چند شعر از عبدالله پشیو
دکترعبدالله پشیو در سال۱۹۴۶در روستای بهکر«بیرکوت»ازتوابع شهرستان اربیل«هه ولیر» واقع در شمال کردستان عراق پا به عرصه وجود نهاد که بعدها در اشعارش آن مکان را مکان رنج و بی عدالتی و ظلم و ستم عنوان کرد. پشیو دوران ابتدایی ومتوسطه را درهمان شهر به پایان رساند تا دههی۱۹۷۰در کشورهای روسیه، لیبی و سویس به دور از وطن اش سپری کرد. او دکتری خود را در رشته زبان و ادبیات کوردی از دانشگاه مسکو دریافت کرد. پشیو هماکنون با خانواده اش در هلسنکی بسر می برد. دکترعبدالله پشیو جزو چهار شاعر مطرح کورد؛ شیرکوبیکس، لطیف هلمت و رفیق صابر است که بر پیشانی شعر معاصر کردستان می درخشد. ترجمه چند شعر از این شاعر بلند آوازه ی کورد تقدیم خوانندگان فرهیخته و اندیشمند شهروند بی سی می نمایم.
«سرزمینام»
سرزمینام دعایی است
هزارساله
که نوح برایم نوشت
و گفت:
هشدار!
باز نکنید
که باطل خواهدشد
————
«دنیای آزاد»
دنیای آزاد
اما کوروکر
آنقدر به زمزمهی نفت
در دل خاک
گوش فراداده
که دیگر
سوختن کوه را
در نمی یابد
————–
«هدیه»
خدایا مراعمری دیگرده
بگذار کوتاه باشد
همچون عمر گل و پروانه
به یکوجب زمین
قناعت میکنم
تنها زندگی نکنم
اما مثل بیگانه
———–
«دیوانگی»
من میدانم:
تو
تنها یک واژهای
اما چه بسیار
شعری را کشتهام!
من میدانم:
تو
تنها یک شکوفهای
اما چه بسیار
برای شکوفهای
گلزاری را
ترک گفتهام
————
«پرچم»
دوستان و دشمنانم
خوب بدانید:
که چقدر
زردشت و
روستا و
خدا
ایمان دارم
هزاربار نیز ایمان به:
برافرازی پرچم دارم
———-
«آسمانت»
آسمانت
زیرپای توست
سر را خم
و گردنات را
کج کن
به آسمان و ستاره وخدا
چشم مدوز
آنی که یک وجب خاک
نداشته باشد
خدا وستاره و آسماناش
کجاست؟!
———–
«.چشم دختران اروپایی »
چشم دختران اروپایی
اگر آبی باشد
یا سبز
دوستشان دارم
چرا که میپندارم
در آبی ترین
و یا سبزترین
چشم این جهان
ذرهای از سیاهی
چشمان دختران
سرزمین من
در آن جاری است
————
«فالگیر»
کم به کف دستم
نگاه کن!
من که نمی خواهم
به من بگوئید:
صاحب چند فرزند میشوم
خوشبخت خواهم شد
یا همچنان بیکار
و بی چیز ندار
فقط به من بگو:
تا زندهام
همچون تو خواهم زیست
یا صاحب سرزمینی
خواهم شد؟!
———-
«عاشق شدن»
نمیدانم:
چگونه عاشقات شوم؟
اگر بهشتی
به من بگو:
تا برای تمام خدایان
سجده کنم
اگر دوزخی
به من بگو
تا زمین را
غرق معصیت کنم
نمیدانم:
چگونه عاشقات شوم؟
اگر سرزمین اشغال شدهای
به من بگو
تا پوستم را
پرچمات کنم
و اگر مثل من
چادرنشینی
برایم مرزی تعیین کن
مرا سرزمین خودت کن!
————
«شعر»
هرروز بیش از پیش
شعر را
بیشتر دوست میدارم
چرا که شعر
زیبارویی است
که مردد
هرروز
قرارملاقات میگذاریم
به ندرت میآید
یا هرگز نمیآید
—————-
«امید»
گاه که آن بالاها
در قله ها
کولاک و سرما
در درختها و بوتهها میتوفند
هیچ غم مخور
از ریشه!
در دره ها
گیاه تازه و غنچهوار میروید
- درباره نویسنده:
- تازهترینها:
In touch with the Iranian cultural diaspora.
Shahrgon is an online magazine for Canada’s Iranian cultural diaspora and Persian-speaking languages.
Shahrgon started working in Vancouver, Canada, in 1992 with the publication “Namai Iran” and then in the evolution of “Ayandeh” and “Shahrvand-E Vancouver,” it transformed into Shahrgon.
Shahrgon; The magazine of the Iranian cultural diaspora;
شهرگان مجلهی دیاسپورای ایران فرهنگی در ونکوور کانادا از سال ۱۹۹۲ با نشریهی «نمای ایران» آغاز بهکار کرده و سپس در فرگشتی از «آینده» و «شهروند ونکوور» به شهرگان فراروئید