نگاهی به «منظومهی بیقطر و قد» اثر بهار الماسی
ظاهرا” هنوز شاعرانی هستند که فارغ از هجوم ساده نویسان و عمودی نویسان، و نیز آنان که با شیطنت در ساختار دستور زبان، و با گل آلود کردن آب، سعی در عمیق نشان دادن آن دارند، به کار خود ادامه می دهند، و شکل و محتوا را به فضاهای تازه ای می برند و بر گسترش و تعمیق شعر نو فارسی می کوشند. آن هم در انبوه نوشته هایی که سعی می کنند شعر باشند و یا شعر دیده شوند.
بهار الماسی دور از هیاهو و جنجال روزگار سر در کار آفرینش خود دارد.
شعر او نقطه مقابل آن چیزی ست که آن را بازی با کلمات، پس و پیش کردن عناصر جمله و در آوردن شکلک برای مخاطب می توان تعبیر کرد. ناگفته پیداست روی سخن من با کسانی نیست که آگاهانه و با شناختی که از سیر تحول شعر نو فارسی دارند، با اتکا به محتوا، دست به تجربه هایی در ساختار زبان می زنند تا حوزه های جدیدی در کارکردهای زبان ایجاد کنند و به شکل های تازه ای برسند.
زبان “منظومه ی بی قطر و قد” از محتوا گریز ندارد، و از آن جا که شکل و محتوا عناصری درهم تنیده اند، می کوشد تا تناسبی در این درهم تنیدگی ایجاد کند؛ که موفق هم هست. اما هنوز شاعر در ابتدای مسیری طولانی و پر پیچ و خم قرار دارد تا به یک امضای یگانهی شاعرانه برسد. اگر در این روند تکاملی خللی ایجاد نشود به یقین مُهر خود را خواهد ساخت. شاید دوری از فضای دو دهه اخیر شعر نو فارسی و بیانیه های صادر شده، شعر او را در گوشه امنی محافظت کرده و از آسیب های احتمالی به اصطلاح آوانگاردها و نیز آنان که شعر را از عناصر سازنده اش تهی و آن را به چند جمله منثور تقلیل می دهند، مصون داشته است. به باور من بر خلاف نظر بعضی از دوستان این که شعر او به شعر شاعران دو دهه قبل نزدیک تر است تا شاعران امروز نقطه ضعف شعر او نیست. همرنگ جماعت نبودن می تواند نقطه قوت شعر یک شاعر باشد. مساله دیگر این که آیا به واقع ما باید از تجربیات شاعران دهه های قبل صرف نظر کنیم؟
با این استدلال که زبان شعری آنان از زبان شعر شاعران یکی دو دهه اخیر فاصله گرفته و یا زبانی که امروز مردم در کوچه و خیابان به کار می برند نسبت به دههی شصت و هفتاد تفاوت کرده است؟
با این حساب تکلیف میراث عظیم شعر نو فارسی در دهه چهل چه می شود؟
در این اثر حس و حالی زنانه جریان دارد. بی آن که نگاهی جنسیتی به اشیا و امور داشته باشد. در نیمه اول جریانی سیال، و پیچیده در لفافی از اندوه و حسرت، و گاه خشمی پنهان و آشکار، جهان را نظاره می کند: هجرت از وطن مالوف، تعلیق، و سخت باور بودن امور. سرریز خاطرات و یادها، به مثابه پناه گاه. هرچند موقتی، هر چند کوتاه.
مرور گذشته و اکنون، اکنون و آینده. راه رفتن روی ریل، و ترس از رسیدن قطار. و راه های بی پایان. گاه با مخاطب خود همقدم می شود و گاه در پس انبوه کلمات پنهان. روحی که حضوری غایب دارد و غایبی که حضوری ملموس. پس مثل نخی نامرئی از لابهلای واژه ها عبور می کند.
به باور من بخش اول منظومه از استحکام ساختاری و زبانی مستحکم تری برخوردار است.
تو بلور برف بودی
و من سیاه که می شد هوا
در عمق شاید قدری سپیدتر از اشتباه
از بخت
در نیمه دوم شاعر پای بر زمین می نهد. پیش روی اشیا می ایستد. انگار چشم هایش را در دست هایش گرفته است. اینک جهان آهسته خود را در پیش چشم او عریان می کند؛ جوهر پلشتیِ دردناکی که زمین را فراگرفته است. و باور عتیقی که انسان را باور نمی کند. اما شاعر قضاوت نمی کند زیرا داوری کار شاعر نیست. شاعر فقط شهادت می دهد. و این شهادت است که به گونه ای مفهوم زندگی را آشکار می سازد. تصاویری که مثل برق و باد می آیند و می روند، پای المان های زندگی روزمره را به ساحت شعر او باز می کنند، از عنصر تغزل می کاهند و نوعی زبان روزنامه ای را گسترش می دهند.
و خاک بر سر آن که پیاده می رود راهی که می شود نرفت را
و خاک بر سر تاریخ
که نام و نان و نمک را به یک زبان عبث هی …
سق می زند
” منظومه بی قطر و قد ” گرچه نقطه عطفی در کارنامه شاعری بهار الماسی نیست، اما به یقین سکوی پرشی است که ما را در آینده شگفتزده خواهد کرد.
- درباره نویسنده:
- تازهترینها:
In touch with the Iranian cultural diaspora.
Shahrgon is an online magazine for Canada’s Iranian cultural diaspora and Persian-speaking languages.
Shahrgon started working in Vancouver, Canada, in 1992 with the publication “Namai Iran” and then in the evolution of “Ayandeh” and “Shahrvand-E Vancouver,” it transformed into Shahrgon.
Shahrgon; The magazine of the Iranian cultural diaspora;
شهرگان مجلهی دیاسپورای ایران فرهنگی در ونکوور کانادا از سال ۱۹۹۲ با نشریهی «نمای ایران» آغاز بهکار کرده و سپس در فرگشتی از «آینده» و «شهروند ونکوور» به شهرگان فراروئید