Advertisement

Select Page

چند شعر از مظاهر شهامت 

چند شعر از مظاهر شهامت 

 

۱

آخر خط

در جایی

فرو افتاده دست ها و چسبیده به

مدلول ” خر ما از کره گی دم نداشت “

و

بازنموده این که

” همه باید مال خودش را بچسید !”

و از آن پس

امتداد از حفره قرمز

چاه طولانی تاریک

فرو می رویم در ” دیگری “

جهان

با شتک بزاق دهان

لیز می شود

 

۲

با دستان استعاری برافراشته

زیر چراغ تیر برق ایستاده ایی

و

ایست داده ایی به من

که

از هوایی منظور می گریختم

امشب

کابوس تاریخ

برای ما خلوت شده است 

 

۳

پرانتز از جای چرا شهید شدیم متنی رو به سرازیری

باز می شود به تاریکی هول

و بعد

ادامه می دهد به زاپاتا و تفنگ

به دیکتاتوری چرا سخت می گیریم جانکاهانه

به چقدر خوب حرف می زند لورکا با ماه

و خطی از داستان های دوراس

تا نتیجه فرق نمی کند

هر رئیس جمهوری بعد از مدتی می گوید

” اصلاح طلبی با تخطی از امر ناگهان شروع می شود “

و بعد

چکمه هایش او را به تماشای آینه می برد

به خرسندی از بابت همه چیز عالی است

رفیقی از بند هشتم گفته بود :

” ما به کمی سرفه بیشتر نیاز داریم

اما

این با مخفی کاری در جنگل منافات دارد”

رفیق در بند هشتم

پیشتر

پرانتز را حتی به پوزه درخت هم زود بسته بود

حالا

هر روز صبح به سر کوچه می آید

و می گوید :

” باید باید باید تردیدها را دوباره آب بدهیم “

پرنده می آید

می خواند

و بعد

بادلوله از بالای ساختمان ها می گذرد

او حوصله ندارد که دوباره بمیرد

پرانتز را در وسط رویای آخرش می بندد

 

۴

” درود بر تو ای پسر آن ملعون “

مرده ها گفتند

سر برآورده از خاک کلمات خیس

“دستمالت را بگشای بدانیم چه آورده ایی “

و این بار زمانی گفتند

بعد از صد سال

غروب آفتاب نزدیک شده بود

روی دستمال

کبوتری مرده

و چند انگشت بریده دستی

مرده ها خندیدند

او قطره های خون موهای بلندش را چلاند

و وقتی در تاریکی عقب نشینی می کرد

هنوز

روی لب هایش

پروانه ایی سرخ بالهایش را تکان می داد

او

پسر زنی نفرین شده

به خاطر اورادی که شب ها می خواند

 

۵

این شعر یکی از ۲۹ قطعه شعری است که به دستور ممیز”محترم” وزارت فرهنگ ارشاد اسلامی از مجموعه “علیه اقناع سنگ” حذف گردید! (م. شهامت)

 

قطعیت افعال

خصومت افعال

تملک از راه اقناع تاریخی

تسلط از روان سلیقه

سوءاستفاده از همه گیری عادت

بازگشت به قناعت عصیان سخت است رفیق

و سخت است شکستن زندانی که شعر نیست بر شعر هست

همین است که فکر نمی کنم به ارتقاء مفهوم دیوار

یا به اصلاح طرز فکر باستانی کلمات

و به طرز فکر پیرزنانی

که این بار

با ته مانده سالم پوست پشت دست ها

از سنگ های سیاه کنار اجاق  دلبری می کنند

و آن مردان را چه می توان کرد ؟

مردانی با

لبان چروک خورده از شدت تکرار افعال ساده

با

نگاهی ژرف به آموختن سفسطه از زبان اسکلت

با

آموزش ماهرانه طرز نشستن به شیوه خودآرایی

با …

نه نیستم

دیگر انقلابی هم نیستم با مشاهده طبقه بندی های وقیح

با مشاهده شاعر در مراسم فراآمدن از پله نان

با تماشای گردن زرافه درازتر آمال خیابان

با شنیدن ندایی

که از حلقوم مردم چنان می آید که حلقوم آزادی را می فشارد

با …

فکر می کنم باید پای اسب را از قیل و قال اوهام بیرون کشید

دشنه را در جای اساسی فرو کرد

تن را دوباره به آفتابی دیگر گرفت

و به سرمایی دیگر

و تن را

تن را

حتی تن را

و باید

سر خیابان را از چاه تاریک بیرون کشید

نمی دانم

شاید بعد از این همه

چند سطر

و با بیش از چند سطر

گزارش واقعی از چند جمجه باشد

و از چند گلویی

با جداری آلوده به ابری لخته شده 

 

  

 

 

 

 

 

 

 

لطفاً به اشتراک بگذارید
Advertisement

تازه‌ترین نسخه دیجیتال شهرگان

تازه‌ترین نسخه‌ی دیجیتال هم‌یان

آگهی‌های تجاری:

ویدیوی تبلیفاتی صرافی عطار:

شهرگان در شبکه‌های اجتماعی

آرشیو شهرگان

دسته‌بندی مطالب

پیوندها:

Verified by MonsterInsights