نگاهی به رمان «به شهادت یک هرزه» نوشته امین انصاری
رمان به شهادت یک هرزه، داستان زندگی حسام، شخصیت داستان است. روایت زندگی او در دو کشور و دو شهر از هر کشور، روایت زندگی درونی و ظاهری او. یک دوگانگی که کلنجارهای شخصیت را هم شامل می شود. حتا نویسنده از دو راوی برای داستان استفاده کرده که بنظرم این دوئیت در کل داستان نمود داشته باشد.
راوی سوم شخصی که محدود به ذهن و تفکرات و نگاه شخصیت است و البته همان شخصیت با واگویه ای شاید بشود گفت درونی تر.
در همان ابتدای داستان و هجوم مورچه ها که به سراپای شخصیت حمله می کنند، این حس القا می شود که اتفاقی یا مسئله ای وجود دارد که مثل خوره ذهن او را درگیر کرده است. این حس ادامه پیدا می کند. ابتدا روابط او با گیتا ذهن مخاطب را درگیر می کند و در ادامه هر بار با یک موضوع جدید مخاطب درگیر می شود.
باید به نویسنده افرین گفت. کشش داستاتی و اینکه هر بار موضوعی باعث می شود که مخاطب به گمانه زنی بپردازد در حالیکه ذهن مخاطب در پی یافتن علت هرزگی، علت جدایی و خیلی دلایل دیگر است نویسنده او را می برد تا پای حس گناه. گناه کشته شدن نگار .
روزی نگر که طوطی جانم سوی لبت
بر بوی پسته آمد و بر شکر اوفتاد
مخاطب که تا اینجای داستان شاهد جوانی و هرزگی و شور و عشق و حال شخصیت داستان بوده، گاهی خندیده، گاهی منزجر و گاه شرمگین شده با حسام دچار حس پشیمانی و گناه می شود تازه اینجاست که مورچه ها و هجومشان به جان و روح حسام معنای عمیق تری پیدا می کنند.
شخصیت همزمان هم حضور دارد و هم نیست. از نظر فیزیکی هست اما در هر مکانی همزمان با یادآوری خاطرات انگار که در دو مکان حضور دارد. او گذشته و حال، تهران و ساری، ادلید و سیدنی هست و نیست. این فضاها چنان نشانه گذاری می شوند که با هر جمله میتوان فهمید شخصیت در کجا سیر می کند.
جریان سیال ذهن روایت بخصوص در ابتدای داستان باعث سردرگمی مخاطب می شود اما با ادامه داستان که روحیات حسام را بهتر می شناسیم راحت تر با او همراه می شویم و دیدن صحنه ها در اماکنی غیر طبیعی جا می افتد.
این رمان بیشتر از آنکه داستانی سیاسی و اجتماعی باشد و بخواهد به تاریخ و وقایع آن بپردازد یک روایت روانشناختی است که به زیبایی دغدغه ها و تفکرات شخصیت داستان را تصویر می کند.