تبلیغات

صفحه را انتخاب کنید

نوشتن برای خود: نگاهی به کتاب هوای شهر معتدل است

نوشتن برای خود: نگاهی به کتاب هوای شهر معتدل است

 

هوای شهر معتدل است
نوشته: طیبه عالمشاه
ناشر: بهتا پژوهش
سال ۱۳۹۲
۱۶۸ صفحه

نگاه و شیوه نگارش نویسندگان زن غیر‌حرفه‌ای

در همه جوامع هنر آفرین، در کنار ادبیات حرفه‌ای، وجه پنهان دیگری پیوسته در جریان بوده است، که با وجود اهمیت غیر قابل انکار آن، پیوسته نادیده گرفته شده و گاه مورد سوء استفاده سودجویان قرار گرفته است. و آن هم ادبیات نویسندگان گمنام، خلوت‌گزین، غیر حرفه‌ای، بی ادعا و تازه کار بوده است. ادبیاتی به دور از خود آگاهی، خود شیفتگی و آرزومندی‌های رنگارنگ دیگر. ادبیاتی خالص که نویسندگان پیوسته در تنهایی برای خود نوشته‌اند، با توانایی‌های وسیع یا اندک بیانی خود. ما نمی‌دانیم در حین آفرینش آن‌ها به چه می‌اندیشیده‌اند، و رویاها و خواست‌هایشان چه بوده است.  در نویسندگان خلوت‌گزین حرفه‌ای، فرناندو پسوآ و امیلی دیکنسون به یاد آورده می‌شوند. که خلوت‌گزینی‌شان، چه خود‌خواسته بوده و یا ناخواسته، پس از مرگ‌شان شکوفایی داشته و پیشتازی هنری آنان را باز‌نمایی داده است. 

روی‌آوری زنان به قصه‌گویی در طول تاریخ اغلب به‌دلیل نیاز فراوان آنان بوده است به روایت‌گری و ترمیم حس‌های آسیب دیده خود و دیگران. شاید برای آموزش دادن به کودکان‌شان برای راهیابی تندرست در زندگی شان. شاید برای خالی‌کردن درون و شستشوی روح خود. شاید برای گریز از تنهایی و جست‌و‌جو در ماهیت فلسفی زیست‌شان… یا برای پیدا کردن گرمای زندگی… پیدا کردن حس زنده بودن. شاید برای بیان دلتنگی‌های حاد… برای تسلای خود و دیگری… برای خودیابی و درک هویت فردی خود… شاید برای گریز از سکوت… و ابراز خشم و عصیان و دگرگونی…

هر چه دلیلش بوده و هست، این گفتن‌ها و نوشتن‌ها، طیف وسیعی از گونه‌های مختلف قصه‌گویی و داستان‌نویسی را در بر داشته است. از بیان حوادث روزمره گرفته تا بیان ناهنجاری‌های خانوادگی و اجتماعی، گوارایی و ناگوارایی عشق، تمناهای بدنی، خشونت و نرمی، بیان تمامی حس‌های پیچیده بشری… و طرح پرسش.

قصه‌گویی و نوشتن، ارزان‌ترین و ساده‌ترین شکل آفرینندگی هنری است که زنان در طی یک سده گذشته امکان دسترسی به آن را داشته و دارند. داشتن یک دو ابزار برای آفرینندگی: یک قلم و یک دفتر. نمونه بارز این موقعیت در نویسندگی، ‌خواهران برونته (امیلی، شارلوت و آن)‌ بوده‌اند که در سال‌های ۱۸۰۰ درخشندگی‌شان را در حیطه رمان‌نویسی و شعر به اثبات رسانده‌اند.

در ایران همچون دیگر کشورهای جهان، جنبش ادبی ویژه‌ای در زنان پدید آمده است که یکتایی و آفرینندگی ویژه خود را داراست. ‌آنچه کنجکاوی مرا بر‌می‌انگیزد که آثار نویسندگان غیر‌حرفه‌ای را بخوانم و درباره شان بنویسم، حس ارزش‌گذاری من است به آنانی که هرگز در جست و جوی “نام” نبوده‌اند. این آفرینندگان، گاه پس از مرگ‌شان نوشته‌هایشان در کشوهای بسته دیده شده است. اما آنان در تنهایی خود، زبان، فرهنگ، معماری، داد و ستد‌های مالی، روابط خانوادگی و اجتماعی و ارزش‌های یک دوره را زنده کرده‌اند. و این اهمیت دارد.

کتاب “هوای شهر معتدل است” بنظر می‌رسد که بخش اول یک تریلوژی باشد، که نمونه‌ای است از توصیف ارزش‌های پنهان در دو شهر جنوبی در ایران. نگارنده‌ای که ‌با حساسیت “نگاه” کرده است. و با ریز بینی به ریز‌ترین مسایل “توجه” کرده است. رمان درباره دختر نو‌جوانی است که پس از مرگ پدر، ناگهان با یک شرایط ناموزون در خانواده‌اش روبرو می‌شود. او در تمام طول کتاب با کنجکاوی شاهد خیزش توانمندی‌های مادرش است که با اتکاء به خود و کودکانش، چرخ زندگی را با توانایی می‌چرخاند.  نویسنده خود نیز کودکانش را به تنهایی بزرگ کرده است، آموزگار بوده است، زخم جنگ را بر وجودش حمل کرده است، و در یک تنهایی عارفانه با جهان وداع گفته است. 

ارزشمندی آغازین این کتاب، به خاطر یادگاری است که یک انسان خلوت گزین، یک مادر و یک دوست برای خانواده، دوستان و هم‌میهنانش از خود بجا گذاشته است. در سکوتی پر وقار، برازنده و کنجکاو از کودکی با نگاهی موشکافانه، ریزه‌کاری‌های عمیق زندگی را شاهد بوده، زیر و زبر رخدادهای گذشته را واکاوی کرده، و آنگاه در زمانی که خود را در اتاقی ساکت و تنها باز یافته، گوشه‌های از آنهمه دیده‌ها، تجربه‌ها و اندیشه‌های درونی را بر کاغذ بازتاب داده است.

کتاب هوای شهر معتدل است در فرم نوشتاری بیو فیکشن، بسیار ساده‌، روان و با یکنوع یکرنگی و خلوص نوشته شده‌است. زبان ساده و بی‌تصنع است. همچون ساختمانی که آجرها به سادگی در کنار هم چیده شده‌اند و از نقش و کنده‌کاری‌های تزیینی و معمارانه بری‌اند. زبان، ساده و غیر کنایی است. در آن از ایهام و ابهامات ادیبانه خبری نیست. روان و سیال و روزمره است، آنگونه که مردم با هم به گفت و گو می‌نشینند و مسایل زندگی‌شان را برای همدیگر تعریف می‌کنند.  دیالوگ‌ها و اندیشه‌های درونی و برونی شخصیت‌ها در متن، اغلب ظرایف و ویژگی‌های ساده خودشان را دارند که بیانگر خصیصه‌های شخصیت‌ها هستند. راوی زنی است بنام “صفا” که به زندگی حقیقی خود جنبه داستانی می دهد. پی‌رنگ داستان را می‌پرورد، به آن شکل و ساختمانی نوین می‌دهد، و به مفهوم تاریخی آن بعد جدیدی می‌افزاید، که چند جانبه است و خواننده را از روایت عادی فراتر می‌برد.

“صفا” در میان‌سالگی ناگهان به گذشته باز می‌گردد. به کودکی‌اش، به سال‌های هزار و سیصد و بیست و چند، ‌وقتی که پدرش می‌میرد و خانه از وجود پدر خالی می‌شود، پدر که ستون اقتصادی و نیرومندی برای خانواده بوده است. او مادرش را می‌بیند که بعد از مرگ همسر و مراسم طولانی عزاداری، با یک کودک شیر‌خواره و چهار دختر و دو پسر، خیزش می‌کند و با اراده، و با عنصر عشق، و با قدرت عرفان، خانه را بر پایه‌ای نیرومند، استوار نگه می‌دارد. صفا از مدرسه به خانه می‌آید. مادر با مهربانی کاسه آب پیازی را جلوی او می‌گذارد. غذایی که با نان خشک، پیاز داغ و دانه‌های انار پخته شده است. نیرومندی عشق آنگونه است که صفا با یکنوع هوشمندی عاطفی به مادر می‌گوید: “عجب غذای فقرا خوشمزه است!” ص ۸ و به‌یاد می‌آورد شکوه و شوکت پدر را. و سپس از دست‌دادگی‌های تدریجی در زندگی را…

آغاز کتاب با مرگ پدر در دزفول، از آنجا پر اهمیت جلوه می‌کند که سیر دگردیسانه “صفا” مرکزیت می‌یابد.  تحولات و تطورات زندگی او و خانواده‌اش، مهاجرت به خرمشهر، ورود به دنیای اندیشه و بلوغ و پیدایش و شکل‌گیری اندیشه‌های فلسفی، تجربیات نوین، اثر هنگفت هنر سینما بر روشن شدن افکار و اندیشه در سویه شکل‌گیری رویا و ارتقا یافتن و مستقل شدن و حس بلند پروازی و رویاهای جسورانه داشتن، او را در تقابل دیدگاه‌های سنتی با مدرنیته قرار می‌دهد و ذهن کاوشگر و کنجکاو او را متداوما به چالش بر‌می‌انگیزد. پرداختن به شخصیت “حمیده” یکی از ویژ گی‌های قدرتمند نویسنده در توصیف ارزش رویا‌پردازی و شهامت رویا داشتن و ایجاد پرسش در یک دختر نوجوان است. وی بر این مورد انگشت می‌گذارد که همه چیز از رویا آغاز می‌شود. و تخیل و جسارت رویا داشتن در ساخت و پرورش یک انسان و یک جامعه اهمیت بی‌نهایتی دارد.

کتاب بر موضوعاتی همچون تاریخ روزانگی و روزمرگی دو شهر انگشت می‌گذارد. دزفول و خرمشهر. دزفول که یک شهر قدیمی، کشاورزی و سنتی است به گونه‌ای توصیف می‌شود که گویی خواننده در کوچه پس کوچه‌ها و دالان‌های تو در تویش قدم می‌زند و در شبستان‌های تاریک و پشت بام‌های وسیعش می‌خوابد. به صدای گنجشک‌هایش گوش می‌دهد و حرکت پرستو‌ها را دنبال می‌کند. نویسنده، عمق روابط خانوادگی لایه‌ای از یک جامعه را که به علوم اخلاقی، مذهب و عرفان معتقد است، با شیوه زیستگاه ویژه‌شان موشکافانه نگاه می‌کند، و به توصیف معماری شهر می‌پردازد. آنگونه که خواننده نمی‌تواند نگاه او را از منظرگاه جغرافیا و معماری شهر در ارتباط با آب و هوا و خلق و خوی مردم‌اش پیوند ندهد. و آدم‌ها را آنگونه با ویژگی‌های شاخص و واقعی‌شان نگاه نکند.

نویسنده، خرمشهر سال‌های بیست و چند را از زبان یک دختر هشت نه ساله اینگونه توصیف می‌کند، که شهری است زنده، و در روال یک دگرگونی با ورود فرهنگ غرب، با سینماها و کشتی‌هایش در بندر و اعراب اصیلی که در کنار مهاجران با زبان‌های دیگر، و نوع متفاوت رفتار، پوشش و زیست و معاش‌شان با هماهنگی زندگی می‌کنند. وی خواننده را به دالان‌های زندگی بومیان عرب، مهاجران با زبان‌های گوناگون، و شیوه‌های زیستی و فرهنگی متفاوتشان دعوت می‌کند و اختلافات طبقاتی را در سطوح گوناگون نمود می‌دهد و  آشکار می‌سازد. ‌”از کنار مغازه‌های بازار که رد می‌شدیم، صدای موسیقی عربی به گوش می‌رسید. خواننده‌ای که آواز می‌خواند، صدایی حزین داست. مردان با دشداشه بلند نشسته بودند و قلیان می‌کشیدند. بعضی‌ها هم آدامس می‌جویدند. چیزی در دهانشان بود که داداش می‌گفت: “این‌ها انفیه می‌کشند” (نوعی تنباکوی مخصوص بود به رنگ سبز که در دهان می‌گذاشتند‌، یا به دماغ می‌کشیدند تا عطسه کنند.)

بوی خاصی فضا را پر کرده بود. بوی تنباکو، چای و قهوه…” ص ۵۲

…… “داداش می‌گفت: “این حظیری می‌خواند. سبکی از موسیقی است که در عراق می‌خوانند.” من فضای بازار را با کنجکاوی خاصی نگاه می‌کردم. داداش به همه سلام می‌کرد.” ص ۵۲

در این کتاب ساده، حفظ زبان و بعد تاریخی این دو شهر با آدم‌ها و نوع روابط و زندگیشان از اهمیت بر‌خوردار است. و شیوه بیان به گونه‌ای است که گویی نویسنده توجهی به نگاه جامعه شناسانه و انتروپولوژیک (مردم شناسانه) دارد. زبان به کار گرفته شده که ساده و بی‌پیرایه است و طنز نرم و ویژه‌ای در آن جریان دارد، درد را با شوخ طبعی بیان می‌کند تا با توانمندی درونی، هراس از فقر، نگرانی‌های ناشی از ناتوانی اقتصادی و فاصله طبقاتی را کاهش دهد. و به درد کوچک‌شدگی از فقر، وقار بدهد.  زبان به کار گرفته‌شده زبان سال‌های بیست و سی شمسی را نشان ‌می‌دهد، تا ارتباط آن را با نوع زندگی مردم در آن زمان‌ها آشکار سازد. چنین کار‌بری زبانی در یک اثر بیوفیکشنال ارزشمند است. چرا که به دلیل تحولات زبانی و گویشی در طول زمان، زبان حالت فروکشی، و فرسایشی پیدا می‌کند و رفته رفته نابود می‌شود. و این اهمیت دارد تا چند و چون این گویش در حال فرسوده‌شدن با چنین ادبیاتی، حفظ، نگهداری و زنده شود. 

کنجکاوی‌های “صفا” این دختر نوجوان و بی‌پیرایه، به دریافت‌های روانشناختی تبدیل می‌شود. ‌وی از همزیستی با خانواده و دوستانش، و حرکت‌ها، کنش‌ها و واکنش‌ها، می‌آموزد و نویسنده با اهمیت دادن به این نگاه پژوهشی و نفس آموختن، یک بعد روانشناسانه به کار می‌افزاید که خواننده را در ریزبینی‌های کاوشگرانه نویسنده در مسیر اتفاقات از آغاز تا پایان همراه می‌سازد. پژوهش و درنگ معصومانه در ریزه کاری‌های زندگی، نقطه عطف کتاب است.

کتاب از آنجایی که گویی سریع نوشته شده و نه به قصد چاپ، در مواردی نظمی غیر منسجم پیدا می‌کند. با یک ویراستاری کامل در بعد زبان، مجزا کردن دیالوگ‌ها، روایت‌ها و تک‌گویی‌ها، ارتباطات شخصیت‌ها و فلاش‌بک‌ها نظم و انسجام خود را پیدا خواهد کرد و به اثری حرفه‌ای و برخوردار از اهمیت زبانی تبدیل خواهد شد.

کتاب شامل چند بخش است. در بخش پایانی، کتاب با این تصویر سازی که “صفا” و دوستانش بعد از تمام شدن سال سوم دبیرستان در هوای داغ و شرجی خرمشهر از هم جدا می‌شوند، به پایان می‌رسد. “صفا” سوار قطار می‌شود تا شهر را ترک کند. در ایستگاه قطار دوستانش از او خداحافظی می‌کنند، و او دل‌تنگانه شعری از لامارتین را زمزمه می‌کند، و بعد همراه با آنها برای آن پیرمرد لبو فروش در زمستان، و دختران سر به هوا شعر می‌خوانند و  آهنگی عربی را زیر لب زمزمه می‌کنند: “آهسته حرکت کن ای محبوب من، ای محبوب من کمتر شکایت کن ای عمر من ای حبیب من هاهاهاها. له له له له له شکایت مکن ای حبیب من که ما با هم خواهیم بود….” ص ۱۶۸

 و سپس کتاب با این جمله به پایان می رسد: ” آینده ما چه خواهد شد؟ آیا تابستانی دیگر چنین دلپذیر خواهیم داشت یا از هم جدا می شویم؟….” ص ۱۶۸

 

لطفاً به اشتراک بگذارید
تبلیغات

نظر

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

آگهی‌های تجاری:

ویدیوی تبلیفاتی صرافی عطار:

شهرگان در شبکه‌های اجتماعی

آرشیو شهرگان

دسته‌بندی مطالب

پیوندها:

Verified by MonsterInsights