ناامیدی دیگر درکار نیست
یک-از آزادی
از آزادی هم به این طرف کلمات یک حس عجیبی دارند قبول می کنیم
باقی مانده ی شب را در شکل های مختلف می ترکانیم واجب است کمی بالاتر
و اصلا” آرام نمی گیریم و بی تفاوت نیستیم گرسنه ایم در یک معاشقه و کمی سوختن
و این شعله ها دیگر ترس ندارند یک نفس و زلزله باشیم در این روزگار
نفس گیر؟ باشیم و عاصی از هر کجا که وقت برای ناامیدی نیست این بیرون
)وکلمات روشن در این هوای آزاد می چسبند(
حالا که داریم هرگناهی را به گردن می گیریم تست کنیدو پشیمان نیستیم در باران نم نم شب
از این هم نزدیک تر باشیم و محرم باشیم و درشعر تلو تلو بخوریم راحت و زنده
که مشغولیم با صداهای سرکش ومنقلب مان داس آرایش صحنه را عوض می کند
پوست و گوشتم را به هم می ریزد می نویسم ببینید خنجر و خاطره چه لذتی دارد راحتم
یاغی ام و این آتش دارد بالا می گیرد کلمات از خون جوانان وطن سزاوار اند
از عشق باریده بود و کاری باید کرد کمی از شب این رابطه باقی مانده است
یک سروگردن غارت را تحویل می گیریم آزادی را زیرورو می کنیم تماشایی ست
فرقی نمی کند با این همه دلیری های قطعی رنگ و رو را داری؟ دلبری و تسلیم نمی شویم
چشم ها لذت دارند بغل یاس ها و ملاقات دیگر ستمگری و تفتیش قدیمی شده
قمه و قداره هم دیگر خط نمی خورند
حرفی نیست خیابان ها را جذاب می کنند.
دو-ازانقلاب
از انقلاب که دل نمی کنیم واین شب ها که کلمات مان اثر دارند و می ترکانیم
معاشقه را جدی می گیریم واجب است
سگ ها از کجا می دوند و هی! با تشریفات بی تشریفات؟
کمی بالاتر چشم ها روشن اند با جمع لاله ها
و هوا مطلوب است برای احساس بهترمان هرچه نیت می کنیم و باز تحمل داریم
اهل کلمات نااهل کلمات را دوست بداریم از اول انقلاب بی ضامن
و شب های بلند معاشقه تا هر کجا
قشون کشی هم حرف مفت است هرچه به نام هلی خاص مان بزندبی خیال باشید
و کلمات تازه هیجان را بالا می برند
دلنواز باشید از اول شب باران خورده باشید کشتارگاه های باشماره بی شماره
بگیروببند با قمه وقداره از این هم نزدیک تر است راحت باشید
با هممیم و بسیاریم و معنای زنده گی می دهیم یک نفس در شعر وفاداری می کنیم چه شود
میرغضب تا دلتان بخواهد موجود است تست کنید
مست وزلزله هم انجام وظیفه می کنند
)اسمم را هرچه می خواهی بنویس و بخوان(
خودمانی شده ایم نگاه کنید در پرده نیست
دل هم دیگر نمی کنیم و شب ها به اندازه ی کافی
ودر هر صورت اثر می کنند با خبریم سوز و گدازهای هم طبق توافق قبلی
اندازه نمی خواهند دلیری و دلبری هم البته که جایزه دارد.
سه-ازخیام
کمی بالاتر از خیام واجب بود برای شفا ضامن کلمات را بکشیم و انتحاری باشیم
بعد نیت کنیم نوبت به عشق ورزی ها برسد
دستت را بده امانت که نا آرام تر منم که دیگر قصد افتادن ندارم
حرفی نیست در این همه آشوبم
لاله ها زیر باران نم نم تفتیش می شوند که چه قدر رنگ و بو عوض می کنند
که لذت دارند این همه اثر گذاری شعر
و نقش های جان دار در صحنه های خاص بالاتر از خیام یا هر کجا که بگویید
لمس و تماس بغل مترو به این شلوغی که نفس گیر اند و درگیر اند حسابی
اما دیگر وقت برای ناامیدی نیست
تست کنید و باز هم انفجاری باشیم ودامن را بکشیم
حالا بیا ودستم را بگیر که برازنده ایم
)از هر طرف بباروبریز بر سرواین صورتم(
واجب است از اول شب گناه و انکار
-قسمت درست و روشنم باشید
بیا نیت کنیم عرصه ی محشر است این جا
قسم می خوریم در پرده نیست این زبان قمه و قداره هم معرکه اند در این زمانه
از ته دل گرسنه ایم در صحنه های جورواجور
در اوقات ترس وهراس را کنار می گذاریم تماشا کنید
زیر باران خیام و با کلمات جلدمان
دیگرناامیدی در کار نیست نوبت به دلاوری در این روزگارنو می رسد
حرفی نیست در این همه معرکه و آشوب
زبان سرخ می آوریم و اثرگذار ترمی رقصیم
چهار-ازشادمان
ازشادمان رد این صداها را می گیریم
شب هم دیگر کابوس نیست دل به ساعت شکنجه نداده ایم زنهار
حرف باران و بابونه را بزنیم روشنه
حرف ترانه و آهوی فال فروش را روشنه
زن و زنده گی مان عاشقانه می شود
ای شعر و کلمات بارور اند و می بارند
ای شعر از اول شب به دیدارت خیلی هم محتاجیم
تست کنید که گرسنه ایم در این اطراف تن و تماس تن و لمس تن و چندسر انگشت
دانایی می خواهند هرچه تعبیر کنید
دلیری که جای خودش را دارد در آزادی رد گناهان مان را می گیرند
)اختیار دارید معاشقه ها می آموزیم بسیاراند(
شب اول؟ و البته زیر باران نم نم انگشت نمایی خیلی روشنه
با لذت های محض
چاقو ها هم دراین رابطه سهم دارند و سینه یا پهلو ی دریده
حسن هایی دارند که پنهان نباید کرد
حالا که ناامیدی دیگر درکار نیست
حرف چندین جانور مخصوصا”؟نیست دلیری را هم جدی می گیریم گاهی
تست کنید
و چه قدر هم بی پرده باران و بابونه صرف می شوند البته
وقتی که دل داده ایم
و می نویسیم
و شعر امروزمان را به فال نیک می گیریم.
پنج-از مولوی
در اطراف مولوی بازهم شقاوت می کنند
آهو در این هوا و چند شب بارانی معاشقه دارد و ما ترانه می خوانیم و دعا می کنیم
و زن در این زبان و کلمات زوال ندارد
زیر باران نم نم نور می ریزد در اطراف مولوی بله دیگه!
با چشم های باز و دست های گرم
اثرش را می گذارد با عاشقت چه قدر بوده ام
و با این اعضای عمومی خودنمایی می کنم که البته اختیاری ست
آهوی مان می شوید در این شعر تازه
و معاشقه دراین شرایط مناسب تر است
مولوی ام باشید زیر باران و این غزل
باشید با کلمات روشن و گرم بی زوال
که شعر و شاعری را شریف می کنند هرشب
تا وقت هست زلزله را می بینید؟
وسط صحنه حرف درستی بزنید ناامیدی دیگر در کار نیست
یاغی گری هم جریان دارد و جگر داریم زنده ایم و کهنه کار این ماجرا
-نام های سرکش تری بگیریم و خودمانی
وبه ریشه های محکم تری برسیم کافی ست شقاوت می کنند و شگفت در معاشقه ها
و دیدن دارند و شنیدن دارند
می نویسم در اطراف مولوی از اول شب و زن- آهو در این هوا
اثرخودش رادارد انصافا” با اعضایی که بله غنیمت است در کلمات مان
زیر باران و دیوانه وار و دیوانه وار.
۴و۲۱-فروردین ماه-۱۴۰۳