چرا لولیتا؟
به منظور خوشآمدگویی از دکتر اکرم پدرامنیا که ضمن پژوهش در رشتهی ایمونولوژی و بالینی به کار نوشتن و ترجمه در زمینههای ادبی، اجتماعی و سیاسی مشغول است، ترجمهی بخشهایی از رمان لولیتا اثر ولادیمیر ناباکف را که بهگفته خودش اثریاست سخت، در شهروند بیسی چاپ خواهیمکرد. با چاپ این ترجمهی خوب و خوانشبخشهایی از آن به پیشواز این نویسنده و مترجم ایرانی ساکن تورنتو میرویم.
«اکرم پدرامنیا در حاشیهی کویر کاشان پا به هستی گذاشت و در آغوش مادری بزرگ شد که داستانهایش را هرگز پایانی نبود و پدری که هر سخن را با شعری از حافظ میآراست. کودکی و بخشی از نوجوانی را در همان حاشیهی کویر بهسر آورد. از آغاز کودکی به خواندن و نوشتن عشق میورزید. در سن نه سالگی نوولایی (داستان بلند) نوشت که از پی آن جایزهی بهترین داستان را از وزیر آموزش و پرورش وقت دریافت کرد. …
پس از پایان دورهی دبیرستان برای ادامهی تحصیل به تهران کوچ کرد. بهرغم داشتن رتبههای عالی در کنکورهای سراسری، به دلیل دگراندیشی، از ورود به دانشگاه محروم شد، اما پس از صدور بخشنامهی معروف آیتالله منتظری به عنوان دانشجوی مشروط نخست در رشتهی ادبیات انگلیسی دانشگاه تهران و سپس در رشتهی پزشکی دانشگاه علومپزشکی ایران به آموختن ادامه داد و پس از پایان دکترای پزشکی برای پیگیری آموزش و پژوهش به همراه همسر و دو فرزند به کشور کانادا کوچ کرد. …»*
آنچه در پی میخوانید مقدمه مترجم کتاب لولیتا است که از هفته آینده بخشهایی از آن را تا روز رونمایی دوکتاب ایشان در ونکوور ادامه خواهیم داد.
چرا لولیتا؟
بیگمان ترجمهی رمان لولیتا کاریست به قول پروفسور بوید، ناباکوفشناس و استاد دانشگاه اُکلند نیوزیلند، «دشوار و پرچالش». بوید بر این باور است که «لولیتا مورد پسندترین رمان دنیای ادبیات از زمان جویس، پروست و کافکاست، اثری که همواره خوانندگانش را تکان داده و خواهد داد»، و به همین دلیل معتقد است که «دیگر وقت آن بود (این اثر) دقیق، صریح و بیپرده و با حفظ امانتداری به یکی از زبانهای بزرگ ادبی دنیا (فارسی) ترجمه شود.»
در ترجمهی این اثر سخت کوشیدم تا هر سه صفتی را که پروفسور بوید برمیشمرد و همچنین سبک نگارش نویسنده را که وجه مشخص این اثر هنریست رعایت کنم، چون آگاه بودم که نخستین مترجم این اثر، آقای ذبیحالله منصوری، به گفتهی خودش در مقدمهی مترجم، «برای درک خواننده اثر را منبسط ترجمه کرده و تحتاللفظی ترجمه نکرده…» و بر این باور بوده که اگر دقیق و مطابق با شیوهی نگارش نویسنده ترجمه کند، «به مناسبت سبک انشای نویسنده، خوانندهی فارسیزبان حتا یک صفحه از مضامین کتاب را نخواهد فهمید.»۱
لولیتا پرآوازهترین رمان ولادیمیر ناباکوف و سومین رمان او به زبان انگلیسیست. این رمان نخستین بار در سال ۱۹۵۵ در پاریس چاپ شد. پس از آنکه ناشران آمریکایی از چاپ آن خودداری کردند و به نویسنده هشدار دادند که بهتر است از انتشار آن درگذرد، ناباکوف بر آن شد که دستنوشتههایش را برای دوسیا ارگز به پاریس بفرستد. ارگز آن را برای چاپ به نشر المپیا سپرد. ده سال بعد خود ناباکوف رمان را به زبان روسی برگرداند.
بیگمان ناباکوف چه هنگام نوشتن این اثر و چه پس از انتشارش همواره نگران واکنشها بوده است. او حتا در روزی نامعین در سال ۱۹۵۰، وقتی چند فصل اول کتاب را تمام میکند، کاغذها را برمیدارد و با عزم جزم به سمت پیت زبالهسوز گوشهی حیاط خانهاش در شهر ایتاکا (ایالت نیویورک) میرود تا آنها را بسوزاند و «برای همیشه از شرشان راحت شود.» اما همسرش، وِرا، پادرمیانی میکند و او را از این کار بازمیدارد و از او میخواهد که یک بار دیگر روی آن کار کند. بعدها وقتی ناباکوف این خاطره را به یاد میآورَد بافروتنی میگوید چون «سرشار از مشکلات تکنیکی بود.»
گرچه همهی ۵۰۰۰ جلد چاپ نخست لولیتا در مدت چند ماه به فروش رسید، شاید هیچکس بهطور جدی دربارهی آن نظری نداد تا اینکه در پایان سال ۱۹۵۵ گراهام گرین، نویسندهی برجستهی انگلیسی، در ساندی تایمز لندن آن را یکی از سه کتاب برتر سال معرفی کرد. این نوشته خشم کسانی چون سردبیر ساندی اکسپرس (لندن) را برانگیخت و او رمان را «پورنوگرافی محض» خواند. در آن زمان به ماموران گمرک بریتانیا دستور داده بودند که از ورود حتا یک جلد از کتاب به کشور جلوگیری کنند. سپس وزیر کشور فرانسه نیز کتاب را ممنوع اعلام کرد. اما در همان زمان لولیتا به زبان هلندی و دانمارکی ترجمه و چاپ شد. در سال ۱۹۵۸ نیز در آمریکا منتشر شد و پس از چند روز به چاپ سوم رسید و با گذشت سه هفته ۰۰۰/۱۰۰ نسخه از آن فروخته شد. امروز بهرغم نظرهای تند و نامنصفانهای که دربارهاش نوشته شده، در فهرست بهترین رمانهای دنیا قرار دارد.
ناباکوف، مثل جیمز جویس، برای بازی با کلمهها و ساختن جناسها از منابع ادبی جهان و از واژههای خاص و گاه کهن زبانهایی چون روسی، فرانسوی، انگلیسی، لاتین و حتا فارسی بهره میبرد و زمانهایی که این جناسها خوب در قصه جا میافتند به بنمایهی اصلی رمان تبدیل میشوند، مثل اشارههایش به اپرای کارمن که یکی از بنمایههای اصلی رمان است. در جایجای رمان لولیتا رد پای سه اثر دیده میشود: شعر آنابل لی اثر ادگار آلن پو که تصویریست از عشق نوجوانی هامبرت، راوی داستان (ترجمهی این شعر را در بخش پانوشت این کتاب آوردهام)، اپرای کارمن اثر ژرژ بیزه، و کولیها، شعر بلندی از الکساندر پوشکین که بنمایهی آن مثل بنمایهی اپرای کارمن است و در آن آلِکو، قهرمان داستان، زمفیرای نابکار و عاشق او را میکشد. ناباکوف علاوه بر آنکه با بهرهوری از نثری شعرگونه، زیبا و طنزآمیز داستان را روایت میکند، با واژهها به گونههای مختلف بازی میکند. گاهی حرف اول یا حرف آخر چند واژهی پیدرپی را ردیف میکند و حتا گاه واژههایی نو میآفریند که «نیمفت» از آن جمله است. در همهی این موارد سعی کردم که برگردان با متن اصلی هماهنگ باشد.
تا کنون در وصف لولیتا سخن بسیار رفته و آن را اثری چندلایه با عشقی ناب اما گناهآلود معرفی کردهاند. به گفتهی ساموئل شومان، استاد زبان انگلیسی دانشگاه مینهسوتا، لولیتا اثریست با قلمی آهنگین و طنزآمیز و ناباکوف سوررئالیستیست که در ردهی گوگول، داستایوفسکی و کافکا قرار دارد. ناگفته آشکار است که لولیتا بهدلیل جایگاه ادبی ویژهاش همچنان درخور توجه است و باید در دسترس همه باشد، اما بیگمان این اثر نمیتوانست سد سخت سانسور (در ایران) را بشکند و به دست خوانندگان فارسیزبان برسد. از این روی، بر آن شدم که آن را به فارسی برگردانم و بخش به بخش در دنیای مجازی منتشر کنم. در این راه از همراهی و پشتیبانی بیدریغ آقای امیرحسین شربیانی، سردبیر وبسایت ادبی دوشنبه، و خانم نسرین الماسی، مدیر هیئت تحریریهی هفتهنامهی شهروند، بهره بردهام و از آنها بسیار سپاسگزارم.
پس از انتشار چند پاره از کتاب در دنیای مجازی، مدیر فرهنگدوست و ارجمند نشر زریاب، آقای منوچهر فرادیس، پیشنهاد داد این اثر را بیسانسور و در افغانستان چاپ کند که این خبر برای لولیتا بس خوشایند بود. از آن گذشته، این امکان میتواند برای دیگر آثاری که چاپ و انتشار بیکموکاست آنها در ایران ناممکن است اتفاقی نیک باشد و مسیر آفرینش شاهکارهایی را که سانسور و خودسانسوری، خواهناخواه، مانعی بر سر راهشان است هموار سازد.
اکرم پدرامنیا
اردیبهشت ۱۳۹۳
ـــــــــــــــــــــــــــــ
پینوشتها:
* بخشی از معرفینامه اکرم پدرامنیا در سایت انتشارات ناکجا»
۱. لولیتا، ولادیمیر ناباکوف، ذبیحالله منصوری، ص ۵
- درباره نویسنده:
- تازهترینها:
«اکرم پدرامنیا در حاشیهی کویر کاشان پا به هستی گذاشت و در آغوش مادری بزرگ شد که داستانهایش را هرگز پایانی نبود و پدری که هر سخن را با شعری از حافظ میآراست. کودکی و بخشی از نوجوانی را در همان حاشیهی کویر بهسر آورد. از آغاز کودکی به خواندن و نوشتن عشق میورزید. در سن نه سالگی نوولایی (داستان بلند) نوشت که از پی آن جایزهی بهترین داستان را از وزیر آموزش و پرورش وقت دریافت کرد. …
پس از پایان دورهی دبیرستان برای ادامهی تحصیل به تهران کوچ کرد. بهرغم داشتن رتبههای عالی در کنکورهای سراسری، به دلیل دگراندیشی، از ورود به دانشگاه محروم شد، اما پس از صدور بخشنامهی معروف آیتالله منتظری به عنوان دانشجوی مشروط نخست در رشتهی ادبیات انگلیسی دانشگاه تهران و سپس در رشتهی پزشکی دانشگاه علومپزشکی ایران به آموختن ادامه داد و پس از پایان دکترای پزشکی برای پیگیری آموزش و پژوهش به همراه همسر و دو فرزند به کشور کانادا کوچ کرد. …»