گفتوگو با رویا مولاخواه نویسنده، شاعر، منتقد ادبی…
گفتوگوگر: فریبا حمزهای
شهرگان: رویا مولاخواه؛ نویسنده، شاعر، منتقد ادبی و سردبیر مجله ادبی توتم که همکاری نامستمری با سایت شهرگان دارد، در گفتوگویی به تشریح دیدگاه خود و آثارش پرداخت. این گفتوگو که توسط فریبا حمزهای شاعر و عضو هیئت دبیران مجله جنزار برای سایت جنزار انجام شدهبود، با توقف این سایت به دلیل مرگ مدیر مسئول آن زندهیاد جلال خسروی از انتشار بازماند.
رویا مولاخواه که این گفتوگو را برای انتشار در اختیار شهرگان قرار داد، به معرفی و آثار جلال خسروی؛ مدیر مسئول سایت جنزار میپردازد که برای مطالعه آن میتوانید از این لینک بازدید کنید.
گفتوگوی فریبا حمزهای با رویا مولاخواه را در پی میخوانید:
فریبا حمزهای: خانم مولاخواه ضمن معرفی خودتان و شمهای از بیوگرافی ادبی تان، بفرمائید چگونه وارد عرصهی ادبیات شدید و چند اثر مکتوب در حوزهی ادبی دارید؟
رویا مولاخواه: در ابتدا از مجلهی ادبی جنزار برای امکان فرصتهای همرسانی تألیفات و صداهای روشن سپاسگزارم. من فعالیتهای ادبیام را از نوجوانی، با انتشار داستانهای کوتاه در مجلهی رشد نوجوان آغاز کردم و در سال ۱۳۸۶ اولین رمانام را به اسم «غروب تنهایی» در انتشارات ارمغان منتشر کردم و در سالهای بعد از آن؛ رمان «پرواز را به خاطر بسپار» و رمان دو جلدی «سهم من؛ ترانه / طوبی» نیز از همین انتشارات، منتشر شد. پس از آن به سمت شعر روی آوردم و در فضای مجازی نوشتههایم همرسانی میشد.
در سال نود و هفت، اولین مجموعه شعرم در قالب سپید به نام «بر بال رویا» از انتشارات آبنوش منتشر و سال نود و هشت «با اسبهای قهوهات» را از نشر ارمغان به مجموعهی منتشر شدههایم اضافه کردم و منتقدان بسیاری بر این دو کتاب تحلیلهای ارزشمندی نوشتند که در مجلات ادبی منتشر شد. در سال ۱۳۹۹ مجموعه شعر دیگری به نام «شب غلیظ موریانهها» را از نشر دانشیاران ایران منتشر کردم. صدو هشتاد شعر کلاسیک را در مجموعهای به نام «پرنده زار و موهای من» گردآوردهام که فعلا قصد منتشر کردنش را ندارم.
در مجلات و رسانههای ادبی مقالات ادبی و نقد شعر و داستان منتشر کردم و همیاری مستمری با مجلهی جن زار و سایت چوک داشتهام.
در سال ۱۴۰۰ مجموعهی تحلیلهایی بر ده داستان معتبر جهان را به نام «با دیگری در متن» از نشر سمت روشن کلمه منتشر کردم و در مجلهی ادبی توتم با عنوان رسمی سر دبیر، فعالیت ادبی مستمر دارم.
شما ابتدا ادبیات را با ورود به عرصهی داستان شروع و سپس به سوی شعر حرکت کردید و در عرصهی شعر چندین مجموعه دارید. اگر قرار باشد بین این دو یکی را گزینش کنید، کدام یک را ترجیح میدهید؟
– قرار گرفتن در بین دو انتخاب، زمانی معنامند میگردد که یکی بر دیگری بچربد و یا توانمندی مؤلف در تعیینمندی نوشتهها در قالبی ضعیف و یا در قالبی دیگر قویتر باشد و یا مؤلف در بازیابی جهان اندیشهاش درگیر سلیقهی خواننده شود.
من در نوشتن هرگز جهتمند رفتار نکردهام و شاعرانه بگویم این نوشته است که در پدید آمدنش قالب میگیرد یا شعر میشود و یا داستان…
با توجه به اینکه تصاویر در شعر شما بیشتر انتزاعی هستند و تقریبا یکی از خصیصههای شعری شما هست، این موضوع از کجا نشأت میگیرد؟ آیا از لحاظ زیبا شناختی مرزی بین تصاویر رئال با سورئال می بینید؟
– تصاویر انتزاعی و سورآل در فضای تاویلمندی از انقیاد رها و در بیمعنایی، جهان خواننده را برای تاویل به دنبال نشانهها و دالهایی مبتنی بر یافتن ابزورد در اندیشهی چرایی خلق مؤلف، رهنمون میسازند.
این تصاویر با کدهایی که در جهان فیزیکی مفهومی بیانی دارند؛ در سازههای متافیزیکی خود در شعر آشنازدایی شده و از انقیاد قراردادی تأویل و معنا رها میشوند و خمیرمایهی کلمات در حالیکه نیتمند هستند تا معنایی خاص بیافرینند؛ از نیت مؤلف فراتر میروند و دچار تکثر در بازخوانی توسط خواننده میشوند.
در واقع این تصاویر ماهیت تجربی انسان را در تأویل شعر منتج به کنش هرمنوتیک انسان مینمایند.
چیزی شبیه به آنچه دیلتای به آن اشاره میکند؛ در بازخوانی این آفرینش، منِ خواننده این امکان را باز می یابد تا؛ مناسبات معنایی تازهای از چیزها در تصویر مشاهده کند. برای همین تصاویر انتزاعی به زعم آنتروپی که در خلق اثر ایجاد کردهاند پویشی خلاقانه در جهت تفحص در مخاطب ایجاد می کنند که مرا در ترسیم این صحنهها ترغیب میکند تا در لذت اکتشاف کدها توسط مخاطب اندیشهورز سهیم باشم.
از بین آثار داستانی که خلق کردید با کدام یک ارتباط عمیقتری دارید یا به نوعی همزاد پنداری بهتری با شخصیت یا شخصیتهایی از آن دارید؟
– من زیستن را در شعرهایم دوباره تکرار می کنم. در حال زندگی می کنم و هرگز به یک ساعت قبل از آنِ اکنون برنمیگردم و برای همین مدام به آفرینش تازهای میاندیشم که منِ اکنون مرا میسازد. من فکر میکنم هر تولید مبتنی بر زمان، اندیشه و جهانی است که پوزیویتسم ذهنی مؤلف را، در آن متن زیسته و هرآن، هر انسان، یک کلمه جلوتر از آنِ پیشین خود است. برای منِ کمال گرا شاید هنوز آن اثر که تمامیت مرا اکتفا کند و به ایستایی در زمان اقناعم کند؛ تولید نشده.
شما به عنوان یک زن که هم در عرصه شعر و ادبیات و هم در بخش ژورنالیست ادبی حضور پر رنگی دارید، جایگاه زنان در ادبیات اعم از شعر و داستان را چگونه می بینید؟
– این سوال هرچند میتواند سویههای متکثری از رنجهای تعیینمندی جنسیت و ناعدالتیهای مبتنی بر عملکرد صاحبان رسانهها را، هدف بگیرد؛ ولی من همیشه ترجیح دادهام از تعیین جنسیام در فعالیتهای ادبی منفک باشم و در گروهها و هموندیهایی که جهتمند و تقسیم اراضی جنسی میکنند، مشارکت نکنم. چون این مرزبندیها، ابتدا تعلقات ایدوئولوژیک محور دارند و در جامعهی بستهی ما معنا میشوند و در جهان اکنون، این مناسبات تفکیکی، معنا ندارد. مگر در خلقیات اثر، وگرنه این تقسیمات، چیزی شبیه به اتوبوسهای شهری است که آقایان سمت جلو و خانمها را در عقب اتوبوس جا کرده است. من توان خلق را به اندیشهای فرا از مرز جنسیتش میبخشم که هرچند مهجور افتاده و قطعاً آسیب پذیرتر است؛ اما میتواند از زن بودن خود در زاویه آسیبپذیر خارج شود و استناد میکنم به جملهای از سیمون دوبوار«انسان زن به دنیا نمیآید. زن می شود».
بهعنوان کسی که در عرصهی نقد هم قلم میزنید یک منتقد در قبال متن چه وظیفهای دارد؟ اصولا چه نقدی را حرفهای میدانید؟
– نقد به واسطه تبیین و شناخت دیگری در متن، باید از تظاهر و خلق ذهنی منتقد به واسطهی متن دیگری بپرهیزد. ایجاد تفکر ادبی و فضاسازی برای اندیشیدن ادبی در ادامهی آفرینش یک اثر ادبی، وظیفهی منتقد است. یک منتقد حرفهای باید با علم نشانهشناسی و گفتمان تحلیلی آشنا باشد و از تحلیلهای بیپشتوانهی تئوریک و سلیقهمند ِ بیمنظرگاه، در راستای سلاخی متن بپرهیزد. یک منتقد شبیه مینیاب در زمینی جنگ زده عمل میکند و با نشانهیابی و رمزگشایی نشانههای متن، انسجام ذهنی و تأویل مؤثر خود را بر متن بار میکند.
یک منتقد ادبی در واسازی نوشتههای دیگران به نشانههایی توجه میکند که متن دوست دارد فراموش کند؛ بنابراین واسازی یک متن هم براساس بازی نشانههایی است که در ناخودآگاه متن پنهان شده.
بک نقد خوب و حرفهای نقدی است که به کثرتگرایی معطوف شود و به توصیف ساختار و فرم و معناگشایی بسنده نکند. یک نقد ادبی، گفتمانهای درون متنی را واگشایی میکند و خاستگاه متن و نوشته را درمییابد.
نقد، پردازش و ارایهی کلاژبندی نظریههای غربی نیست که رفتار متن را در تعلیق دریافت خواننده، مرعوب کرده و دچار ابهام کند. منتقد نباید با انعکاس نظریهها، نقد مؤثر و تطبیق مستند را، دچار تعلیق نماید. ادلهها بایستی مابهازاء و تطابق آراء باید مستند و دلالتمند باشد.
از بین نویسندگان و داستان نویسان ایرانی و خارجی کدام یک را ترجیح می دهید دلیل این رجحان چیست؟
– شاید کلمهی ترجیح در این قاب، برای استدلال انتخاب من کفایت معنا نکند و عقیم طور به نظر برسد و در استناد به کلمه رجحان، بگذارید من اصطلاح خودم را برای انتخاب در این باب استفاده کنم و آن خویشاوندی من با نویسندگان و یا فیلسوفانی است که با جهانشان زیستهام. برای من رولات بارت، بلانشو و ژرژ باتای ترسیم خطوطی هموند در یک قاب بودهاند که جهان اندیشههایشان را به خودم نزدیک دیدهام. با بارت و آن ملال مبسوطش در نوشتههایش زیستهام. و در تقابل ژرف باتای و بلانشو رفت و آمد داشتهام. رمان خوان قهاری بودهام البته و میتوانم به صراحت اذعان کنم اکثر کتابهای دوما و ادبیات روسیه داستایوسکی و تولستوی را خواندهام. از نویسندگان ایرانی داستانهای منیرو روانی پور، بهرام صادقی و چند نویسنده دیگر را دوست داشتم.
وضعیت شعر را از حیث مخاطب نسبت به اقبال بسیاری که به سینما و رمان و ادبیات داستانی میشود، چگونه ارزیابی میکنید؟ اصولا این نوع اقبال از کجا نشات میگیرد؟
– وضعیت سینما با ادبیات داستانی همسنگ و در یک محور ارزیابی قرار نمیگیرد. ولی در مورد شعر و ارزیابی مخاطب محورانه باید بگویم؛ متاسفانه فهم شعر مدرن دچار تعلیق است. زیرا خواننده در سطح فهم خود به دنبال معنامندی در شعر است و شعر مدرن به دلالت و نشانهها معطوف است و سعی در باژگونی هر مدخلی برای معنامندی است.
در ادبیات فرمالیستی، متن یا حتی شعر خودبسنده است و با استعارات و در محور همنشینی-جانشینی، مخاطب را به تأویلی از نوشته میرساند. اما شعر مدرن، کنش و توانش خواننده را در مواجه با خود به تعلل وا میدارد. این تعلیق در دریافت، مخاطب آسان طلب را دچار پریشانی مینماید و سلیقه مخاطب به سمت بیهودگی و در نهایت به آشکارنمایی تقلیل مییابد و در نهایت سطح تولیدات همسان با کوتاهی مخاطبان ناجدی، تحلیل میرود.
با توجه به کثرت مجلات و صفحات ادبی و با توجه به اینکه شما هم در زمینهی داستان و هم شعر و نقد ادبی فعالیت دارید لزوم راهاندازی مجله ادبی توتم در وضعیت فعلی چه بوده است؟
– از کلمهی لزوم استفاده میکنید و باید بگویم در هیچ امری الزام وقوع و پای بست به بایسته شدن شاید صحیح نباشد و هر امری در نحلهی حضور خود؛ واجد اجبار نیست. اما می توانم بگویم در فضایی که تریبونها و رسانهها در تکثر و تقلید از هم پیشی گرفتهاند؛ و صداهای منعکس شده، محدود به چند نام و غولهای کوچک و بزرگی است که با دلالان ادبی – اینجا این اسم مستندتر است – نه رسانهی ادبی، مدام متکثر و باز پخش میشوند در واقع هر مجله را باز میکنید، با اسامی و عکسهای تکراری مواجهید که لژنشین تیترها و عناوین مهم مجلاتاند. مجلهی «توتم» از ابتدا سعی در انعکاس صداهایی داشته که مهجور ماندهاند و در دلنگ دلنگ این هجمه از اربابان صدا، مجبور به انزوا شدهاند. من ترجیح میدهم به «اکتاوهایی» گوش بسپارم که در یک ملودی به زعم جیغها، دچار آمپاس نشدهاند و اگر فرصتی برای نواختن بیابند، بلند میشوند.
نظر شما در مورد آسیب زد و بندهای جناحی و مریدپروری در ادبیات چیست؟
– متاسفانه سخن گفتن در این مورد به نظرم جز کدورتزایی و آب در هاون کوفتن ثمری ندارد. زیرا تا پیشنهادی برای تعدیل و گذر از بحران باندبازی و رفتارمآبی اخلاقی و انسانی ارائه نشود و تصحیح رفتار فردی در راستای تجمیع اخلاقی و انسانی، صورت نگیرد و هر کس به واسطهی زد و بند دوستانه وارد فضای ادبیات نگردد، صحبت کردن در مورد این آسیب، شبیه خاراندن زخم است.
من به شخصه، دامنهی فعالیتهای ادبیام محدود و در حفظ استقلال جهان ادبیام مصر هستم و به گمانم برای دویدن در مسیر رشد، از پای آویز حواشی باید کنده شد. کسانی که با رانت و زدو بندهای مریدپرورانه به جایگاهی در ادبیات میرسند؛ محکوم به انقضا هستند و استمرار حضورشان وابسته به تملق، دهان بازی و عدول از مختصات اخلاق و انسانیت است.