ملالا یوسفزای چگونه انسانی است؟ و چگونه ترور شد؟
اویس توحید، ژورنالیست پاکستانی: گفتوگوی من با ملالا یوسفزای دختری که در مقابل طالبان ایستاد.
ملالا با گونههای گلگونش، با چشمان روشناش، با خستگی ناپذیریاش، با نشاط و زیباییاش، با قدرت بیانش به زبانهای اردو، انگلیسی و پشتون، چشمهی لایزال انرژی در دفاع از حقوق کودکان و رفع تبعیض به نفع کودکان دختر بود.
این ژورنالیست پاکستانی خاطراتاش را از گفتوگوهایش با ملالا یوسفزای، دختر ۱۴چهارده سالهای که ترورش توسط طالبان دنیا را به خشم آورده است، این گونه توضیح میدهد:
ملالا یوسفزای دختری است که بین سالهای ۲۰۰۹-۲۰۰۷ به دلیل نوشتههای انتقادی و اطلاع رسانیهایش دربارهی دخالتهای طالبان در درهی سوات پاکستان، در زمینهی زندگی و تحصیل کودکان دختر و زنان و ایجاد محدودیتهای ارتجاعی علیه آنان، شهرت فروان یافت و نوشتههایش در وبلاگ «بی بی سی» و در وبلاگ شخصی او نامزد جوایز متعددی شد.
وقتی که برای اولین بار او را برای مصاحبه و شرکت در برنامهی تلویزیونی ARY News دعوت کردم و از او پرسیدم: چه انگیزهای برای این کار داشتی؟ جواب داد:
"میخواستم رو به تمام جهان فریاد بزنم و بگویم بر ما چه میگذرد، اما این امر با اسم و هویت واقعیام امکان پذیر نبود. طالبان میتوانست مرا، پدرم را، و تمام خانوادهام، را بکشد. میتوانستم بمیرم، بدون آن که اثری از خود به جای گذاشته باشم. به این دلیل با نامهای مستعار متفاوت نوشتم و تا زمانی که درهی ما از دست طالبان آزاد شد، در این زمینه به کارم ادامه دادم."
در طول دوران حاکمیت طالبان در سوات دره، مدارس را بستند، پوشش را محدود کردند و بسیاری از دختران دانش آموز را خانه نشین کردند و باعث کوچ مردم شدند. ملالا به خاطر ممنوعیت از پوشیدن لباسهای رنگ و وارنگ خیلی ناراحت بود. در دفتر خاطراتاش میخوانیم:
– پنجم ژانویهی ۲۰۰۹، امروز معلم به ما گفت لباسهای شاد نپوشیم، چون طالبان را عصبانی میکند.
– مارس ۲۰۰۹، در راه مدرسه، هم شاگردیام از من خواست که سرم را حسابی بپوشانم، وگرنه طالبان تنبیهمان میکند.
وقتی که مردم سوات دره از آن منطقه کوچ کردند، من ملالا را بارها دیدم که در چادرهای پناهندهگی کلاس درس دایر کرده بود و به کودکان دیگر درس میداد. با چهرهای به صلابت کوههای پشت سرش به من گفت:
"من دلم میخواهد تا زمانی که تمامی کودکان با سواد شوند، درس بدهم و تا زمانی که سرزمینم از دست طالبان رها نشود، از پای نخواهم نشست."
پدر ملالا که در تمام سخنرانیهای پر شور و تمام کارهای او همراه او بوده است، در مورد ترور او به من گفت:
"قبل از آن که کاملا بیهوش شود به من گفت، بابا نگران نباش ما پیروز میشویم."
دوست ملالا، شازیا، که او هم در حملهی اخیر طالبان زخمی شده است، در حالی که اشک می ریخت به من گفت:
"آنها اتوبوس مدرسهی ما را متوقف کردند. سوار موتور بودند. مردی که ماسک بر صورت داشت، اسلحهاش را رو به ما گرفت و فریاد کشید: "ملالا کجاست؟ تمام تن من از یادآوری خاطرات وحشیگریها و سلاخیهای طالبان، جنازههای بی سر مردم، و آن روزهای سیاه و تیره یخ زد. روزهای تنهایی ماها و تمام چیزهای عجیب و غریبی که با حضور طالبان در سوات دره دیده بودم. بله، یادآوری توحش و قساوت آنها خون را در رگهایم منجمد کرد."
شازیا ادامه داد:
"همین چند ماه پیش در حال برگشتن از مدرسه، یک سرود ملی را با هم میخواندیم که معنی آن از جان گذشتن برای آرمان ها و سرزمینمان بود: "درهی زیبای سوات."
"با یک قطره از خونم برای رهایی تو، "سوات دره ی زیبا"، دایرهای چنان زیبا بر پیشانیات ای زادگاه عزیزم خواهم نشاند که گُل رُز در باغ از شرم عرق کند."
این شعر، سرودهی ملالی جویا، قهرمان ملی، است که نام ملالا از نام او مشتق شده است.
شازیا گفت:
"مرد ریشوی ماسکدار رو به ماها فریاد زد:«کدام یک از شما ملالاست، بگویید وگرنه همهتان را به گلوله میبندم. او علیه سربازان الله تبلیغ میکند و باید به سزای اعمالش برسد.»
مرد طالبان فریاد کشید، تا ملالا را شناسائی کرد و سپس به طرف او نشانه رفت."
- درباره نویسنده:
- تازهترینها:
In touch with the Iranian cultural diaspora.
Shahrgon is an online magazine for Canada’s Iranian cultural diaspora and Persian-speaking languages.
Shahrgon started working in Vancouver, Canada, in 1992 with the publication “Namai Iran” and then in the evolution of “Ayandeh” and “Shahrvand-E Vancouver,” it transformed into Shahrgon.
Shahrgon; The magazine of the Iranian cultural diaspora;
شهرگان مجلهی دیاسپورای ایران فرهنگی در ونکوور کانادا از سال ۱۹۹۲ با نشریهی «نمای ایران» آغاز بهکار کرده و سپس در فرگشتی از «آینده» و «شهروند ونکوور» به شهرگان فراروئید