پرسشهایی دربارهی معضلات ادبی و فرهنگی
برد من و باخت دیگری: همه بازندهایم
به نظر میرسد که رشد هر جامعهای از سطح فرهنگی آن جامعه آغاز میشود و اصولا روشنفکران یک جامعه که متعلق به بخش فرهنگی آن جامعه هستند، منشأ حرکت و اصلاحات محسوب میشوند. اما چرا جامعهای مانند ایران در سطوح مختلف آموزشی، اجتماعی، رفتار شهروندی، سیاستهای موجود و مسائل فرهنگی و اخلاقی دارای مشکلات فراوانی است که گاه به نظر لاینحل میآیند؟ برای یافتن ریشهی مشکلات هر جامعهای از سطوح حاکم گرفته تا محکوم، باید به مردم آن جامعه نگاه کرد که همیشه مردم هر جامعهای خواسته و ناخواسته تعیینکنندهی سرنوشت حاکم بر خود هستند و برای بررسی دقیقتر رفتارشناسی مردمی، باید به سطح فرهنگی آن جامعه و درواقع، روشنفکران و اهالی فرهنگ و چگونگی فعالیتهای آنان پرداخت که شاید پاسخ بسیاری از چراییهای زیرساختهای اجتماعی در همین نکته نهفته باشد. با نگاهی به جریانهای ادبی و فعالیتهای ادبی در خلال همین چند سال اخیر از جمله حضور جوایز ادبی بسیار، انتشار کتابهای نظری و غیر نظری، برگزاری همایشهای ادبی در سطوح آکادمیک و محافل نیمه تعطیل ادبی، انتشار مقالات پژوهشی، بیانیههای ادبی و ظهور جریانهای ادبی میتوان به نکات تأمل برانگیزی اشاره کرد.
به عنوان مثال، در جامعهی آکادمیک ایران برای استفادهی بهینه از استادان، در مقایسه با جوامع آکادمیک دیگر کشورهای دنیا، استادان به دلیل حجم بالای تدریس که منجر به ممانعت از استخدم نیروی جدید میشود، فرصت به روز شدن و یا نگارش کتابها یا مقالههای انفرادی چندانی ندارند، به همین دلیل در مجلات با حجم انبوهی از مقالات دانشجویی مواجه میشویم که مولف اول آن نام استادی است که نامش زینت بخش مقاله است. در صورتی که در استانداردهای جهانی، مقالهی مشترک به مفهوم یک کار دو جانبه و محصول فکر دو مولف به شمار میآید. که مسلم است کیفیت چنین مقالههایی نمیتواند به اعتلای دانش کمک کند و بیشتر به اعتلای رتبهی آموزشی استاد به دانشیاری یا استادیاری کمک میکند، کما اینکه، جایگاه دانشجو به عنوان یک پژوهشگر و محقق نیز جایگاهی تثبیت شده تلقی نخواهد شد و بسیاری از مجلههای علمی پژوهشی از انتشار مقالات دانشجویانی که لقب دکتر را یدک نمیکشند، خوداری میکنند.
همچنین، کتابهای پژوهشی بسیاری هستند که ترجمه میشوند و نام تالیف را بر منصهی خود رقم میزنند و چنان پرفروش میشوند و چنان شهرتی به همراه میآورند، که الگوی رفتاری دیگر پژوهشگران و دانشجویانی میشوند که استادان فردای این جامعه هستند. از جمله این کتابها میتوان به کتابی اشاره کرد در زمینهی معنیشناسی که سالها اولین کتاب تألیفی در این حوزه بود و شاید هنوز هم، که درواقع این کتاب ترجمهای بود از کتاب معنی شناسی "جان سعید"، ولی منتشر شده به نام تألیف! یا کتاب دیگری به نام "درآمدی بر نشانه شناسی هنر" که دریغ از یک سطر منبع و یک خط ارجاع و گویا این کتاب نیز ترجمهای منتشر شده به نام تالیف بود! کمی نزدیکتر اگر بیاییم و کنار"دن آرام" بنشینیم، با ترجمهی درخشانی از سوی یکی از درخشانترین چهرههای ادبیات فارسی مواجه میشویم که به جای ترجمهی متن شولوخوف، ترجمهی فارسی "محمود اعتمادزاده بهآذین" به فارسی بازترجمه شده است! و بعد در مذمت تحصیلات زبان به زبان میچرخد که مترجم و شاعر فرهیخته هفت زبان زندهی دنیا را میدانسته بیآنکه بیش از شش کلاس درس خوانده باشد!!! یا انتشار ترجمهای از مجموعه اشعار "شیرکو بیکس" از زبان کردی به فارسی از سوی شاعری که تصادفاً یک روز از عمرش هم زبان کردی نمیدانسته! تکثیر این الگوهای فرهنگی از سطح آکادمیک گرفته تا اهالی قلم خودمانی، شبیهسازی تولید عطر بیک در شیشههای ورساچه و دیویدف و آزارو است یا تولید لباسهای "پارس پوشاک" با اتیکتهای "زارا" و "مانگو" و "تامی فلایر" و غیره.
سالها پیش ایمیلی از نویسندهی کتاب "داستان کوتاه در ایران" دریافت کردم که فلان داستانهای صفحهی فلان از کتاب "وقتم کن که بگذرم" را با کیفیت خوب اسکن کن و بیار برام دانشگاه. سنت ادبی ما حکم میکند که بنا به ادب و یا در جبران توزیع نامناسب کتاب، نویسنده کتابهایش را به دیگران تقدیم کند و نویسندگان بسیاری هم کتابهایشان را از ناشر خریدهاند و تقدیم کردهاند که ما نیز چنین کرده بودیم، اما اسکن صفحههای کتاب و طی طریق و تحویل آن به محقق، کار پیک یا پستچی محله بود و در پاسخ به آن ایمیل، از آن محقق خواستم که تصویر کتاب را از ناشری تهیه کند که برحسب اتفاق ناشر کتاب مورد تالیف خودش هم بود و البته بنا به ادب یا پیگیری مذبوحانه، نسخهی پی دی اف آن را نیز ایمیل کردم. اما از آنجایی که نسبت ادبیات میهنی با خصلت چاکر مأبی مانند عقد دختر عمو و پسر عمو در آسمانها بسته شده، بخشی از ادبیات مورد بررسی این محقق در جلد سوم کتابی که به داستانهای پست مدرن اختصاص داشت، حذف شد و شاید هم عدم وجود اسکنر در منزل یا دانشگاه مولفههای تعیینکنندهتری برای معرفی و نقد و بررسی ادبیات معاصر باشند. حضور چنین مولفههایی در روند بررسی و نقد و انتشار آثاری که مخاطب از پشت پردهی آن خبر ندارد، آیا در روند پژوهشها و تحقیقات آتی برای نسل آینده تاثیر گذار نیست؟ البته این نمونهای بیاهمیت در جریان حذفهای ادبی در مقایسه با مافیای نشر و توزیع کتاب و در چنبره گرفتن برخی از مطبوعات از سوی یک ناشر که باعث اعطای قدرت مطلقه به او برای تعیین سرنوشت ادبی کتابها میشود، چیزی نیست. کتابهایی که از خلال یک مافیای خاص معرفی میشوند و تبدیل میشوند به تنها صدای موجود در ادبیات ایران! حافظهی مخاطب نیز هرگز به دنبال آن همه عقبه برای یک کتاب نخواهد بود و چنین مافیایی آنقدر قدرتمند میشود که ناگهان جریانهایی مانند نهضت "ساده نویسی" رواج مییابد و نامعلوم که این نهضت در برابر نهضت سوادآموزی یا کدام جریان ادبی مهم در جهان حرفی برای گفتن دارد و از چه معیارهای متفاوت و نظری تعیین کنندهای برخورد است؟
با نگاهی جزئینگرانهتر میتوان به یک روحیهی رایج ادبی دیگر اشاره کرد اندر باب بنیانگذاری و فتح قلههای پیشتر فتح شده، به طوری که به تعداد شاعران و نویسندگان، نام جریان و مکتب ادبی شکل میگیرد و به تعداد شاعران و نویسندگان، بیانیه و مانیفست هنری صادر میشود و بانی هر مکتب هم فقط یک نفر است که مثلاً اسم مکتبش را میگذارد "شعر مایع" و از مولفههای خود حضور محورهای جانشینی و همنشنی را مطرح میکند، غافل از اینکه چنین محورهایی برای چگونگی عملکرد زبان چه در کودکان و چه در بزرگسالان مورد است. یا بیانیهی شعر "توگراف" که در سال ۱۳۸۲ در مجلهی گیلهوا، آن هم از سوی یک نفر صادر میشود و از مولفههای خود، تلفیق تصویر و کلمه را بیان میکند و معلوم نیست چرا این نظریهپرداز چشم بر تمام آثار پیش از خود بسته است و خود را بنیانگذار مینامد که گمان میکنم دلیل بر ندیدن آثار پیش از خود باشد، و نه هیچ غرض دیگری و این عجیبتر که فرد غیرکنجکاو به ادبیات موجود جامعهی خود چگونه بر مسند نظریهپردازی مینشیند و خود را بنیانگذار مینامد که بیانیهی شعرش، این چنین آغاز میشود: "جریانهای شعری شعر معاصر ما، به یکی و دو تا محدود نمیشود. یکی از این "جریان" ها شعر تصویری ست که {؟؟؟} شاعر نام آشنای دو دههی اخیر – و سردبیر فصل نامهی "گیلان زمین" – آن را "شعرتوگراف" نامیده و مدعی شده است که "نمود آن نخستین بار به کارِ" وی " باز میگردد". اینگونه علاقهی وافر به کشف دوبارهی صابون در تک تک اهالی فرهنگ باعث میشود که عشق به تاسیس مکتب و دستک بیش از به چالش کشیدن و پرورش اندیشه و بررسی ماهیتهای هر اتفاقی اهمیت داشته باشد و آنچه مهمتر از این بیانیهها و ادعاهای اینچنینی است، رخوت و خواب منتقدان همیشه حاضر در صحنه است که آیا واقعا چنین مکتبهایی تأسیس شدهاند؟ به فرض که ورود تصویر در میانهی کلمه در شعر اول بار از سوی بنیانگذار شعر توگراف رخ داده باشد، اما پرسش در این است که برای اشاره به ریشههای چنین ایدهای آیا هیچ اثری نزدیکتر از غارنوشتهها وجود نداشته است؟ "این نگارهها هم چون اشباح و ارواح خود را از عصر غارها به دنیای امروز رساندهاند چرا که بیش از هر دورهی تاریخی کالبد مناسب خود را در قوارهی مظاهر زندگی امروز باز جستهاند. از همین روست که شاعر امروز باید تارهای مزاحم برای پرتاب به این دورهی تاریخی را از غارهای تُنک و تنگ و تاریک اذهان انسانهای امروز پاره کند و راه حلول آنها به این قالبها را هموار سازد". و آیا کتاب "ژ: داستانی برای نوشته شدن به دست خواننده" (1379)، اثر مسعود خیام و کتابهای "وقتم کن که بگذرم" (1381) و "اگه اون لیلاست، پس من کیام؟" (1381) اثر لیلا صادقی که به صورت تلفیقی از تصویر در میان کلمات در حیطهی ادبیات داستانی نوشته شدهاند، از لحاظ تاریخی نسبت به غارنوشتهها به زمان مولف بیانیه نزدیکتر نبودهاد که در بیانیه به غارنوشتهها به عنوان منشأ الهام اشاره میشود و نه خدای ناکرده هیچ اثر دیگری! و در نهایت، این بنیانگذار خلاق، مصداق بارز این خلاقیت توگرافی! را (که اول بیانیهاش را در ۱۳۸۲ مینویسد)،کتاب شعر "پیامبر کوچک" (1387) معرفی میکند! کتابی که هفت هشت سال بعد از دست کم این سه کتاب منتشر شده و بنا به تعریف بانی بیانیه، این نوع شعر "آمیزش کلمه و تصویر است، به نوعی نظر به شکل زبان تصویری اولیه بشر دارد، هنگامی که انسان ها با اشکال نقاشی شده بر غارها با یکدیگر ارتباط میگرفتند." همچنین اشاره میشود که کاربرد تصویر در میان جمله به جای کلمه، استفاده از امکانات و ظرفیتهای زبانی و از ویژگیهای بارز این جریان، نوع یا مکتب است. البته نکتهی جالبتری که حیرت مخاطب را بیشتر میکند، تغییر ناگهانی تاریخ بیانیه از ۱۳۸۲ به ۱۳۷۴ بر روی سایت و وبلاگ خود مبدع این نهضت شعرنویسی در همان شبی (۲۴ آذرماه ۱۳۹۱) است که این مطلب به سمع و نظر او میرسد!
و این مشتهایی که نمونهی خروار هستند، در سطوح مختلف فرهنگی دیده میشوند که از آن جمله میتوان به ششمین همایش ترویج زبان فارسی در دانشگاه علامه طباطبایی اشاره کرد که مثلاً مقالهای دربارهی بررسی صور خیال در شعر قیصر امین پور از منظر اصطلاحات عامیانه ارائه میشود و در طول مقاله، متفکر صاحب قلم به ذکر نمونههای بیان عامیانه در شعر امینپور میپردازد و دریغ از یک سطر نظری تازه و در نهایت، براساس رأی دادگاه، قیصر امینپور را "مبدع صور خیال عامیانه" مینامد و یا مقالهی دیگری دربارهی شعر دیداری برگرفته از پایاننامهی کارشناسی ارشد صاحب قلمی دیگر که وقتی یکی از مخاطبان به اعتراض از ارائه دهندهی مقاله میپرسد که شما به چه استنادی ادعا میکنید شعرهای کیومرث منشیزاده شعر دیداری است، صاحب فکر در پاسخ میگوید که استادم آدم مطرحی است و ایشان این مبحث را تأیید کردهاند و من با نمرهی خوب دفاع کردهام. و البته هیچکدام از این مشتهای نمونهی خروار، به تنهایی دلیل اصلی معضلات این جامعه نبوده و نیستند، که باید دید چرا دانشگاهها به جای آموزش تفکر استدلالی و صاحب فکر شدن به دانشجویان، اهداف غیرفرهنگی دیگری را دنبال میکنند؟ چه کسانی از این عدم تعمق صاحبان قلم سود میبرند؟ آیا کسانی جز دانشجویان و اهالی قلم و ناشران حیطهی فرهنگ میتوانند داعیهی فعالیت فرهنگی و اصلاح و پیشرفت جامعه را داشته باشند و آیا نظام فرهنگی که تیراژ معمول کتابهایش از هزار نسخه به پانصد نسخه تقلیل یافته و اهالی فرهنگش، به جای دغدغهی فرهنگی، دغدغهی فتح اولینها و کشف دوبارهی صابون را دارند، آیا میتوانند بر سرنوشت جامعهی خود تأثیرگذار باشند؟ که به نظر میرسد تا زمانی که برد "من" و باخت "دیگری"، در جامعه جای خود را به برد "من" و برد "دیگری" ندهد، همه بازندهایم…
- درباره نویسنده:
- تازهترینها:
لیلا صادقی، نویسنده، مترجم، شاعر و پژوهشگر نامآشنای ایرانی است که به خصوص در حوزهی زبان شناسی، داستان و رویکردهای متفاوت زبان در ادبیات داستانی ایرانی آثار زیادی را منتشر کرده است. لیلا صادقی را می توان یکی از محققان جدی و برجسته در حوزهی آثار زبان فارسی دانست، وبسایت او همچنین با فراخوانهای مختلف در حوزهی نقد و پژوهش داستان و شعر یکی از سایتهای پر ببینده است که نشان دهندهی رویکردهای جدی لیلا صادقی به مباحث کلی نقد و ادبیات است. باید گفت که حضور این چنین افرادی به ویژه در حوزهی نقد و پژوهش که با مشکلات و معضلات زیادی مواجه است، میتواند حضوری ارزشمند و تاثیرگذار تلقی شود و شاعران و پژوهشگران جوان را به نقد و بررسی جدی در حوزهی ادبیات فارسی تشویق کند.