ۳ اسفند ۱۲۹۹ با ممیزی، لایههای نمادین و آرایههای ادبی شعر نیما را بیشتر کرد. او یادداشتهایی از دهه ۱۳۱۰ داشت که در برخی شعرهایش برای نشر باتمام رسیدند. گذار از سبک خراسانی نیما به سبک هندی بسیاری از اشعارش دیده میشود.
در قلعه سقریم ۱۳۱۳ یعنی ۲-۳ سال پس از قانون سیاه و فرار لادبن از رود ارس بخارج با سطر آغازین “ماندهام از حکایتِ شبِ بیم” و پادشاه فتح ۱۳۲۶ سبک غیرمستقم گویی مشهود است. شعر دوم با آغازی گروتسک، آرایههای ادبی استعاره دندان-برف، جانشینی، کنایه، نمادگرایی استبداد در “پادشاه فتح بر تختش لمیده” خوف مردم در دهه ۱۳۱۰ را تصویر میکند:
درتمام طول شب
کائن سیاهِ سالخورد انبوه دندان هاش میریزد!
وز درون تیرگیهای مزّور
سایههای قبرهای مردگان و خانههای زندگان درهم میآمیزد!
و آن جهان افسا، نهفته در فسون خود
از پی خواب درون تو
میدهد تحویل از گوش تو خواب تو به چشم تو
پادشاه فتح بر تختش لمیده ست.
برای مقابله با ممیزی نیما خود را دیوانه ای در پندار تغییر وضع موجود مینامد: در شب تیره، دیوانه ای کاو/ دل به رنگی گریزان سپرده. برای مدارا، “دوستداری با فسانه” یعنی کنایه از پادشاه فتح، نیما گوید:
با فسانه کنی دوستاری/ عالمی دائم از وی گریزد.
بیش از این با هم اندر صفاییم./ همدل و همزبان و همآهنگ.
نیما معضل کهنه و نو، تغییر وضع موجود، گذار از کهنه به نو را چند بار با اشاره، تلمیح، ارجاع مطرح کرد: که تو از کهنهها میشمردی/ میزدی بوسه خوبان نو را؟ یا در اینجا نو را با بهار بصری وصف میکند: عاشقا! خیز کامد بهاران./ چشمهٔ کوچک از کوه جوشید. برای فرهنگ کهنه خود گوید: من یک آوارهٔ آسمانم./ وز زمان و زمین بازمانده../ من وجودی کهن کار هستم.
برای خارجی حین جنگ جهانی ۲، مقطع ۱۳۲۰ نیما گوید: عاشقا! من همان ناشناسم/ آن صدایم که از دل بر آید/ صورت مردگان جهانم. او از ثبات عدم تغییر عصر حافظ فاصله گرفته؛ به تغییر و گذار از اکنون به آینده علاقمند است:
حافظا! این چه کید و دروغی است/ کز زبان می و جام و ساقی ست؟
نالی آر تا ابد، باورم نیست./ که بر آن عشق بازی- که باقی ست.
من بر آن عاشقم که رونده است./ در شگفتم! من و تو که هستیم؟
وز کدامین خم کهنه مستیم؟/ ای بسا قیدها که شکستیم.
لادبن اسفندیاری ۱۲۸۰-۱۳۱۵؟ زاده یوش، مازندران، برادر کوچک نیما، از نخستین اعضای حزب عدالت بود. لادبن با عبدالحسین حسابی و ابو القاسم ذره، ۲ عضو دیگر حزب، به جنبش جنگل پیوستند. روزنامه ایران سرخ، ارگان کمیساریای دولت انقلابی جمهوری گیلان را لادبن منتشر کرد. نیما ۱۲۷۴-۱۳۳۸ هم در انتشار این روزنامه با لادبن همکاری کرد. با شکست جمهوری گیلان، در آبان ۱۳۰۰ لادبن از بندر انزلی به شوروی رفت. عقاید مساواتی لادبن، رفت و آمد با دکتر ارانی، در نیما نفوذ کرده؛ در شعر زیر بتاریخ ۲۷ آذر ۱۳۲۰ میتوان دید:
یک نفر در آب دارد میکند بیهوده جان قربان.
آی آدمها که بر ساحل بساط ِ دلگشا دارید،
نان به سفره جامهتان بر تن،
یک نفر در آب میخواند شما را
موج ِ سنگین را به دست ِ خسته میکوبد،
باز میدارد دهان با چشم ِ از وحشت دریده
سایههاتان را ز راه ِ دور دیده،
آب را بلعیده در گود ِ کبود و هر زمان بیتابیاش افزون.
میکند زین آبها بیرون
گاه سر، گه پا،
آی آدمها!
او ز راه ِ مرگ این کهنه جهان را بازمیپاید،
میزند فریاد و امّید ِ کمک دارد.
با قانون ۱۳۱۰ ضد احزاب اشتراکی، چپهای سکولار مخفی شده؛ برخی به کشور شمالی فرار کردند. برای نوشتن کتاب حزب کمونیست ایران در ۱۳۰۶-۱۳۱۰ ایران بود؛ لادبن در ۱۳۱۰ کتاب علل عمومی بحران اقتصادی دنیا را در چاپخانهٔ باقرزاده تهران منتشر کرد. او در تهران دکتر ارانی و نشریه دنیا را دید. لادبن مدتی در ایران مخفی بود. آغاز بهار ۱۳۱۱ به آستارا نزد نیما و عالیه رفته؛ از رود ارس رد شده؛ با بدرقه نیما به شمال مرز رفت. در ۳۵ سالگی در تصفیههای استالین دهه ۱۳۱۰ ناپدید شد. نیما شعر زیر را برای لادبن میسراید:
ترا من چشم در راهم، شباهنگام،
که میگیرند در شاخ تلاجن سایهها رنگ سیاهی
وزآن دلخستگانت راست اندوهی فراهم
ترا من چشم در راهم.
شباهنگام، در آن نوبت که بندد دست نیلوفر به پای کوهی دام
گرم یاد آوری یا نه، من از یادت نمیکاهم
ترا من چشم در راهم.
خاطره بدرقه لادبن تا مرز شمالی در ذهن نیما حک شد: “گم شد او از من جدا زین جادهٔ ِ باریک.” وداع با رفیق برادرش در شعر زیر بتاریخ ۱۳۲۹ جاودانی شد:
در شب ِ سرد ِ زمستانی
کورهٔ ِ خورشید هم، چون کورهٔ ِ گرم ِ چراغ ِ من نمیسوزد.
و به مانند ِ چراغ ِ من
نه میافروزد چراغی هیچ؛
نه فرو بسته به یخ، ماهی که از بالا میافروزد.
من چراغم را در آمد رفتن ِ همسایهام افروختم در یک شب ِ تاریک
و شب ِ سرد ِ زمستان بود،
باد میپیچید با کاج،
در میان ِ کومهها خاموش
گم شد او از من جدا زین جادهٔ ِ باریک.
و هنوزم قصّه بر یادست
وین سخن آویزهٔ ِ لب:
که میافروزد؟ که میسوزد؟
چه کسی این قصّه را در دل میاندوزد؟
خواهر و برادر نیما- ثریا و لادبن- باعث آشنایی نیما یوشیج و دکتر ارانی شدند. لادبن /رضا اسفندیاری از پاییز ۱۳۰۹ تا بهار ۱۳۱۰ در تهران بود. دکتر ارانی در بازجوییهایش به این رابطه اشاره کرد: پس از آن هم یکدفعه لادبن پیش من آمد. او اوراق چندی آورد. ولی بلافاصله روز بعد آمد و برد. من او را دیگر هیچ ندیدم. همچنین خواهر کوچک نیما- بهجت/ثریا- دوست خواهر دکتر ارانی- شوکت- بود. با خانوادهٔ آنها رفتوآمد و روابط دوستانه داشت.
ثریا هم حلقهٔ ارتباطی دیگری بین نیما و دکتر ارانی بود. به طوریکه نیما یوشیج در نامهاش به دکتر ارانی در این باره نوشت: اگر زیاد اسم مرا نشنیده باشید و ثریای افشار برای اولین دفعه به شما بگوید این گمنامی هم صفت ممتازه و عمومی حیات مردم زحمتکش در ایران است.
شاید ثریا کتاب معرفهالروح/ پسیکولوژی دکتر ارانی را به لادبن داده تا برای نیما دبیر دبیرستان حکیم نظامی آستارا بفرستد. تا نیما آن را خوانده؛ دربارهاش نظر بدهد. در نامهای در ۱۳۱۰ نیما به دکتر ارانی نوشت: رفیق من! قبل از اینکه اسم مرا بدانید این کاغذ معرف من است. منتقل میشوید که این صدا، صدای آشناست. همانطور که تألیفات شما صدای آشنا به گوش من میرساند. با این اصول و طرز تفکر مثل اینکه این تألیفات را برای من نوشتهاید. نیما ۲ شعر در رثای دکتر ارانی، رفیق مشترک لادبن و خود، نوشت. اولی، شکسته پر، در سالمرگ دکتر ارانی در بهمن ۱۳۱۸ را بود:
نزدیک شد رسیدن مرغ شکسته پر
هی پهن میکند پر و هی می زند به در
زین حبسگاه
آواز میدهد به همه خفتگان ما
در کارگاه روشن فکر جوان ما
بیدار میکند همه شور نهان ما.
اعضای گروه ۵۳ نفر در ۱۳۱۶ دستگیر شدند. ارانی ۱۹ بهمن ۱۳۱۸ در زندان به شهادت رسید. او در مدافعات خود در دادگاه گفت: نخستین بار از طریق خواندن کتابی که لادبن اسفندیاری – برادر کوچکتر نیما- نوشته است با افکار انقلابی آشنا شد. در ۱۳ بهمن ۱۳۲۰، پنج روز مانده به دومین سالگرد مرگ دکتر ارانی، نیما “نه، او نمرده است” را به یاد رفیقش سرود. در شعر زیر “۳ سایه شکسته” استعاره از مادر و ۲ خواهر دکتر ارانی اند. او نوشت- ارانی با وجود مرگ جسمانی از نظر فکری و اثرگذاری نمرده؛ هرگز مرگ بر او دست نمییابد:
دو سال از نبود غم انگیز او گذشت
روی مزار او
دو بار برگهای خزان ریخته شدند
سه سایه شکسته گریان
بر شاخههای سایه دیگر
آویخته شدند.
در ۱۳۱۵ در مدرسهٔ صنعتی ایران و آلمان- تهران، نیما دبیر ادبیات استخدامی شد. در این سال دکتر ارانی بامقام رئیس تعلیمات به ادارهٔ کل صناعت منتقل شد. یکی از وظایف مهمش بازدید از مدارس صنعتی و نظارت بر کار آنها بود. طبیعی است که در این بازدیدها، به مدرسهٔ صنعتی ایران و آلمان هم چند بار سر زد. بزرگ علوی- رفیق و همکار نزدیک دکتر ارانی در مجلهٔ دنیا- در همین مدرسه تدریس میکرد. علوی با نیما همکار بود؛ لابد اطلاعاتی دربارهٔ نیما به دکتر ارانی داده بود. نیز دکتر ارانی در آنجا هم بخاطر حرفه هم بخاطر دوستی خواهران با نیما سخن گفته بود. عاطف راد- منبع زیر. نیما ققنوس را درباره ایثار دکتر ارانی ۱۲۸۲-۱۳۱۸، تأثیر رنج جهنم زندان انفرادی، شکنجه نوشت:
آن مرغ نغزخوان
در آن مکان ز آتش تجلیل یافته
اکنون به یک جهنم تبدیل یافته
بستهست دمبهدم نظر و میدهد تکان
چشمان تیزبین.
وز روی تپه
نیما پورتره های شعری خود را هم دارد: بندهایی از افسانه، رود ماخاولا که “با سراییدن گنگ آبش” و کسی با زبانش آشنا نیست، “تیزپرواز” که سر زیر بال کشیده و به خواب زمستانی فرو رفته باشد. رود ماخ اولاً انسانوارگی داشته؛ در ژرفایش خود نیما مشهود است. در جایی خود را به رود شبیه کرده؛ که پیروانش از آن آب میگیرند: پیات بگرفته نوخیزان؛ ز راه دور بس آیند. http://www.atefrad.com/view.php?id=158 مهدی عاطف راد- برساحل ماخ اولاً.
منابع: ۱۵.۰۳.۱۱
http://www.atefrad.com/view.php?id=100 مهدی عاطف راد- نیما یوشیج، دکتر ارانی و شعر ققنوس.
لادبن اسفندیاری، سید قاسم حسینی، نگاه نو، شماره ۲۹ مرداد ۷۵.
از اسلام انقلابی تا گولاک، پژوهش- ویراستار، خسرو شاکری، فرانسه.
زندگی و شعر نیما یوشیج، کماندار بزرگ کوهساران، گردآوری سیروس طاهباز، نشر ثالث، ۱۳۸۰.
http://bukharamag.com/1387.07.2918.html مصاحبه با ثریا بهجت اسفندیاری- خواهر نیما ۱۳۸۴.
نامههای نیما یوشیج- به کوشش سیروس طاهباز، نشر آبی، ۱۳۶۳، یادداشت.
نامههایی نیما به لادبن، ۲۰ مهر، ۱۵ بهمن ۱۳۰۹، ۱۳ فروردین ۱۳۱۰، ۲۹ اسفند ۱۳۱۰ از آستارا به یوش.
http://www.pezhvakeiran.com/maghaleh-48303.html خاطرات خانه زندگان-۱۱ زندان قصر، همنشین بهار.
اولین زندانیان سیاسی بنام ۵۳ نفر در ۱۳۱۶ خورشیدی در زندان قصر محبوس شدند. آنها تمایلات چپ و سوسیالیست داشتند. بعداً شماری از آنها حزب توده ایران را بنیان گذاردند.
ابوالقاسم اشتری
احسانالله طبری
اکبر افشار
انور خامهای
ایرج اسکندری
آناقلیج خضربابا
بزرگ علوی
بهمن شمالی
تقی ارانی
تقی شاهین
تقی مکینژاد
حسن حبیبی
حسن سجادی
حسین تربیت
حکیم الهی
خلیل انقلاب آذر
خلیل ملکی
رجبعلی نسیمی
رحیم الموتی
رضا ابراهیمزاده
رضا رادمنش
سیدجلال حسن نایبی
سیفالله سیاح
شعبان زمانی
ضیاء الموتی
عباس آذری
عباس نراقی
عبدالصمد کامبخش
عزتالله عتیقهچی
علی صادقپور
علیاکبر شاندرمنی
علینقی حکمی
فریدون منو
فضلالله گرگانی
مجتبی سجادی
مرتضی سجادی
محمد بهرامی
محمد پژوه
محمد شورشیان
محمدباقر فرجامی
محمدرضا قدوه
محمود بقراطی
مرتضی رضوی
مرتضی یزدی
مهدی دانشور
مهدی رسایی
مهدی لاله
میرعماد الموتی
نصرتالله اغرازی
نصرتالله جهانشاهلو
نورالدین الموتی
ولی خواجوی
یوسف ثقفی