گفتوگوی شهرگان با جواد منتظری
قابهایی از یک انتخابات
“فریاد سکوت”* آخرین مالتیمدیایی است که جواد منتظری ساخته و در آن با استفاده از عکسهای خود روایتی مستند از دهمین انتخابات ریاست جمهوری ایران در سال ۸۸ و رویدادهای پس از آن ارائه میدهد.
اما ورود عکاسان مطبوعاتی ایران به عرصه مالتیمدیا خود میتواند مورد توجه باشد. امکاناتی که این ابزار رسانهای جدید در اختیارشان میگذارد، آنها را به قلمروهای وسیعتری رهنمون میکند. صدا، موسیقی و گرافیک از عناصر اصلی این قلمروهای تازه است که در پیوند با عکس امکان ویژهای برای روایتگری عکاس فراهم میکند.
از این نظر مجموعه عکسهایی که در مالتیمدیا “فریاد سکوت” ارائه میشود شکلی متمایز از دیگر عکسهایی مییابد که از اعتراضات مردم تهران در روزهای پس از انتخابات گرفته شدهاست، اثری که گاه حس یک فیلم مستند را به مخاطب انتقال میدهد.
شهرگان این هفته با جواد منتظری، عکاس مطبوعات ایران گفتوگو کردهاست که آن را میخوانید.
***
چه اتفاقی میافتد که جواد منتظری پس از سالها عکاسی به ابزاری مثل مالتی مدیا یا به قولی چندرسانهای روی میآورد؟
من از وقتی که عکاسی مطبوعات را شروع کردم دانستن اتفاقات و بحثهای تئوریک این حوزه همیشه برایم مهم بوده و تلاش کردهام که دانشم را در این حوزه به روز نگه دارم. آشناییام با مالتیمدیا به اوایل دهه ۹۰ میلادی برمیگردد و اولین بار هم آن را در سایت نیویورک تایمز دیدم. در سال ۱۹۹۳ مقالهای در باره مالتیمدیا ترجمه کردم و در روزنامه همبستگی هم منتشر کردم که دبیر عکساش بودم. این مقاله میپرداخت به این که مالتیمدیا چیست و چه تاثیری در کار عکاسان مطبوعاتی گذاشته است. ینابراین از همان زمان سعی کردم دانشم را در این زمینه ارتقا بدهم. اما به دلیل کمبود امکانات نتوانستم به لحاظ عملی، ساختن مالتیمدیا را شروع کنم. مهمترین چیزی که من را به مالتیمدیا علاقمند کرد شکل چند وجهی بیانش هست. این شکل بیانی تازه به عکاس مطبوعاتی اجازه میدهد تا داستان عکسهایش را از زاویه دید و تفکر خودش بیان کند. این چیزی بود که پیش از آن سابقه نداشت. در واقع تا پیش از مالتیمدیا تنها ابزار بیان عکاسان دوربین بود اما پس از آن صدا و گرافیک فیلم هم به کار اضافه شد.
آیا عکس به خودی خود رسانه کاملی نیست؟ و آیا مجموعه عکسهایی که از رویدادهای مربوط به انتخابات گرفته بودید، فارغ از صدا، موسیقی و نوشته که از دیگر عناصر مالتی مدیا است، نمیتوانست به تنهایی روایتگر آن رویدادها باشد؟
درست است که عکس به خودی خود رسانه هست. اما یادمان باشد که در دنیای مطبوعات عکس بدون زیرنویس و یا توضیحات تکمیلی فاقد ارزش خاصی هست. عکسهای من از انتخابات به خودی خود وقتی در جایی چاپ میشوند حاوی اطلاعات تاریخی و بازگو کننده اتفاقی هستند که در آن شرایط خاص رخ داده. اما در پس این عکسها داستانهایی نهفته است که من به کمک این مالتیمدیا سعی کردم آنها را بیان کنم که قطعا بدون این مالتیمدیا و تنها از خلال چاپ در قالب یک مجموعه عکس یا هر شکل دیگری گفته و یا به بیننده ارایه نمیشد.
اما در این مالتی مدیا از قالب یک عکاس بیطرف که رویدادها را به تصویر میکشد، خارج شدهاید و آشکارا موضع و دیدگاههای خود را به عنوان یک اپوزیسیون اعلام میکنید. آیا این تباینی با اصول حرفهای کسی که سالها عکاسی خبری و اجتماعی را تجربه کردهاست، ندارد؟
به این شکل که شما میگویید “بی طرف” یا “اپوزیسیون” موافق نیستم. واقعیت این است که من آن چیزی را روایت کردم که شاهدش بودم و تمامش هم مستند است. همانطور که گفتم مالتیمدیا چیزی بیشتر از تنها نشان دادن عکسهاست. مالتیمدیا روایت دارد، داستان دارد و تحلیل میکند. من به عنوان یک عکاس مطبوعاتی که گرایش بیشتری به مستند دارد تا تنها عکسهای روزانه (دیلی نیوز)، تحلیلهای خودم را دارم. حال اگر این موافق با سیستم یک حکومت نیست که نمیتوان بر آن نام بیطرف یا اپوزیسیون گذاشت. اگر این گونه باشد که بیشتر عکاسان مستند را باید اپوزیسیون دانست. چرا که بیشتر این گونه عکاسان سعی در نشان دادن داستانی دارند که در پس یک اتفاق یا رویداد نهان است.
“فریاد سکوت”؛ عنوانی که برای اثر خود انتخاب کردهاید آشکارا اشاره به راهپیماییهای سکوتی دارد که در فاصله روزهای ۲۵ تا ۲۸ خرداد در تهران برگزار شد. اما ورای آن چه؟ با این اثر چه حرفهایی میخواهید بزنید؟
به نظر من دو راهپیمایی پس از تاریخ انقلاب یگانه بود. اولیاش تظاهرات بانوان در مخالفت با حجاب اجباری بود و دومی هم همین راهپیمایی سکوت. تظاهرات سکوت بیش از هر راهپیمایی دیگر پس از انقلاب حرف برای گفتن داشت. احساس من اینگونه بود که گویی از درون این سکوت فریادی به گوش میرسد. همانطور که در مالتیمدیا هم گفتم آقای شعاری وجود نداشت. این راهپیماییایی نبود که همه چیزش را حکومت از پیش برنامهریزی کرده باشد. این راهپیمایی حرف دل مردم بود.
کدام وجوه آن راهپیماییها برای عکاسی مانند جواد منتظری بیشتر جالب توجه بود؟
من با خودم فکر کردم وقتی مردم راهپیمایی سکوت میکنند و شعار نمیدهند، پس چگونه حرفهایشان را میزنند. وقتی به دل تظاهرات رفتم دیدم مردم حرف دلهایشان و اعتراضات خود را بر پلاکاردهایی نوشتند و بر دست گرفتند. اینجا بود که به خودم گفتم آهان همینه. من باید این را ثبت کنم. برای من ثبت این پلاکاردها مهمترین چیز بود. برای این که حرف این مردم و اعتراضشان باید ثبت میشد.
صحنههای درگیری در میان عکسهایتان که در “فریاد سکوت” آوردهاید، غایب است. و به جای عکس از ویدیوهای معروف استفاده کردهاید، مثل ویدیویی که آخرین لحظههای زندگی ندا آقاسلطان را نشان میدهد و یا ویدیویی که در آن یک مامور نیروی انتظامی با باتوم به سر و صورت دختری جوان میزند. چرا؟
در خود مالتیمدیا به این موضوع هم اشاره کردم. واقعیت این است که نمایندههای رسانههای خارجی که در ایران مقیم بودند از حضور و پوشش اخبار اعتراضات منع شدند. مستندات آن در فیلم موجود است. من هم نماینده یک آژانس عکس خارجی بودم. مورد بعدی این که سطح خشونت بالا بود و من تجربه ۱۸ تیر ۱۰ سال پیش از آن را داشتم و واقعا نمیخواستم آن را تکرار کنم. این بود که برای تکمیل مالتیمدیا به استفاده از برخی شاتهای آرشیوی روی آوردم.
لحظههای بسیاری در مولتی مدیا “فریاد سکوت” است که صدای اعتراضات مردم با عکسها هماهنگ شده، انگار که در این لحظات با یک فیلم مستند مواجهیم. چه شد که به این تکنیک روی آوردید؟ و دیگر اینکه آیا صداها را خودتان در صحنه تظاهراتها ضبط کرده بودید؟
در واقع این تکنیکی که شما ازش صحبت میکنید، از اصول ساخت مالتیمدیا هست و عکاس باید صداهای محیطی را که عکاسی میکند برای استفاده بعدی ضبط کند. تمامی صداهای این مالتیمدیا توسط خودم ضبط شده و کاملا در صحنه عکسها اتفاق افتاده. فقط آن بخش از فیلم که مستندات عدم اجازه عکاسی در راهپیماییها را نشان میدهم از روی فیلم یکی از تظاهراتهای سکوت برداشته شده.
باز اگر اجازه بدهید به مسئله استفاده از عکس در مولتی مدیا بپردازیم. در مولتی مدیایی نظیر “فریاد سکوت” که مبتنی بر عکاسی است، ما دیگر قاببندیهای اصیل عکسها را نمیبینیم، بلکه تنها بخشی از هر عکس برجسته میشود و قابهای جدیدی به وجود میآید. با این مسئله چگونه مواجه میشوید؟ تفاوت این قاببندیها در چیست؟
استفاده عکس در مالتیمدیا بستگی به نظر خود عکاسان دارد. برخی عکسها را حرکت نمیدهند و ثابت نگه میدارند، اما برای من این موضوع مهم نیست. ضمن این که اساسا وقتی به عنوان عکاس به مالتیمدیا روی میآورید، از ابتدا قبول کرده اید که در عکسهایتان یا در کادر آن تغییر ایجاد کنید. به این علت که کادر عکاسی با کادر ویدیو هماهنگ نیست و اگر بخواهید کادر عکس را حفظ کنید، بخشی از تصویر را سیاه خواهید داشت. شاید بتوان گفت ورود مالتیمدیا به حیطه عکاسی، کادر تازهای را نیز با خود آورده است و حتم دارم در آینده دوربینهای عکاسی به این کادر هم مجهز خواهند شد. چون حالابه هنگام عکاسی باید حواسمان باشد که کدام بخشهای عکس در کادر ویدیو از بین خواهد رفت و این را در نظر داشته باشیم تا سوژه مخدوش نشود.
از سوی دیگر حرکت دادن عکس شکلی سیال به خود عکس و داستان میدهد و بیننده را با خود میکشاند به دل داستان. وقتی تکنولوژی جدید به یک مدیوم تزریق میشود، نشانه های خود را هم به آن مدیوم الصاق میکند، یکیاش همین حرکت عکس و به قول شما بیرون آمدن از قاب بندیهای اصیل و دیدن قابهای جدید است. حتی میتوانم بگویم تاکید بیشتر بر روی بخشی از عکس.
اما صرفنظر از عکسهای شما، عکسهای متعددی از رویدادهای مربوط به انتخابات ریاست جمهوری دهم در ایران شهرت پیدا کرد. اگر بخواهید به برخی از بهترین نمونهها اشاره کنید، کدام آنها را انتخاب میکنید؟
به نظرم هنوز زود است برای انتخاب بهترین عکسهای رویدادهای انتخابات، چون همه عکسها دیده نشده و چه بسا عکسهایی که انتشار پیدا نکرده. اما در میان همینهایی که منتشر شده آن عکسی که یک مرد با دستهای باز بالا سر یکی از کشتهشدگان نشسته که به سرش شلیک شده است. یا آن دختری که پریده هوا به سمت نیروهای ضد شورش سنگ پرت میکند. عکسهای الله و اکبر گفتن مردم روی پشت بامها که جایزه ورلدپرس فوتو را هم برد خیلی خوب بودند. آن جوانی که با باتوم در حال حمله به مامور ضد شورش است که به سمتش گاز فلفل میزند. عکسهای حمایت مردم از نیروهای ضد شورش. کتک زدنهای مردم جلوی دانشگاه تهران. فکر میکنم خیلی عکسهای خوبی وجود دارد که شاید در حال حاضر در خاطرم نیاید.
* مالتیمدیا “فریاد سکوت” را میتوانید از وبلاگ جواد منتظری ببینید:
http://javadmontazeri.blogspot.it
- درباره نویسنده:
- تازهترینها:
In touch with the Iranian cultural diaspora.
Shahrgon is an online magazine for Canada’s Iranian cultural diaspora and Persian-speaking languages.
Shahrgon started working in Vancouver, Canada, in 1992 with the publication “Namai Iran” and then in the evolution of “Ayandeh” and “Shahrvand-E Vancouver,” it transformed into Shahrgon.
Shahrgon; The magazine of the Iranian cultural diaspora;
شهرگان مجلهی دیاسپورای ایران فرهنگی در ونکوور کانادا از سال ۱۹۹۲ با نشریهی «نمای ایران» آغاز بهکار کرده و سپس در فرگشتی از «آینده» و «شهروند ونکوور» به شهرگان فراروئید