ملاحظاتی در باره کانون نویسندگان ایران «در تبعید»
در آستانه تشکیل مجمع عمومی کانون نویسنگان ایران «درتبعید» بر آن شدم یکبار دیگر نظرم را نسبت به این نهاد، چرایی موجودیت، چگونگی وظایف، عملکرد، و شرایط عضوگیری درآن صراحت بدهم.
ضرورت این کار؛ ناشی از آشفتگیها، سوءتفاهمها و شایعهپراکنیهای غیرمسئولانه اشخاص است و هم از تفاسیر و اظهارنظرهای متفاوت و گاهاً وارونه هموندان! مشکلات و مسایلی که در طول حیات این نهاد دموکراتیک در اینجا و آنجا کجفهمیهایی را به دنبال داشته و منجر به تنشها و بعضاً کنارهگیری اعضا گشته است. متأسفانه این تنشهای درونی و رکودهای طولانی و بیعملی، در دورههایی تا حد خاموششدن چراغ این نهاد هم پیش رفته است و هر بار با درایت هموندان، بحران فروکش کرده است.
به نطر من این روند فرساینده ناشی از کشاکش چهاربرداشت در درون کانون است که با وجود همگراییهای فراوان هنوزهم که هنوز است به یک راستا و منطق واحد نرسیده و هر گرایشی عملاً ساز خودش را کوک می کند. از این روی هراز گاهی بحران از جایی مثل دمل چرکین سر باز مینماید.
در زیر میکوشم شمایی هر چند فشرده و کوتاه، از چهار برداشت یاد شده بدست بدهم و ویژگیهای آنها را باز کنم تا جوهر و منطق درونی تنشهای مداوم کانون روشنتر شود. و در عینحال برداشت و طرز نگاه خودم را هم از کانون صراحت داده باشم. هر چند در گذشته و بهکرات از جمله در مصاحبهای تفصیلی، برداشتم را از کانون بیان کردهام که در یکی از شمارههای اولیه مجله «آرش» منعکس شده است.
نیم نگاهی به برداشتهای درون کانون نویسندگان در تبعید
برداشت اول: گرایشی است که کانون را درعمل با یک حزب سیاسی همسان گرفته و آن را ملزم میداند تا در باره همه چیز، از شیر مرغ تا جان آدمیزاد اظهار نظر کند آنهم با نگاهی ایدئولوژیک و ادبیاتی حزبی به مثابه نیرویی برانداز! این گرایش بدون اینکه بر زبان بیاورد، در رفتار تمایل به حضور نویسندگان غیرسیاسی ندارد و بعضاً تحمل مخالفان نظری خود را هم ندارد و در مواردی برای پیشبرد تفسیرش از کانون به فراکسیونیسم هم دخیل میبندد!
برداشت دوم: گرایشی است که با ا نتشار بیانیههایی که به هر دلیل بوی سیاسی بدهد، مخالف است حتی اگر موضوع در چهار چوب حوزه کاری و وظایف کانون هم باشد. این برداشت که کانون راغیرسیاسی میخواهد؛ اساساً با عضویت فعالین سیاسی در این نهاد مخالف است و حضور آنها را به سختی تحمل میکند چرا که گمان دارد اشخاص سیاسی عملاً خود را به منشور کانون متعهد نمیدانند. این گرایش بر این باور است که وجود نویسندگان سیاسی ـ به ویژه اگر چپ باشند ـ عملاً مانعی هستند برای ورود نویسندگان غیرسیاسی یا نویسندگان سرشناس! گرایشی که نه بر مبنای اساسنامه که شرط عضویت را داشتن دو کتاب منتشرشده میداند؛ بلکه علاوه بر آن شرط نانوشتهای هم دارد. بدین معنا که باید تشخیص دهد متقاضی «واقعا» نویسنده هست یا نیست! نمایندگان این برداشت عموماً یا ضد تشکیلات سیاسی هستند یا کسانی هستند که خود قبلاً عضو فعال این سازمان و آن حزب بودهاند وحالا یا از نفس افتادهاند و یا بهدنبال شکستی که بر همه چیز سایه افکنده، از ریسمان سیاه و سفید میترسند و به همهچیز مشکوکند. در بهترین حالت کسانی هستند که از تشکیلات و رهبری آن به ناحق صدمه دیدهاند و کنارکشیدهاند.
برداشت سوم: این گرایش کانون را نهادی مطلقاً صنفی میداند که کارش اساساً محدود است به چاپ و انتشار آثار اعضا، حل دعاوی نویسنده با ناشر و سازماندهی فعالیتهای ادبی. این گرایش با هر سطح از ابراز نظر و اقدامی که بوی سیاست و خصوصاً درگیری با حکومت (حتی در دفاع از آرادی قلم و علیه سانسور) بدهد، مخالف است واین اقدامات را ـ البته در درون کانون ـ امری انحرافی و سیاستزدگی میداند و معتقد است این امور به احزاب مربوط میشود، نه کانون نویسندگان.
برداشت چهارم: گرایشی است که با نقد سه گرایش دیگر، هویت مییابد. این گرایش، کانون را نهادی دموکراتیک و غیرایدئولوژیک میداند و بر آن است که همه نویسندگان مستقل از هرنوع مرام و مسلک و باورسیاسی، با داشتن دو کتاب و پذیرش منشور و اساسنامه کانون و رعایت چارچوبه آن در عمل، میتوانند عضو کانون باشند. در گذشته و حال این نگاه و این روال سنت رایج اکثریت اعضا بوده است. بهعنوان نمونه در طیف کانونیان از گذشته تا امروز ـ چه در داخل و چه در تبعید؛ از امثال شیخ مصطفی رهنما حضور داشته و دارند تا امثال اعضایی چون زندهیاد سعید سلطاتپور. از این منظر، کانون نهادی است فرهنگی ـ سیاسی ـ صنفی که موظف است در اشکال مختلف با سانسور و سرکوب مبارزه کند؛ اما صدالبته با زبان فرهنگی و ادبی و نه حزبی و سیاسی به معنای اخص کلمه.
در این برداشت از کانون، هر عضوی با هر دید و تفسیری که از کانون داشته باشد، ارزش و اعتبارخودش را دارد و از تمام حقوقی برخودار است که در اساسنامه قید شده و هیچ صاحبقلمی هر چند که «والامقام» باشد، نمیتواند و حق ندارد درخواست عضویتاش را مشروط کند به حذف برخی از اعضای دیگر. بدیهی است که این گرایش به تبع چنین پرنسیپ و باوری، مخالف عضویت کسانی باشد که در سانسور و سرکوب اهل قلم و جنبش آزادیخواهی و برابریطلبی مردمان ایران ـ در دو نظام گذشته وحال ـ شرکت داشته و با سانسورچیان و سرکوبگران همکار و همدست بودهاند.
من مدافع تفسیر و برداشت چهارم هستم. از دید من کانون نویسندگان ایران ـ در داخل و در تبعید ـ نهادی است فرهنگی ـ سیاسی ـ صنفی که عملاً با رژیم حاکم در ایران؛ یعنی رژیم سانسور و سر کوب درگیر است. به عبارت دیگرکانون نه سیاسی است نه صنفی؛ هم سیاسی هست هم صنفی. البته همهجا در سیمای نویسنده و با زبان اهل هنر و ادبیات. این سیما و این نوع عملکرد، از ضرورت و وظیفهای ناشی میشود که امر دفاع بدون حصر و استثنا اندیشه، قلم و بیان جانمایه آن است. ضرورت و وظیفهای که لاجرم نویسنده را در برابر سانسور و سانسورچیان قرار میدهد. فراموش نباید کرد که بنیان کانون به سال چهل و شش، در اعتراض به کنگره شعری بود که فرح پهلوی میخواست از بالا سازمان دهد. آن کنگره حکومتی ِ شعر، از طرف نویسندگان «معترض» و نه همه نویسندگان و شاعران والامقام! بایکوت شد. و آن نویسندگان «والامقام» هرگز، تکرار می کنم؛ هرگز، عضویت کانون نویسندگان ـ چه در ایران و چه در تبعید ـ را نپذیرفتند وهرگز و هرگز در کارزارها برای دفاع از اهل قلم و پاسداری از آزادی اندشه و قلم به همکاران نویسنده و معترض خود نپیوستند!
اساساً منطق کانون نویسندگان در «تبعید» و ضرورت حضور مداوم و بالندگی آن از همین زاویه قابل توضیح است. کسانی که از سر بیمسئولیتی و یا در بهترین حالت از سر سادهاندیشی حضور و کارکرد کانون در تبعید را نالازم و امری پایان یافته و بعضاً بیحاصل میدانند؛ اگر آگاه باشند که بیمزد و مواجب خدمتگزار نظام سانسور و سرکوبند، و اگر نادانسته با عدم دقت و یا از سر جهالت و بیمسئولیتی چنین داعیهای دارند، عملاً هموندانشان را درایران زیر سرنیزه سرکوب و سانسور تنها میگذارند و از انجام وظیفه درمی روند.
البته در کانون اینگونه مسایل و مشکلات تازه نیستند و من در اینجا عمداً نکته بالا را به تاکید و با اندکی اغراق آوردهام تا توجه آن دسته از هموندانی را که دارند نابخردانه اما با سیمایی حق بهجانب شانه از بار مسئولیت خالی میکنند و به این منظور زمزمه انحلال کانون را جویده جویده طرح می نمایند؛ جلب کنم. این دوستان در اشتباهند که گمان میکنند کانون نویسندگان ایران در «تبعید» با وارفتنهای عمرو و زید تعطیل خواهد شد. این نهاد ریشهدار و دموکراتیک در هر شرایط با حضور نیروهای پایدارو جوان و تازهنفس راه خود را خواهد رفت. راهی که پیش از هر چیز دفاع بیقید و شرط از هموندان داخل است در برابر تیغ آخته سانسور و سرکوب!
چنانکه آمد، کانون از همان آغاز شکلگیریاش که من عضو نوجوان آن بودم تا هماکنون ـ چه در ایران و چه در تبعید ـ هماره درگیر این مسایل بوده است. اما با همه کش و قوسهای درونش، استعفاها، اخراجها، و حتی در یک مورد انشعاب، ممنوعالقلم شدنها، کشتار و زندان و شکنجه و سرکوب تمامعیار توسط دو نظام مستبد گذشته و حال؛ به یمن وجود تحمل و مدارای اکثریت اعضای خود؛ توانسته است نزدیک به پنجاه سال دوام بیاورد! بدون اغراق میتوان مدعی شد که کانون نویسندگان ایران تنها نهاد دموکراتیکی در ایران است که این همه سال با وجود همه توفانهایی که از سر گذرانده؛ پای برجا ماندهاست.
اعضایی رفتهاند و اعضایی آمدهاند و جای رفتهگان را پر کردهاند. کسانی استعفا دادهاند و کسان دیگری عضو شدهاند؛ اما کانون سرپا مانده و با افتوخیزهای گاه سنگین به کار و وظیفهاش ادامه داده است. میخواهم تاکید کنم که کانون متکی به اشخاص نیست بلکه متکی به خوداست. کانون به مثابه نهادی پا برجا، مستقل از اعضایش حضور دارد و جاری و ساری است چه در ایران و چه در تبعید. زیرا تا زمانی که هنوز سانسور و سرکوب پا برجاست، کانون نویسندگان ایران در تبعید هم هست و حکایت همچنان باقی است.
مگر میشود نویسنده در حاکمیت بیداد و سانسور و اختناق سمج؛ دفاع بدون حصرواستثتاء از اندیشه و بیان و قلم را چه در داخل باشد و چه در تبعید؛ به عهده نگیرد؟؟!! کانون نویسندگان به اقتضای ماهیت خود محلی است برای بهدوش کشیدن این ضرورت و مسئولیت توسط نویسندگانی که بقول شاملوی بزرگ همدست مردمند گسستن زنجیر را. بگذار خستهگان «بنشینند» و عافیت طلبان و منزه طلبان، به هزار دلیل و بهانه در انزوای «خلاقانه»اشان جا خوش کنند. شماتتشان نباید کرد زیرا با درد بسیار این «نشستن»ها امریست که پیش از هر چیز و بیش از هر چیز نشانه شکست جنبش آزادیخواهی و برابریطلبانه مردمان ایران است. و حاصل روزگاز سیاهی است که در آغاز قرن بیست و یکم بشریت مظلوم در آن بسر میبرد. زمانه فروریزی رویاهاست و افت پذیرش مسئولیتها! زیرا در پیروزی ها همه میدان دار و مدعی هستند و هر یلانچی پهلوانی، خود را قهرمان بی باکی «مینمایاند» قدر قدرت!!!
مخلص کلام این که آشکارا باید تاکید کرد که این راه، در دورههای شکست، راهی طولانی و دشوار است و مسیر دائماً سر بالا و پر سنگلاخ میشود! اما و بیگمان تا زمانیکه ضرورت این عرقریزی باقی است، رهنوردانی هم در راهند.
- درباره نویسنده:
- تازهترینها:
In touch with the Iranian cultural diaspora.
Shahrgon is an online magazine for Canada’s Iranian cultural diaspora and Persian-speaking languages.
Shahrgon started working in Vancouver, Canada, in 1992 with the publication “Namai Iran” and then in the evolution of “Ayandeh” and “Shahrvand-E Vancouver,” it transformed into Shahrgon.
Shahrgon; The magazine of the Iranian cultural diaspora;
شهرگان مجلهی دیاسپورای ایران فرهنگی در ونکوور کانادا از سال ۱۹۹۲ با نشریهی «نمای ایران» آغاز بهکار کرده و سپس در فرگشتی از «آینده» و «شهروند ونکوور» به شهرگان فراروئید