نگاهی کوتاه بر آرایه «اضافه تشبیهی» در صنایع ادبی
میدانیم که آرایههای ادبی یکی از دست آویزهای مهم برای زیباتر کردن شعر و متن است. بعضی از این آرایهها در برهههای گوناگون برحسب زمان و تأثیرپذیری شعرا از یکدیگر پر رنگ میشوند و در برخی از مقاطع به دلایل گوناگون از جمله تغییرات زبان شعر، به کمترین حد استفاده میرسند. یکی از این آرایهها اضافهی تشبیهی است اگرچه خود تشبیه یکی از بنیادیترین صنایع ادبی است و در هر برهه و زمانی پر تکرار و به وفور در اشعار و متون ما یافت میشود اما قسمی از آن که اضافهی تشبیهی است این قابلیت را نداشته و میبینیم رفته رفته کنار گذاشته شده و توسط شاعران امروز به ندرت استفاده میشود. درست هم هست، اگرچه که یک ظرفیت محسوب میشود اما ظرفیتی که آنچنان دست شاعر را باز بگذارد که بتواند واژهای از میسره بردارد و واژهی دیگر را از میمنه، سپس با اضافه کردن تنها کسرهای مابین این دو، آرایهای بسازد و بخواهد به زیباتر کردن کلامش بیافزاید، دلچسب نیست. به نظر بنده تنها زمانی از این ظرفیت باید استفاده شود که عناصر دیگر یک بیت، به کمک اضافه تشبیهی آمده و به نوعی به یکدیگر مربوط یا به تعبیر عامیانه زنجیروار چفت هم شوند، حتی اگر دو واژهی اضافه شده ارتباط بیرونی با هم نداشته باشند. برای مثال به این بیت حسین منزوی دقت کنید:
سنگی که از فلاخن تقدیر میرهید
کاری به تُرد بودن آیینهها نداشت
واژهی سنگ و آینه به خاطر قرابت متضادی که با هم دارند مثل یک داربست عمل میکنند و جلوی سقوط اضافهی تشبیهی که در اینجا «فلاخنِ تقدیر» است، میگیرند. میبینیم این دو واژه در بیرون خیلی از یکدیگر دور هستند و کسرهی آمده تاب و توان نگهداری این دو را ندارد پس باید کل ساختمان بیت به کمکش بیایند، آن گونه است که اضافهی تشبیهی تاثیر مثبت خود را میگذارد و خوش مینشیند. توجه کنید ممکن است اجزای دیگر بیت بر خلاف واژههای سنگ و آینه، ارتباطی با هم نداشته باشند اما زیباییشان در گرو وجود این اضافه است.
«تُردی آینه» چقدر لطیف و ظریف و زیباست، انگار از مخاطب خواهش میکند که دست به اضافه تشبیهی مصرع قبلش «فلاخن تقدیر》نزند و از شاعر بخاطر استفاده از این دستآویز خرده نگیرد. این بیت به شکلی بیان شده که من به عنوان مخاطب احساس میکنم اگر شاعر را بخاطر استفاده از اضافه تشبیهی سرزنش کنم، این آینهی ترد را شکستم و اندوهگین میشوم. به همین خاطر است که اشاره شد باید سایر عناصر بیت به کمک اضافه بیایند و از سقوطاش جلوگیری کنند چراکه زیباییشان در گرو وجود اضافه تشبیهی است. این است هنر یک شاعر قدر و کار بلد. میبینیم که الکی و هردمبیل از این آرایه استفاده نکرده و طوری پیچهای بیت را سفت میکند که میگوییم: نباید دست به هیچ یک از اجزای آن زد. مثال دیگر بیتی از محمدرضا حاجرستمبگلو:
چشمانِ ماده شمر تو کی حمله میکند
بر این حسین منزوی خفته در دلم
میبینیم که همهی اجزای دیگر بیت به اضافهی تشبیهی «چشمان ماده شمر» کمک میکنند و به نوعی نبض واژهها برای هم میتپد. از تلمیحی که در بیت وجود دارد تا تضاد بین واژهی حسین و شمر.
با وجود این هنوز هم احساس میشود که بیت به گونهای تصنعی است و اضافهی تشبیهی میخواهد فرو بریزد تا اینکه این ایهام زیبا در واژهی《منزوی》سر برمیآورد و یک تنه بیت را بالا میکشد و از آن حالت تصنعی بودن در میآورد.
در اینجاست که سایر آرایههای بیت به چشم میآیند.
امیرحسن خاکشور