Advertisement

Select Page

پیام فیلی: برخلاف سیاست‌مداران، مردم ایران و اسرائیل  تمایل قوی برای تعامل با هم دارند

پیام فیلی: برخلاف سیاست‌مداران، مردم ایران و اسرائیل  تمایل قوی برای تعامل با هم دارند
سپیده جدیری

سپیده جدیری

نخستین مجموعه شعر پیام فیلی در سال ۱۳۸۴ با عنوان «سکوی آفتاب» به چاپ رسید و ده مجموعه شعر دیگر با عناوین: هندسه‌ی عریان ــ منصور؛ چوبه‌ها و بدعت‌ها ــ جهان قلمرو تنهایی ــ ترانه‌های انسانی ــ جنگ به روایت من ــ شاه بابا ــ حسنک ــ چشم‌های تو آفتاب را به من یاد داد ــ مودیلیانی و به سرزمین رسولان را آماده‌ی انتشار دارد. هیچ‌یک از این آثار در ایران مجوز چاپ و نشر دریافت نکرده‌اند. او همجنسگرا است و در حال حاضر در ترکیه زندگی می‌کند.

در سال ۲۰۰۶ اولین رمان پیام فیلی با عنوان «برج‌ها و برکه‌ها» به صورت الکترونیکی در آمریکا منتشر شد. سپس مجموعه داستان کوتاه «برهوت ارغوان و تکلم آب‌ها» را نوشت. آخرین کتاب منتشر شده از او همین مجموعه د‌استان کوتاه است که  توسط نشر گیلگمیشان در کانادا منتشر شد.

رمان «من سبز می‌شوم، میوه می‌دهم؛ انجیر» از پیام فیلی که پاییز ۱۳۸۹ توسط نشر گردون در برلین چاپ و منتشر شده بود، امسال با ترجمه‌ی مژگان نوی  توسط انتشارات Resling در اسرائیل نیز انتشار یافت.  پیام فیلی رمان دیگری هم با عنوان «سیاره ای که تنها ساکنان‌اش پروانه‌ها هستند» دارد که امسال توسط نشر ناکجا در پاریس منتشر می شود.

از دیگر آثار او می‌توان به رمان «پسر چندم سال‌های ابری»  اشاره کرد که  سال ۲۰۱۳ توسط انتشارات گردون در برلین به چاپ رسید. در همان سال، نشر اینترنتی نوگام در لندن نیز «منظومه دشت سفید» را از او منتشر کرد.

به بهانه انتشار ترجمه رمان «من سبز می شوم…» در اسرائیل و استقبال خوبی که از زمان انتشار آن، از طرف رسانه‌ها و مطبوعات اسرائیلی از آن به عمل آمده است، با مؤلف‌اش، پیام فیلی به گفت‌وگو نشسته‌ایم.

گفت‌وگو با مژگان نوی، مترجم این کتاب نیز در این لینک قابل دسترسی است:

http://tehtel.com/%D9%85%D9%82%D8%A7%D9%84%D9%87-2055,1315-%D9%85%D9%86-%D8%B3%D8%A8%D8%B2-%D9%85%DB%8C%D8%B4%D9%88%D9%85-%D9%85%DB%8C%D9%88%D9%87-%D9%85%DB%8C-%D8%AF%D9%87%D9%85-%D8%A7%D9%86%D8%AC%DB%8C%D8%B1.aspx

11863418_1483331218645075_2181385244604085461_n

آن‌طور که مطلع شدم، رمان «من سبز می‌شوم، میوه می‌دهم؛ انجیر» سومین اثر داستانی از نویسندگان ایرانی به شمار می‌آید که در اسرائیل انتشار یافته است. دو کتاب قبلی، «دائی جان ناپلئون» ایرج پزشکزاد و «زوال کلنل» محمود دولت‌آبادی بوده که آن دو را نیز مترجم رمان شما یعنی خانم مژگان نوی ترجمه کرده است. به نظر شما، چه چیزی در کتاب شما و آن دو کتاب از دو نویسندهٔ دیگر توجه مترجم و ناشر را برای انتشار آن‌ها در اسرائیل جلب کرده است؟ وجه جهانی بودنِ اثر، یا ویژگی‌های دیگرش؟

خب کسانی که این سه کتاب را خواندند می‌دانند که کاملا سه دنیای متفاوت از یکدیگر هستند. هم به لحاظ نثر هم موضوع و هم البته به لحاظ ژانر. بنابراین از این منظر شاید نشود وجه تشابهی بین آن‌ها پیدا کرد به ویژه اینکه فاصلهٔ نسلی زیادی بین من و دو نویسندهٔ دیگر هست. اما فکر می‌کنم لابد وجه مشترک این کتاب‌ها این باشد که ورای فرهنگ بسته و محافظه کارانهٔ ادبیات ما، تولید شده‌اند. فکر می‌کنم این‌‌ همان دلیل ساده است که باعث شده این آثار بتوانند به فرهنگ دیگری هم منتقل شوند. این برای ما کم اتفاق می‌افتد متاسفانه؛ برای ادبیات معاصر فارسی… 11201823_1473500592961471_723560127430322391_n

موضوع رمان من سبز می‌شوم به طور خلاصه چیست؟

راستش طوری نیست که بتوانم به صورت عرفی و معمول خلاصه‌ای از آن به دست بدهم چون اتفاق‌ها در متن تصاویر و زبان می‌افتند و داستان هم به طبع در این زمینه شکل می‌بندد و یک سیر خطی ندارد. اما می‌شود یک تصویر کلی از آن به دست داد. می‌شود گفت داستان، روایتی از زبان راوی جوان است که در خفقان محیط زندگی خود، محیط دیگری بنا کرده برای زندگی. محیطی امن ورای واقعیت خشن و تجاوزگر به هویت و هستی او. راوی پسر جوانی ست که دنیا را به آپارتمان‌اش کشانده چرا که در جهان بیرون از خانه نمی‌تواند یا نمی‌شود که زندگی کند. به هر حال فکر می‌کنم از محورهای روانی این داستان بلند ناامنی باشد و احساس تنهایی. من تا این حد به ذهنم رسید که در جواب سوال بگویم. متاسانه برای حرف زدن از نوشته‌هایم خوب نیستم.

 

چقدر گرایش جنسی خود را در خلق آثاری نظیر این رمان، تاثیرگذار می‌دانید؟ آیا به نظرتان خلق این اثر می‌توانست مستقل از داشتن این گرایش جنسی نیز اتفاق بیفتد؟

چرا نمی‌توانست؟ البته که می‌توانست. این داستان، داستان عشقی ست که در فضای ارعاب و خفقان حتا مجال بروز پیدا نمی‌کند و داستان زندگی‌هایی‌ست که ما آن‌ها را حتا از نزدیک‌ترین کسانمان پنهان می‌کنیم. به هر دلیل. منظورم این است که احساس خفقان و ترس را همهٔ آدم‌ها در مقاطعی تجربه کرده‌اند پس می‌توانند با روایتی از آن ارتباط بگیرند. این خیلی اغراق آمیز است که فکر کنیم هویت جنسی تا این حد نقش داشته باشد که مثلا چنین داستانی فارغ از آن نتواند اتفاق بیفتد یا خیلی متفاوت از اینکه هست، تالیف شود. هویت جنسی تا این حد اثرگذار نیست به نظرم… فقط یک وجه از هویت است نه بیشتر… 11737864_1471912076453656_4739798526678770915_n

در کل، اگر اشتباه نکنم به نظر می‌رسد که این اثر میان تمام آثارتان بیشتر شناخته شده و با اقبال بیشتری مواجه شده است. علت آن را چه چیزی می‌دانید؟

علت آن را کار بی‌وقفهٔ خودم می‌دانم. در نشر مدرن دنیا اقبال از کتاب‌ها کاملا منوت به فعالیت‌های تبلیغاتی ناشر و معرفی کار از طرف منتقد‌ها و رسانه‌هاست. ما در نشر فارسی تقریبا با این‌ها بیگانه‌ایم. ناشر یک کتاب را در می‌آورد و لابد به امان خدا‌‌ رها می‌کند شاید فروش رفت. اگر هم فروخت باید سعی کنی امیدوار باشی که ناشر طبق قانون رفتار کند و از سر لطف هم که شده، شمای مولف را هم در جریان فروش بگذارد. منتقد‌ها و رسانه‌ها هم که عملا دربارهٔ کار خیلی‌ها یا خیلی از کار‌ها به هر دلیل، سکوت می‌کنند. روی همین رمان در اسرائیل و با وجود اینکه دو ماه بیشتر از انتشارش نمی‌گذرد، چند نقد در مهم‌ترین رسانه‌های اسرائیل نوشته شده و این رسانه‌ها کتاب را معرفی کردند. در مورد آن مصاحبه‌های متعدد گرفتند. حتا کمپینی دارد در این مورد شروع به کار می‌کند. اما مثلا در همهٔ این پنج سالی که از نشر فارسی این رمان می‌گذرد، چه اتفاقی افتاد؟ تنها یک نقد دربارهٔ آن نوشته شد. یک نقد در عرض پنج سال… این سیستم ویران است. پس فکر می‌کنم واضح است که چرا باقی کارهای من به اندازهٔ متعارف شناخته یا خوانده نمی‌شوند. لابد به این دلیل که تنها کسی که برای معرفی آن‌ها تلاش می‌کرد، خود من بودم. من که بعد از این کتاب تمرکزم دیگر روی نشر فارسی نیست. برای باقی کتاب‌هام تقریبا تلاشی نکردم. پس ناخوانده می‌مانند. چون رسانهٔ کتاب و اصحاب معرفی آن وجود ندارد یا غایب است.

استقبال مخاطبین اسرائیلی از رمان شما از زمان انتشارش در آن کشور به چه میزان بوده است؟ از بازتاب‌ها راضی بوده‌اید؟

با وجود اینکه مدت کمی از انتشار کتاب می‌گذرد ظاهرا استقبال از آن خوب بوده. ناشر دو سه کتاب بعدی را هم خواسته. مردم و رسانه‌ها هم واکنش نشان می‌دهند.

payam1

به نظر شما اسرائیل، جدای از حکومت و هویت سیاسی‌اش، در حوزهٔ ادبیات و فرهنگ در چه نقطه‌ای ایستاده است؟

من ادبیات اسرائیل را نمی‌شناسم و اگر هم می‌شناختم البته آن را بدون در نظر گرفتن حکومت و هویت سیاسی اسرائیل تحلیل می‌کردم. چون این‌ها به هم خیلی ارتباط مهندسی شده‌ای ندارند. و برای ابراز نظر در مورد فرهنگ اسرائیل هم هنوز زود است. چون در آن فرهنگ زندگی نکردم هنوز و نمی‌شناسم آن را… اما تا همین حد که به جامعهٔ اسرائیل نزدیک شدم می‌توانم بگویم به نظر جامعهٔ باز، و کنشگری‌ست….

 

خود من از منظر انسان‌گرایانه کاملا با مواضع حکومت اسرائیل در مقابل فلسطینیان و در کل، در منطقه مخالفم. با این حال، می‌دانم که یک ملت می‌تواند به مانند ملت ایران، جدای از حکومتش فکر کند و موضع داشته باشد. بنابراین و با وجود اختلافات حکومت‌های دو کشور با یکدیگر، آیا به نظرتان ادبیات ایران و ادبیات اسرائیل می‌توانند راهی را برای گفت‌وگو میان دو ملت باز کنند؟ چه راهکاری برایش هست؟

البته که ادبیات مثل همیشهٔ تاریخ می‌تواند به برقراری دیالوگ بین فرهنگ‌ها کمک کند. در مورد ایران و اسرائیل هم فکر می‌کنم این اتفاق افتاده یا دست کم استارت خورده. دیدم که خیلی از کتاب‌خوان‌های عبری زبان و ژورنالیست‌های رسانه‌های اسرائیل بعد از نشر رمان، تا چه حد به این موضوع توجه کردند و خیلی وقت‌ها من را در این باره‌ها مورد سوال قرار دادند که مثلا برایشان مهم است بدانند ایرانی‌ها به ویژه قشر جوان چه تلقی‌ای از اسرائیل و مردم آن دارند. به نظرم این اراده برای برقراری ارتباط در بین اسرائیلی‌ها وجود دارد. فکر می‌کنم نزدیک شدن به ایرانی‌ها برای خیلی از اسرائیلی‌ها یک اتفاق خوب قلمداد می‌شود. در این مورد خیلی از اکتیویست‌ها در اسرائیل فعالیت می‌کنند و کمپین‌های مختلف برپا می‌کنند. این آخری هم برقراری نمادین سفارت ایران در اورشلیم است که با حمایت شهرداری اورشلیم و هنرمندان ایرانی اسرائیلی در ماه نوامبر افتتاح می‌شود. به هر حال فکر می‌کنم واقعا برخلاف ایده‌های سیاست مداران دو کشور به ویژه ایران، مردم از هر دو طرف اراده و تمایل قوی دارند برای تعامل با هم و شناخت بی‌واسطه از یکدیگر؛ در غیاب تحریف حکومت‌ها از واقعیات.

آیا کتاب یا کتاب‌های دیگری از شما در دست ترجمه به زبان‌های دیگر و انتشار در کشورهای دیگر است؟ و چه اثری را در دست نوشتن دارید؟

دو داستان بلند دیگر با عنوان «پسر چندم سال‌های ابری» و «سیاره‌ای که تنها ساکنان‌اش پروانه‌ها هستند» برای ترجمه به عبری در نظر گرفته شده‌اند که با همین ناشر کار می‌کنیم. و غیر از این نسخهٔ انگلیسی همین رمان «من سبز می‌شوم…» هم در دست طراح است برای تصویرسازی و امیدوارم تا پایان دو هزار و شانزده از کار دربیاید. و کاری که در حال حاضر مشغول نوشتن‌اش هستم داستان بلندی‌ست با عنوان «رنگ چشم عابرای معطل» که تقریبا به نیمه رسیده… همین‌ها.

لطفاً به اشتراک بگذارید
Advertisement

تازه‌ترین نسخه دیجیتال شهرگان

تازه‌ترین نسخه‌ی دیجیتال هم‌یان «ویژه‌نامه‌ی پیوست شهرگان»

آگهی‌های تجاری:

ویدیوی تبلیفاتی صرافی عطار:

شهرگان در شبکه‌های اجتماعی

آرشیو شهرگان

دسته‌بندی مطالب

پیوندها:

Verified by MonsterInsights