چند شعر از منیر طه
۱
بی حجابی
بی حجابی شیخ را حالی بحالی میکند
لاجرم زیرِ عبا را دستمالی میکند
تارِ مویی گر ببیند میشود بیاختیار
آلتش را هرکجا افتاد خالی میکند
کاسۀ مغزِ علیلش فاضلابی بیش نیست
هر زمان اینجا و آنجا قیل و قالی میکند
آفتِ سرسبزی و اهریمنِ سرزندگی
دمبدم در هرکجا قصدِ نهالی میکند
دخترک هرگز نمیدانست با یک تارِ مو
لشکرِ اهریمنی را گوشمالی میکند (اهریمنی: با یاء نسبت)
تارِ مویش بیرقِ گُردآفریدان میشود
پرچمِ آزادگی را لایزالی میکند
ونکوور، کانادا، سپتامبر ۲۰۲۲
۲
هرگز مبَر زِ یاد
ای یادگارِ خشم و خروشِ جوانیم
ای زندگانیم
ای موجِ سربلند
ای سر دوتا نکرده به سودای چون و چند
اینک که عزمِ رزم به پا کردی
جوش و خروش بر فلک آوردی
اینک که بازوانِ توانایت
تابیده، هم به وقتِ هماوردی
اینک که چشمهای درخشانت
رخشیده با حماسهٔ همدردی
هرگز مبَر زِ یاد
زنجیرِ گیسوانِ سپیدم را
تا دستبندِ دستِ سیهکارگان کنی
۳
دست
برگیر دستم را
بشنو صدایم را
راه دلِ من با دلت
جز یک رهِ کوتاه نیست
در این رهِ کوته کسی
جز دستِ ما همراه نیست
گر دست سویم برکشی
دستم به دستت میرسد
برگیر دستم را
که دستِ دیگری در راه نیست
بشنو صدایش را
برگیر دستش را
۳۰ – ۰۹ -۲۰۲۲
۴
آه آزادی
آه آزادی
چه سنگین قیمتی داری
قیمتت سنگینیِ خونِ جوانان
پیکرِ در خاک و خون غلتیدۀ گُردآفریدان
اوجِ فریادت هراسِ نابکاران
ره رُوِ راهت اسیرِ بند و زندان
بنگر این هنگامه را
بَرتاب یکدم. یک دمِ دیگر
که بر پا خاسته سرتا سرِ ایران
غریوِ کاوههایت پرکشیده
تا ستیغِ بَرکَشِ البرز
شوقِ میهمان دارد دماوندت
میهمانی بدتبار و بدگَهر بدنام
میهمانی خوار و خونآشام
از یادت مبَر
زنجیرِ خشمِ گیسوانم را
۵ – اکتبر – ۲۰۲۲