چند شعر از مسعود درویشی
۱
دست داری
در ناباوری دستی
که اشک را پاک میکند.
دست داری
در توهّم دستی
که ماه را به پنجره نزدیک میکند.
تو را بارها
در رمکردن اسبی با شمایل خودم دیده ام
که تخیل شاعرانهاش
به تصوّر مادیانی دور،
قد نمیدهد.
۲
زور بازوی کوه،
کنارِ ناز گردن رود
سوال مبهمی بود.
و من باید
تو را،
از بیجوابی جهان برمیداشتم.
۳
دستانت،
قشلاق ایل انگشتان من است.
سرد که میشوند،
یک رمه شوقِ بیگناه
در دی ماهِ تو میمیرد.
۴
دستهایت
به شکل علامتی میان سوال و سکوت،
درخت به درخت
تکرار میشود
در ذهن فیلسوفی
که از روی اتفاق
تو را در خیابان دیده است:
چطور این دو ابدیت را
در جیبهای کوچک بارانیاش
به خیابان آورده است؟
۵
این بار هم علت را
به قلبی که بیدلیل دوستات دارد،
سنجاق میکنم.
بیحضورتر از نوری که در پنجره می شکند،
برمیگردم.
بیرنگتر از پردهی آفتابخورده ی اتاق
کنار میروم.
عزیزم!
اینطور نه خواب تو به هم خواهد خورد
نه تانگوی آن دو مگس،
روی ارکیدههای خشک.
۶
بیزندگیتر از من
کسی را دیده ای
به تماشای هیچ نشسته باشد؟
هر بار که به چیزی خیره می شوم
اندوهی بیحواس، مرا زیر می گیرد.
چه کرده ای با من!
چرا جهانِ روبرو
از این میز و صندلی
بزرگ تر نمی شود؟
۷
آن باد،
که در حوالی ارتکاب دوباره ام به مرگ
شالیزاران خسته را
در من میوزانَد،
تویی یا مالیخولیای خنک دستانت؟
۸
دیروز،
دیوانهای
درخت های خیابان ولیعصر را، میشمرد.
با گریه،
به سینه سرخ های هول_کرده از پاییز، میگفت:
ما چرا نمیمیریم!
و فقط از دردی،
به درد دیگر میپریم!
- درباره نویسنده:
- تازهترینها:
In touch with the Iranian cultural diaspora.
Shahrgon is an online magazine for Canada’s Iranian cultural diaspora and Persian-speaking languages.
Shahrgon started working in Vancouver, Canada, in 1992 with the publication “Namai Iran” and then in the evolution of “Ayandeh” and “Shahrvand-E Vancouver,” it transformed into Shahrgon.
Shahrgon; The magazine of the Iranian cultural diaspora;
شهرگان مجلهی دیاسپورای ایران فرهنگی در ونکوور کانادا از سال ۱۹۹۲ با نشریهی «نمای ایران» آغاز بهکار کرده و سپس در فرگشتی از «آینده» و «شهروند ونکوور» به شهرگان فراروئید