Advertisement

Select Page

پنج شعر از راضیه صابریان بروجنی

راضیه صابریان بروجنی؛ متولد دهم اسفند ۱۳۶۱،  دانشجوی حقوق

قالب شعر:غزل

 

 ۱.

 شعرها با شعارها رفتند

شهر از عاشقانه خالی شد

مرگ در ابتدای آزادی

انقلابی که دستمالی شد

 

ته بن بست ها کتک خوردن

 خنده با بغض و ترس با امید 

گیس های بریده نرگس

دختر چهارشنبه های سفید

 

رنگ های بنفش باطومی

جیغ کشدار زنگ های خطر

منفجر می شود دلم کم کم

وسط گازهای اشک آور

 

بغض در بغض هم گره خوردیم

یک نفر ماشه را چکاند و…چکید

آخرین بوسه آخرین لبخند

تن به تن می شدیم و مرگ رسید

 

پر کشید از تنت سه تا تیهو

سبز و سرخ و سفید ,افتادی

دود می شد تمام هستی من

وسط انقلاب و آزادی

 

 ۲.

 چکاده ها و چکمه ها طنین خشم و خنده ها

صدای جیغِ جغجغه میان چرخ دنده ها

ردِ تو خون ,تن تو خون ,تمام باور تو خون

یواش غلت می خوری میان خون خورنده ها

تو سینه سرخ می شوی و عشق نام دیگرت

به گوش شهر می رسد صدای کل کِشنده ها

چو موریانه می جَوند و پوک می شود دلم

تمام می شود مگر جنون این جَونده ها

نه جرات پریدن و نه مانده بال پر زدن

که دست برده آسمان به کشتن پرنده ها

نفس نفس بِکش مرا بمان که من بدون تو

چگونه زندگی کنم میان این درنده ها

  

۳.

 گویی که بند بند تنم گر گرفته است

تا دکمه دکمه پیرهنم گر گرفته است 

 

می سوزم از درون و به دادم نمی رسی

احساس می کنم بدنم گر گرفته است

 

آتش به بام این قفس لعنتی نریز

چون بال های پر زدنم گر گرفته است

 

لب وا نمی کنم که نسوزند واژه ها

از بس نگفته ام دهنم گر گرفته است

 

حالم بد است مثل اسیری که بعد جنگ

برگشته ام ولی وطنم گر گرفته است

 

من سال هاست مرده ام این داغ زندگیست

خاکستری که در کفنم گر گرفته است

 

 ۴.

 از نبش آزادی به میدان های تیر و …

یک پادگان سربازهای گوشه گیر و…

از آسمان ابری شب های شوش و …

تا بغض های دختران گل فروش و …

از نعره های خفته در بند اِوین و …

تا دختران پاک خاکستر نشین و …

از مطبخ خاموش و سرد مادری که …

تا جیب های خالی نان آوری که …

از رقص تو در زیر باران های آبان …

تا گریه های هرشب من زیر باران …

راه آهن و جیغ تو در سوتی که گم شد

عطر تو در آغوش تابوتی که گم شد

در خود شکستم پای رفتن نیست در من

حتی توان گریه کردن نیست در من

از پنجره سر می کشم هر روز غم را

گم کرده ام در این شلوغی ها خودم را

انگار حتی آسمان بن بست دارد

حتی خدا در گریه هامان دست دارد

  

۵.

باران و پر و بال پری های پریشان

بد آمده در فال پری های پریشان

 

انگار خدا وصله زد این کهنه فلک را

این مرتبه با شالِ پری های پریشان

 

گویی که جهان خم شده و سایه شومش

افتاده بر اقبال پری های پریشان

 

ارابه ی وحشت زده ای از ته دنیا

افتاده به دنبال پری های پریشان

 

از لحظه ی کوچیدنت ای عشق ,ندیدی

بدتر شده احوال پری های پریشان 

لطفاً به اشتراک بگذارید
Advertisement

تازه‌ترین نسخه دیجیتال شهرگان

تازه‌ترین نسخه‌ی دیجیتال هم‌یان

آگهی‌های تجاری:

ویدیوی تبلیفاتی صرافی عطار:

شهرگان در شبکه‌های اجتماعی

آرشیو شهرگان

دسته‌بندی مطالب

پیوندها:

Verified by MonsterInsights