نیمهی تاریک ماه
[clear]
ابراهیم گلستان در مقابل به ابتذال کشاندن روابطش با فروغ، در مقابل برچسبزدن به دوستی عاشقانهای که نمیتواند در چهارچوبهای از پیش تعیینشدهی زندگی مدرن کنونی بگنجد، تمام قد میایستد و از عشق دفاع میکند.
شهرگان: همهی آنهایی که این نوشته را میخوانند فروغ فرخزاد را میشناسند و همهی آنهایی که به خواندن ادامه میدهند باید ابراهیم گلستان را بشناسند. پس از مصاحبهی داریوش کریمی با ابراهیم گلستان (با موضوع زندگی فروغ فرخزاد)، شاهد موضعگیریهای مختلفی در فضای مجازی بودیم. انتقاداتی که به شیوهی مصاحبه وارد میشد و از طرفی دیگر جبههگیری مردم و نیز روشنفکران در مقابل مسائل مطرح شده در مصاحبه، من را بر آن داشت تا در نوشتهای مفصل هر دوی این رویکردها را مورد بررسی قرار دهم.
یک سمت ماجرا ابراهیم گلستان وجود دارد که بدون توجه به مثبت یا منفی بودن شخصیت و رفتارش، از چند جهت ستون مهمی برای یک مصاحبهی تلویزیونی است. اول آنکه خود ابراهیم گلستان یکی از داستاننویسان و فیلمسازان مطرحی است که در برههای بر ادبیات و سینمای ایران تاثیر گذاشته و مستقلاً به عنوان یک هنرمند قابل بررسی است. دوم اینکه او نزدیکترین شخص به فروغ فرخزاد (در سالهای اوج شکوفایی ادبی فروغ) و تاثیرگذارترین شخصیت بر روی شعرهای او بوده است. و می تواند به عنوان منبعی زنده و مستند برای ذکر تاریخ شفاهی یک شاعر بنام دیگر باشد. سوم اینکه ابراهیم گلستان نزدیک به پنجاه سال، حاضر به مصاحبهی اختصاصی درباره ی فروغ فرخزاد نشده است. در کتاب «گفتگو با دوربین» و مصاحبههایی که در این مدت با او انجام گرفته نیز، تنها به گفتن جملاتی کوتاه دربارهی فروغ بسنده کرده و خیلی از سؤالات را بیجواب گذاشته است. داریوش کریمی پس از تلاش بسیار توانسته است ابراهیم گلستان را پای دوربین برنامهاش بکشاند و درواقع برنامهی پرگار بی بی سی، اولین مصاحبهی رسمی او درباره ی فروغ فرخزاد است. در چنین شرایطی بسیار تأسفبار است که شاهد مصاحبه و اجرایی بسیار ضعیف از مصاحبهگرهستیم که در ادامه به بیان مفصلتر آن خواهم پرداخت.
در سمت دیگر، بازخورد این مصاحبه در جامعه است. بحثهایی که پس از این مصاحبه در شبکههای اجتماعی، در بین هنرمندان و روشنفکران درگرفت، یا پرداختن به مسائل حاشیهای و یا زیرسؤال بردن ابراهیم گلستان و حملات شدیدی علیه او بود. متاسفانه بسیار دیده می شود که حتی مخاطب خاص این مصاحبه، می تواند دچار جهت گیریهای اشتباه و قضاوتهای ناعادلانه شود.
مخاطبان
چند ماه پیش کتابی با عنوان «فروغ فرخزاد، زندگینامهی ادبی و نامههای چاپ نشده» توسط فرزانه میلانی منتشر شد و افراد زیادی دربارهی اینکه آیا کسی حق دارد محیط خصوصی شاعری را که سالهاست در بین ما نیست عمومی کند یا خیر، نظر دادند. عدهای ابراهیم گلستان را مورد شماتت قرار دادند که نامههای خصوصی فروغ را در اختیار خانم میلانی قرارداده است و عدهای دیگر اطلاع از زندگی یک شاعر معروف (و حتی میشود گفت سلبریتی) را حقّ مخاطبان و طرفداران او دانستند. عدهای با خواندن چند خط از نامهی فروغ به ابراهیم گلستان به قضاوت دربارهی شخصیت او پرداختند. او را زنی ضعیف که عاشق بند کفش معشوقش است خواندند و جایگاه فرودستی برایش متصوّر شدند. عدهای او را هوموفوب دانستند و عدهای نیز شخصیت او را بوردرلاین و زنی که نمیداند چه میخواهد و بر شخصیت خود تسلط کافی را ندارد، معرفی کردند.
پس از مصاحبهی آقای گلستان نیز مخاطبان بسیاری از صحبتهای او و حتی مجری دربارهی فروغ برآشفتند. عدهای می گفتند چرا باید مجری دربارهی عمل دماغ فروغ صحبت کند و عدهای بر این باور بودند که ابراهیم گلستان از جایگاه خداگونهای دربارهی فروغ اظهارنظر کرده و او را فاقد جایگاه هنری و انسانی بالا دانسته است.
امّا آیا واقعاً انتشار نامههای فروغ در کتاب خانم میلانی یا اظهارات گلستان راجع به وجههای شخصی و انسانی فروغ، توهین به اوست؟ در واقع باید گفت که گاهی این مخاطب هنر است که راه را به خطا رفته و دچار بتسازی میشود. تصویری خیالی را برای دوست داشتن هنرمند یا سلبریتی موردعلاقهاش تعریف می کند و میخواهد او را تنها در آن بگنجاند. و به هر کسی که تصویری حقیقی از سوژه را نشان میدهد حمله میکند.
در سالهای اخیر هم شاهد این رویکرد در بین طرفداران فروغ فرخزاد بودهایم. کسانی که حتی مرگ او را شهادت توصیف میکنند. کسانی که میخواهند جنبهی شاعرانه یا فلسفی به مرگش بدهند و داستان را به نوعی خودکشی تغییر میدهند. کسانی که تصادف او را به عنوان یک فداکاری و شهادت برای جلوگیری از برخورد به کودکان مدرسه توصیف میکنند و حاضر نیستند بپذیرند هنرمند مورد علاقه شان با مرگی معمولی از دنیا رفته است. همین مخاطبان هستند که نمیخواهند بپذیرند فروغ هم مثل تمام انسانها نقاط قوت و ضعفی داشته و به قول ابراهیم گلستان او هم در دوران قاعدگیاش عصبانی میشده، دماغش را عمل می کرده، گاهی ناراضی بوده، از بی پولی رنج میبرده، دلش برای کودکی که از او دریغ شده تنگ می شده و در تمام زندگیاش واکنشهای یک انسان طبیعی را داشته است.
مصاحبهگر
مسلماً بسیار دیدنی و شنیدنی خواهد بود که ابراهیم گلستان پس از سال ها حاضر به بازگویی بخشی از تاریخ خصوصی زندگی یک شاعر (که اشتراکاتی با زندگی شخصی خودش نیز داشته) شود. و حتماً دانستن زندگی خصوصی نویسنده ای مثل فروغ، که سنتشکن دوران خود بوده، برای مخاطب عام بسیار جذاب خواهد بود.
چیزی که در ابتدا از مصاحبه برداشت میشود این است که داریوش کریمی بسیار از فروغ و گلستان خوانده و سعی کرده با آمادگی کامل حضور یابد. شخصیت ابراهیم گلستان در مصاحبههای قبلیاش ممکن است ترسی را در دل مجری بیندازد. از این جهت که نتواند در مقابل خشم یا نگاه از بالا به پایین گلستان ادامه دهد و مصاحبه را کنترل کند. در نتیجه داریوش کریمی در تمام طول مصاحبه اصرار دارد خود را آگاه و مسلط بر امور نشان دهد. تا جایی که حتی این اصرار باعث می شود جوابهای ابراهیم گلستان را به سمت موضوعی نامرتبط سوق دهد. به طور مثال همانطور که در مصاحبه دیدیم حاضرجوابی بیمورد آقای کریمی باعث پیشآمدن صحبتی بسیار نامرتبط دربارهی خانم سیمین دانشور شد که پس از آن، خود مجری برای برگرداندن بحث به خط اصلی دچار مشکل شده بود.
در بسیاری از قسمتهای مصاحبه، مجری با پریدن وسط حرف گلستان، جواب او را نیمه تمام میگذاشت. انگار تنها به دنبال شنیدن جوابهای مدّنظر خود از دهان گلستان بود و تا جواب قطعی و صریح خود را نمیگرفت همچنان بر صحبت خود و گاهی بر بدیهیات اصرار میورزید. فارغ از این که این شاید تنها فرصتی باشد که میشود از ابراهیم گلستان از هر دری و با هر قصّهای، حرفهایی تکرار نشدنی شنید.
این را نمیشود فراموش کرد که موضوع برنامه پیرامون فروغ فرخزاد و زندگی او تعیین شده و احتمال این موضوع بسیار است که آقای گلستان نیز به عنوان نویسندهای باتجربه و با سابقهی بسیار، که حالا در ۹۴ سالگی خود قرار دارد، گاهی از موضوع بحث خارج شود و درگیر تعریف کردن مسائل حاشیهای شود. اما این دلیل خوبی برای قطع کردن صحبتهای او نیست. این برشها و کنار هم قراردادن موضوعات مرتبط، کار تدوینگری است که کاملاً بر مصاحبه احاطه داشته باشد. و مجری باید بتواند علاوه بر اینکه خط اصلی مصاحبه را حفظ میکند، از حرفهای مصاحبه شونده به نحوی خلاقانه استفاده کند.
نقد دیگری که به مصاحبهی آقای کریمی وارد است، پرسیدن سؤالهای القایی و جهت دادن به جوابهای گلستان است. شاید این یک روش هوشمندانه برای درست کردن فیلمی مستند باشد، اما در این مصاحبه گاهی احساس میشود گلستان روی صندلی اعترافگیری نشسته است. کریمی مدام بین حرفهای او میپرد و اصلاً گلستان فرصت این را پیدا نمیکند تا در جایگاه درستی بایستد، ماجرا را با نظرگاه واقعی خود تعریف کند و به شیوهی خود جواب سؤال موردنظر را بدهد. او مدام باید سعی کند خود را از اتهام مبرّا کند، دیدگاهِ (از نظر او) اشتباه مجری به مسائل را تصحیح کند و سؤال درست از خود را دوباره بپرسد.
همانطور که در مورد قضاوتهای ناعادلانهی مخاطبان صحبت شد، دیده میشود که مجری نیز دچار همین رویکرد بتسازی و جنبهی مقدس و شکوهمند دادن به فروغ فرخزاد شده است و خیلی جاها میخواهد این را به ابراهیم گلستان القا کند که فروغ چنین بوده و چنان بوده است. در صورتی که ابراهیم گلستان با نشان دادن فروغ به عنوان انسانی کاملا عادی در زندگی روزمره که دغدغههای قابل احترامی داشته، به عنوان هنرمندی که روند رشد خود را با مطالعه و پژوهش و تجربه به سرعت طی میکرده، به عنوان زن عاشقی که ابراهیم گلستان را لایق گرمای قلب خود دانسته (و در زندگیاش مثل یک دوستِ بسیار خوب حضور فعال داشته)، تمام قد پشت فروغ میایستد و به شیوهی خود از او دفاع میکند. ابراهیم گلستان در مقابل بهابتذال کشاندن روابطش با فروغ، در مقابل برچسبزدن به دوستی عاشقانهای که نمیتواند در چهارچوبهای از پیش تعیینشدهی زندگی مدرن کنونی بگنجد، تمام قد میایستد و از عشق دفاع میکند. ابراهیم گلستان برای اندوه خود احترام قائل است و نمیتواند قبول کند که مفاهیمی از قبیل دوست داشتن، همکاری، دوری، زندگی زناشویی و عشق، دستمالیِ برداشتهای شخصی از سطرهای شعر فروغ شود (با نگاهی حاصل از رمانتیسیسم منفعل) یا با چاپ چند تا کاغذ، دستمایهای برای پرفروش شدن یک کتاب باشد.
اگرچه همیشه به کنشها و نگاه ابراهیم گلستان نسبت به نویسندگان و شاعران دیگر نقدهای بسیاری بوده است. (از نگاه او به شاملو و نجف دریابندری و ناصر تقوایی تا جلال آل احمد و احسان طبری و…) امّا مطمئناً این مصاحبه میتوانست بستر مناسبی باشد برای شناختی دیگرگونه از فروغ و شعر آن روزگار. اتفاقی که در روند مصاحبه رخ نداد و شاید برای همیشه از دست رفت. امّا حتی همین مصاحبهی ناموفّق نیز در لایههای پنهان خودش فروغی عاشق اما زمینی را عریان کرد که مانند شعرهایش قدم به قدم کاملتر میشده است. و ابراهیم گلستانی را به ما نشان داد که می توان غرور و لجبازیاش را دوست نداشت اما با خودش، هنر و عشقش روراست است و حاضر نیست به نفعِ دوست داشته شدن یا جذب مخاطب، از مفاهیمی که عمیقاً به آنها اعتقاد دارد (درست یا غلط) کوتاه بیاید.
[clear]
- درباره نویسنده:
- تازهترینها:
درباره نویسنده:
فاطمه اختصاری؛ شاعر، داستان نویس، ترانه سرا و منتقد ادبی است. او از شاعران مطرح دههی هشتاد است. تنها کتابی که از او تا به حال مجوز گرفته است «یک بحث فمینیستی قبل از پختن سیب زمینیها» بوده که توسط وزارت ارشاد جمع آوری شده است.
او همچنین سابقهی همکاری با خوانندگانی نظیر شاهین نجفی، یاسین صفاتیان، نوید زردی و… را هم به عنوان شاعر و ترانه سرا دارد.
سلام
فروغ شاعر عزیز و دوست داشتنی بود و در تاریخ ایران نظیر نداشت. در این هیچ شکی نیست که هیچ زنی در تاریخ ایران اینگونه نبوده اس.
بقیه شاعران زن از آن عمق شاعرانگی و جهان بینی برخوردار نبودند.
اما برای ابراهیم گلستان فروغ یک زن بود که با او مثل زنان دیگرش زندگی کرده است. و از نگاه او آنچنان که ما می بینیم فروغ بزرگ نیست چرا که عامل اصلی خلاقیت و بلوغ فروغ آشنایی با ابراهیم گلستان و حمایت اقتصادی او بوده است بنابراین برای کسی که خودش استادکار است شاگرد همچنان و همیشه شاگرد می ماند و نمیتواند قبول کند که فروغ بیشتر از او بوده و همچنان که نبوده است. البته فروغ را نباید با شاعران مرد مقایسه کرد چرا که قسمت بارز کارهای فروغ زنانگی ش بوده که زنده و پویا و جسور، جهان را با نا امیدی به تمسخر می گیرد. ابراهیم گلستان ۹۴ ساله است و توقع نیست که بتواند با تسلط به مفاهیم و بازخورد صحبت هایش صحبت کند و چیزهای کم و با ارزشی ولی از صحبت هایش میتوان دریافت.
با تشکر