Advertisement

Select Page

گفت‌وگو با دکتر محمدجعفر یاحقی مدیر مؤسسه فرهنگی سرای فردوسی

گفت‌وگو با دکتر محمدجعفر یاحقی مدیر مؤسسه فرهنگی سرای فردوسی

Yahaghi4اشاره: انجمن ادبی فرهنگ‌سرای فردوسی که در زمینه برگزاری کلاس‌های شاهنامه‌خوانی در نورث ونکوور و کوکیتلام فعالیت دارد، در اواخر ماه جاری (آوریل) میزبان یکی از اساتید شاهنامه‌شناس ایران بنام دکتر محمدجعفر یاحقی است.

دکتر یاحقی استاد ممتاز دانشگاه فردوسی مشهد، عضو پیوسته فرهنگستان زبان و ادب فارسی و مدیر مؤسسه فرهنگی سرای فردوسی و همچنین مدیر قطب علمی فردوسی و شاهنامه‌شناسی در ایران است. او مؤلف چندین کتاب، مدیر فعال برنامه‌های سالانه جهانی بزرگداشت فردوسی در مشهد، چهره‌ای آشنا در دانشگاه‌های مختلف دنیا که به امر مطالعه شاهنامه پرداخته‌اند و همچنین نامی شناخته‌شده در زمینه تاریخ بیهقی است.

متن گفت‌وگوی زیر که از طریق ایمیل انجام شده توسط حسین مشرقی از ادب‌دوستان و علاقه‌مندان کلاس‌های شاهنامه‌خوانی درونکوور برای شهروند بی‌سی صورت پذیرفته و دکتر محمدجعفر یاحقی و دیدگاه ایشان را به ایرانیان فرهنگ‌دوست و فرهنگ‌یار و نیز خوانندگان عزیز شهروند بی‌سی معرفی می‌کند. این گفت‌وگو به دلیل طولانی‌بودن آن، به‌طور ادامه‌دار از نظر گرامی‌تان خواهد گذشت.

حسین مشرقی: با تشکر از پذیرش این گفت‌وگو ابتدا خواهش می‌کنم در باره مسئولیت‌های خودتان در ارتباط با فرهنگ‌سرای فردوسی در مشهد و نوع فعالیت‌های این موسسه مردم‌نهاد بگویید؟

دکتر محمدجعفر یاحقی: من مدیر عامل موسسه فرهنگی سرای فردوسی هستم. مؤسسه ما که تا چندی پیش اسمش فرهنگ‌سرای فردوسی بود و به دلیل اشتباه شدن با مؤسسات فرهنگی و فرهنگ‌سراهای شهرداری‌ها به پیشنهاد خودمان و تأیید وزارت ارشاد نامش را به» مؤسسه فرهنگی سرای فردوسی«که یک مؤسسه رسمی و ثبت شدهٔ مردم‌نهاد (N.G.O) که از ده سال پیش فعالیت می‌کند، تغییر دادیم.

فعالیت‌های فرهنگ‌سرا یا سرای فردوسی به چند دسته تقسسیم می‌شود:

 الف (فعالیت‌های اجرایی؛ مانند برگزاری همایش‌ها و بخصوص برگزارس همایش سالانه بزرگداشت روز ملی فردوسی در ۲۵ اردیبهشت) ۱۵ ماه می(

ب(فعالیت‌های علمی؛ مانند انتشار یک فصلنامه با عنوان فصلنامه پاژ، انتشار کتاب‌ها و مجموعه مقالات مربوط به شاهنامه و فردوسی و زبان و ادب فارسی و مطالعات خراسان شناسی، انتشار یک تقویم یا به اصطلاح ایران سررسید علمی و مرتبط با فرهنگ ایران و فضای شاهنامه و با مشخصات ویژه که بسیار مورد توجه واقع شده است. اجرای طرح‌های پژوهشی علمی و متناسب با فعالیت فرهنگی مؤسسه.

ج(فعالیت‌های آموزشی؛ مانند برگزاری جلسات متعدد شاهنامه‌خوانی و فردوسی‌شناسی، حافظخوانی، بیهقی خوانی، مثنوی خوانی، کلاس‌های هنری، و ایران‌شناسی و ایران‌گردی و فرهنگ‌شناسی.

د(فعالیت‌های اجتماعی و فرهنگی عمومی و برگزاری نشست‌های علمی فرهنگی متعدد برای عموم در همین راستا که تا کنون ۳۱ نشست بزرگ ملی و بین‌المللی برگزار کرده و گروه کثیری از مردم که در واقع هواداران عام ما هم هستند در این حلسات شرکت می‌کنند.

چه‌شد که به پژوهش در شاهنامه فردوسی علاقه‌مند شدید؟

اولاً به عنوان یک دلیل عام، باید بگویم که تخصص و زمینه کارم ادبیات است و در ثانی از همان دوران دبیرستان توجه من به نحوی به فردوسی جلب شده بود. اگر بخواهم خیلی به عقب برگردم باید عرض کنم که من متولد فردوس و به عبارتی فردوسی بودم و تا دوره دوم دبیرستان در این شهر تحصیل کرده‌ام که آن‌هم بی تأثیر نبوده است.

براین بیفزایم دبیرستانی که در فردوس من در آن تحصیل می‌کردم اسمش» دبیرستان فردوسی «بود، بنابراین در همه این موارد کلمه «فردوسی» برای من معنی دیگری داشت. این بود که در اولین سال‌هایی که می‌توانستم کتاب بخوانم یعنی در سال‌های اول دبیرستان شاهنامه فردوسی را که این نام بر آن نوشته بود از کتابخانه امانت می‌گرفتم و با زحمت زیاد می‌خواندم. یادم می‌آید که خلاصه شاهنامه فروغی را تقریباً در سال‌های اول دبیرستان تمام خوانده بودم و نخستین آشنایی‌های من با فردوسی و شاهنامه از رهگذار این کتاب حاصل شده بود. بعد که به دانشگاه رفتم تمام همتم متوجه شاهنامه و فردوسی بود. زمانی که من در دانشگاه مشهد درس می‌خواندم این دانشگاه رسماً به نام دانشگاه فردوسی نامیده شد (۱۳۵۱). پایان نامه دوره فوق لیسانس من هم در باره شاهنامنه فردوسی بود. رساله دکتری من هم با فردوسی و اساطیر ایران ارتباط داشت. اولین درس‌هایی را هم که تدریس می‌کردم فردوسی و شاهنامه و ادبیات حماسی بود. حالا می‌فرمایید چطور به فردوسی علاقه‌مند شدم؟ می گویم: این طور.

Yahaghi1

با توجه به این که داستان‌هایی از شاهنامه فردوسی همیشه به صورت شفاهی در میان مردم ایران گفته می‌شده، چرا فکر می‌کنید پژوهش‌های آکادمیک و بنیادی در شاهنامه ضرورت دارد؟

این دو با هم منافاتی ندارند؛ که هیچ؛ لازم یکدیگرهم هستند برای آن که مردم استفاده خودشان را از شاهنامه می‌برند یا می‌بردند و محققان و دانشمندان هم علاقه خودشان را به شاهنامه با تخقیق در باره آن نشان می‌دادند و می‌دهند. هرکس به فراخور حال خود از شاهنامه استفاده می‌کند: من از این هم بالاتر می‌روم و می گویم هنرمندان هم به نوعی ممکن است زمینه کار خودشان را موضوعات مربوط به شاهنامه انتخاب کنند. آن کاسب هم که نام مغازه‌اش را فردوسی یا نام یکی از قهرمانان شاهنامه می‌گذارد، آن روستایی یا فرد ایلاتی هم که نام فرزندش را رستم، اسفندیار، آرش، سیاوش، کیارش و … می‌گذارد به این ترتیب می‌خواهد بهره خودش را از شاهنامه ببرد حتی اگر خودش به این بهره گیری هم توجهی نداشته‌باشد. پژوهش‌های آکادمیک هم برای روشن شدن فضای شاهنامه و فرهنگ ایران ضرورت دارد برای آنکه شاهنامه نه تنها فشرده فرهنگ و تاریخ ایران بلکه همه اقوام آریایی نژادی است که امروز در کشورهای دیگر هم زندگی می‌کنند.  مقصودم نه تنها افغان‌ها، تاجیک‌ها، بلکه ارمنی‌ها، گرجی‌ها، قفقازی‌ها، ترک‌ها، ازبک‌ها وحتی بخش‌هایی از مردم ساکن در شبه قاره هند و پاکستان هم هست. اقوام کهن آریایی امروز در سرزمین وسیعی از شبه قاره و آسیای مرکزی گرفته تا قفقاز و آذربایجان و آناطولی و حتی بالکان پراکنده‌اند.

کاوش‌های شاهنامه شناسی به روشن شدن تاریخ و فرهنگ همه این ملت‌ها بیش و کم، کمک می‌کند.

گروهی بر این باورند که دانستن و پژوهش در اسطوره‌های قومی و ملی نقش مهمی در ساختار سلامت روانی جوامع دارند. نظر شما چیست؟

اگر منظور از سلامت روانی جامعه ایجاد آرامش روحی پس از رسیدن به حقیقت علمی و احساس رضامندی از روشن شدن پیشینه و زاد و رود اقوام و ملل باشد با این تعبیر موافقم. هر قومی وقتی گذشته و پیشینه دور و دراز خود را می‌شناسد، حس سربلندی و برازندگی تاریخی خاصی به او دست می‌دهد که می‌تواند آرامش فکری سزاوار توجهی برای اهل آن فرهنگ ایجاد کند به این معنی پژوهش دراسطوره‌ها و اساساً داشتن و شناختن اسطوره‌ها که بن مایه تاریخ و مدنیت را تشکیل می‌دهد، آرامش بخش است.

به نظر شما چه ضرورت تاریخی و فرهنگی سبب سرودن شاهنامه شده و راز ماندگاری آن در چیست؟

خلاصه عرض می‌کنم وضعیت خاصی که ایران از نظر تاریخی برای پیدا کردن هویت قومی و ملی بدان گرفتار آمده بود. به این معنی که دیگران می‌خواستند خود را بر جای او بنشانند و پیشینه آن را نادیده بگیرند و درواقع هویت تازه ای به قوم ایرانی بدهند که با گذشته آن ارتباطی نداشته باشد. شاهنامه آمد و به این ملت گفت که خودتان را از یاد نبرید. شما این بودید و هنوز هم می‌توانید خودتان باشید. از یاد نبرید که شما پیشینه درخشانی در تاریخ و مدنیت داشتید و می‌توانید با جریان‌های جدید کنار بیایید و خودتان را هم از یاد نبرید. مردم و جامعه هم این نیاز را واقعاً حس کرده بود و این پیام را شنید. راز ماندگاری شاهنامه، شنیدن پیام شاهنامه بود.

 

می‌توانید در باره اهمیت مقدمه شاهنامه نظرتان را بفرمایید؟

مقدمه شاهنامه شیره جان فردوسی و اصل جمع اندیشه قوم ایرانی در طول قرونی بود که پشت سرگذاشته شود و یا قرار بود با آن مواجه شود. پیام سترگی که نه تنها ایران بلکه بشریت بدان نیازمند بود.  به زبان امروز یعنی عقلانیت و خردباوری. گمان نمی‌کنم نیازی باشد که بر عقلانیت پای بیافشرم و بگویم تا کار برای ما در آن روزگار سودمند بود برای آنکه هیچکس در اهمیت و لزوم آن شکی ندارد که نیاز به تأکید داشته باشد.

برخی این گونه دریافت می‌کنند که حکیم توس تمام شاهنامه را از روی یک نسخه یا نسخی از شاهنامه منثور منصوری نوشته است. آیا شما هم بر این عقیده‌اید؟ نقش فردوسی را در شاهنامه چه می‌بینید؟ تنها یک شاعر؟

گیرم چنین باشد، چه مشکلی پیش می‌آید؟ آری من هم موافقم یعنی به همین نتیجه رسیده‌ام که فردوسی کتابی عموماً به نام شاهنامه ابومنصوری، به نثر پیش رو داشته و تقریباً همه آنچه را که در این کتاب بوده به شعر درآورده است. البته نباید پنداشت که فردوسی مثل مترجم امروز خود را موظف می‌دانستند که کتاب مورد نظر را بی کم و کاست و واژه به واژه به نظم درآورد. فردوسی اگر تعهدی هم داشته به کلیات مندرجات بوده نه به جزئیات. او قطعاً در جزئیات خود را آزاد می‌دیده و گاه به نظر می‌رسد چیزهایی هم بر آن افزوده است از منابع دیگر یا حتی از روایت‌های شفاهی دانایان و بخردان و موبدان و دهقانان و پاسداران هویت‌های قومی. حتی گاهی به خود هم اجازه می‌داده که برخی روایت‌های جزئی و کم اهمیت را حذف کند یا از جای خود بردارد و به جای دیگری که با آن ربط داستانی منطقی بیشتری دارد منتقل کند. اگر شاهنامه ابومنصوری یعنی کتاب مورد نظر در اختیار می‌بود، امروز راحت می‌توانستیم این حقیقت را با مقایسه آن با شاهنامه فردوسی دریابیم اما بدبختانه آن کتاب از میان رفته و تنها مقدمه آن از گزند حوادث سر به سلامت برده و همین مقدمه آنچه را که عرض کردم، یعنی تصرفات منطقی و شاعرانه فردوسی را اثبات می‌کند. فردوسی چهار چوب و اسکلت بنای تاریخ ایران را از آن کتاب گرفته اما خودش آن را به صورتی دلخواه معماری هنرمندانه و مهندسی کرده و به صورتی که امروز می‌بینیم به عنوان بنای افراشته ای که از باد و باران گزندش نباشد، درآورده است. شاید به دلیل همین کمال و شایستگی شاهنامه بوده که مردم ایران خود را از وجود شاهنامه ابومنصوری بی نیاز می‌دیده و در حفظ آن نکوشیده‌اند یعنی بعد از نظم شاهنامه دیگر کسی به آن کتاب رجوع نمی‌کرده و برای تکثیر و رونویسی آن اهتمامی نداشته‌اند. در عوض شاهنامه را به صورت انبوه برای قرائت در مجالس و محافل خانوادگی رونویس می‌کرده‌اند. بنا یراین شاهنامه مانده و کتاب ابومنصوری که رسالتش با نظم شاهنامه به پایان رسیده بود، نمانده است.

چرا زندگی فردوسی چنین در پرده و ابهام است؟ آیا در مورد تمام گویندگان و نویسندگان آن دوران چنین است؟

این جمله را هرکس گفته خوب گفته است که: «زندگی یا مرگ مهم نیست مهم این است که زندگی یا مرگ تو در زندگی دیگران چه تأثیری داشته باشد.» فردوسی همین گونه می‌اندیشیده یعنی برای او مهم این بوده است که زندگی‌اش برای دیگران تأثیر داشته باشد؛ بنابراین برای زندگی خودش اهمیتی قائل نبوده و از خودش کمتر نوشته است. تمام عاشقان عالم و عاشقان بشریت همین جور بوده‌اند خواسته‌اند زندگی آن‌ها در زندگی دیگران تأثیر داشته باشد. قدرتمندان روزگار فردوسی هم که قلم و شمشیر دستشان بوده جور دیگری می‌اندیشیده و به ثبت زندگی امثال فردوسی اهمیتی نمی‌داده‌اند. خودش که ننوشته یا کم نوشته دیگران هم نمی‌خواسته‌اند بنویسند بنا براین مردم بی سواد که او ر آ دوست می‌داشته‌اند برابر با ذهنیت خودشان برای او سرگذشت نوشته‌اند؛ و این کار همیشه مردمان است هرکس را دوست دارند برایش آرمانی سیره نویسی می‌کنند. روی همین اصل می‌بینیم که در باره فردوسی هم مثل همه قدیسان و اولیا و بزرگان دین قصه پردازی شده و پیدا کردن سرگذشتی علمی و واقعی را از میان روایات و کرامات معروف و مذکور در کتاب‌ها و افواه دشوار کرده است. در باره همه اولیای صوفیه که مورد علاقه مریدان بوده‌اند، در مورد بزرگان همه ادیان که پیروان انبوهشان آن‌ها را دوست می‌داشته‌اند، در مورد همه شاهانی و پهلوانانی که مردم به آن‌ها اعتقاد و علاقه داشته‌اند افسانه پردازی شده است، در مورد فردوسی هم همین کار صورت گرفته. این افسانه‌ها اگر همه‌اش باطل و نادرست و غیر تاریخی هم باشد دست کم یک حقیقت بزرگ را در خود بخوبی بازتابانیده و آن این است که: فردوسی برای مردم خدمت کرده و به همین دلیل مردم هم او را دوست داشته‌اند و چه حقیقتی بالاتر این؟ Yahaghi2

به نظر شما شاهنامه تا چه میزان ارزش تاریخی دارد؟

ارزش شاهنامه به تاریخی بودن آن نیست، برای آن که شاهنامه یک اثر ادبی و هنری است و هنر برتر از تاریخ است. شما یک متن تاریخی را می‌خوانید و همین که بر محتویاتش آگاهی یافتید کنار می‌گذارید؛ اما یک متن ادبی را همیشه می‌خوانید برای آن که هربار که می‌خوانید چون شما همان آدم قبلی نیستید و ذهنیات و ذوقیات شما دگرگون شده باز هم از خواندن آن لذت می‌برید. می‌پرسم شما، همین شمایی که سخن مرا می‌شنوید، حافظ را چند بار خوانده‌اید؟ آیا فکر می‌کنید چون بارها خوانده‌اید دیگر به خواندنش نیازمند نیستید؟ یعنی اگر شب چله با دوستان و خویشان دور سفره نشستید دیگر غزلی از حافظ نمی‌خوانید چون قبلاً خوانده‌اید؟

شاهنامه تا قبل از تدوین تاریخ نوین ایران یعنی حدود کمتر از ۱۵۰ سال پیش، تاریخ هم بود؛ یعنی حتی مورخان به عنوان تاریخ بدان می‌نگریستند. تا آن زمان شاهنامه دو کار هم‌زمان انجام می‌داد. هم تاریخ ایران بود و هم کتاب ادبی و ملی ایران؛ اما از زمانی که غربی‌ها تاریخ واقعی ایران را بر اساس منابع یونانی و تأیید آن به توسط آثار باستانی تدوین کردند، دیگر شاهنامه تاریخ واقعی ایران نبود اما رسالت آن به عنوان اثر ادبی و هنری بیش از گذشته به قوت خویش باقی ماند. می دانیم که بخش واپسین شاهنامه تا حد زیادی به

تاریخ واقعی ایران نزدیک است اما ارزش شاهنامه به نزدیک و دوری آن به تاریخ نیست. هرچند که در پژوهش‌های تاریخی همین روزگار هم می‌توان از شاهنامه بخصوص در بخشهای پسین به عنوان مدرک تاریخی استفاده کرد.

زنان در شاهنامه چه نقش‌هایی دارند؟ منظورم این است که برخی معتقدند کتاب‌های حماسی همه مردانه‌اند و به درد زندگی امروز زنان نمی‌خورند. نظر شما چیست؟

در یک کلام: فراوان. تا کنون بیش از ده تا دوازده کتاب و ده‌ها مقاله مستقل در مورد زنان شاهنامه نوشته شده این غیر از مواردی است که به مناسبت از این موضوع در کتاب‌های دیگر یاد شده است و همه هم به نقش پرتأثیر زن در وقایع شاهنامه اشاره کرده‌اند. زنان اغلب نقش خودشان را دارند و گاهی هم نقش مردان را بازی می‌کنند مثل مورد گردآفرید؛ در حالی که مردان بیچاره هیچوقت از نقش خودشان خارج نمی‌شوند. در هرحال همه چیز را در پهنه موضوع شاهنامه و روزگاری که حوادث شاهنامه در آن اتفاق افتاده یا فرض براین بوده که اتفاق می‌افتد باید دید. منظورم موضوعی است که در ذات خود کمتر زنانه است و روزگاری که اساساً زنان در زندگی بیرونی نقش کمتری ایفا می‌کرده‌اند بنا براین طبیعی است که حضور زنان در شاهنامه به اندازه مردان نباشد چنان که فی المثل در داستان هزار ویک شب نقش زن بسی پررنگ تر و آشکار تر از مردان است. الان به کیفیت آن نقش و این که ما می‌پسندیم یا نمی‌پسندیم، کاری ندارم. در داستان‌های عشقی به طور طبیعی یک طرف داستان زن است و بنابراین به احتمال زیاد نیمی از وقایع و شاید هم بیشتر بر گرد زن می‌چرخد. در داستان ویس و رامین این نقش بسیار پررنگ می‌شود باز هم عرض می‌کنم که کاری ندارم که ما این طرز تلقی را می‌پسندیم با معیارهای امروز یا نه از نظر کمیت عرض می‌کنم. به هرحال در شاهنامه به نسبت موضوع و زمان، زنان چیزی از مردان کم ندارند.

این که به درد امروز می‌خورد یا نمی‌خورد بستگی به این دارد که چه دردی داشته باشیم. اگر بخواهیم عیناً از آن داستان‌ها برای زندگی امروز الگو بگیریم و مانند آن‌ها رویه زندگی خود را انتخاب کنیم البته که به درد زنان نمی‌خورد که هیچ به درد مردان هم نمی‌خورد؛ اما اگر درد هنری و ادبی و فرهنگی و جهان شناسی داشته باشیم البته دیگر زن ومرد فرقی نمی‌کند زنان هم همانقدر به این دردها مبتلایند که مردان.

در کشورهای فارسی زبان دیگر با شاهنامه و فردوسی چگونه برخورد شده و می‌شود؟ آیا شاهنامه می‌تواند نقطه مشترکی برای پیوستگی فرهنگی ما و همسایگانمان باشد؟ چطور؟

از قرار معلوم می‌خواهید ما را تخلیه معلومات کنید و اجازه ندهید که برای گفتگوهای رودرو با دوستان خارج از کشور هم حرفی برای گفتن داشته باشیم! شوخی کردم. عرض می‌کنم ما دو کشور دیگر بیشتر نداریم که زبان رسمی آن‌ها فارسی باشد؛ یعنی افغانستان و تاجیکستان) این جا هم به این که آن‌ها زبان خودشان را چه می‌نامند دری یا تاجیکی فعلاً کاری نداریم(، اما بسیاری از ملت‌ها هستند که شاهنامه را یا از خودشان می‌دانند یا اگر از روی ایران خجالت بکشند خودشان را در آن می‌بینند و آن را پشتوانه ای برای فرهنگ و هویت خود تلقی می‌کنند. منظورم اقوامی مثل گرجی‌ها، آذری‌ها، ارمنی‌ها، قزاق‌ها، ازبک‌ها، ترک‌ها، ترکمن‌ها و حتی برخی از هندی‌ها، از این قبیل است که بسیاری از این‌ها سرگذشت تاریخی و هویت فرهنگی خود را در شاهنامه و حوادث مربوط به آن می‌بینند.

روی نکته خوبی انگشت گذاشته‌اید. شاهنامه فصل مشترک همه این اقوامی است که بر شمردم. اساساً ما در شاهنامه با مردمان و اقوام کار داریم نه با دولت‌ها و حکومت‌ها؛ بخصوص در چهارچوب جغرافیای سیاسی امروز اصلاً نمی‌شود از شاهنامه سخن گفت روی همین اصل است که در تاجیکستان همین که در آغاز دهه نود میلادی از حکومت شوروی سابق خلاص شدند، شتابزده و با شور وشوق فردوسی را به عنوان قائمه فرهنگی خود برگزیدند و هیکل) تندیس(عظیم او را طی مراسمی بین‌المللی به جای هیکل لنین در میدان مرکزی شهر دوشنبه برافراشتند، اما بعد که از آن تب و تاب انقلاب و شور و هیجان ناشی از آن دور شدند و به خود آمدند متوجه شدند که قدری زیاده روی کرده‌اند، عقب نشستند و به جای فردوسی اسماعیل سامانی را که بیشتر به آن‌ها مربوط می‌شد و مدعی دیگری هم نداشت، علم کردند. خود من، هم در مراسم «سمپوزیوم بین المللی هزاره شاهنامه«که روزهای ۵ تا ۹ سپتامبر ۱۹۹۴ با حضور صدها دانشمند از کشورهای مختلف جهان، در پای تندیس بزرگ فردوسی در مرکز شهر دوشنبه برگزار شد، حضور داشتم و هم در مراسم بزرگداشت دولت‌داری سامانیان و پرده برداری از تندیس اسماعیل سامانی به جای فردوسی که چند سال بعد در همین میدان برگزار شد، شرکت کرده بودم و این چرخش تاریخی را در جهت گیری فرهنگ تاجیکی با چشم خود دیدم.

افغان‌ها که اصلاً شاهنامه و بخصوص خاندان رستم و سیستان را از خودشان می‌دانند برای آنکه تقریباً همه مسائل مربوط به خاندان سام در افغانستان کنونی اتفاق افتاده است. بنا براین حق با شماست که می گویید شاهنامه عامل پیوستگی ما با همسایگان و اقوام آریایی است. من از این هم جلو تر می‌روم و عرض می‌کنم اگر به آموزه‌های انسانی و جهانی شاهنامه بیندیشیم این کتاب می‌تواند کل بشریت را یکتا و مرتبط نگه دارد به شرط آنکه از دایره تنگ ملیت و قومیت ایرانی بدرآییم و به مسائل جهانی و نبرد نیکی و بدی ویکپارچگی بشری با نگاه اساطیری برگرفته از شاهنامه نگاه کنیم.

– ادامه دارد –

لطفاً به اشتراک بگذارید
Advertisement

۲ Comments

  1. Feloor Talebi

    با تشکر از جناب آقای ابراهیمی و اعضای هیئت تحریریه شهروند ونکوور. نا گفته آشکار است که یکی از بهترین موضوعات گفتگو و یکی از بهترین مصاحبه های منتشر شده در این نشریه فرهنگی بود. کمالات و دانش استاد محمد جعفر یاحقی بر کسی پوشیده نیست. بسیار سپاسگزارم.

  2. حسین مشرقی

    جناب ابراهیمی مطلب بسیار زیبایی بود و متشکر و ممنون از فرهنگ دوستی و علاقه شما به مطالب خوب و آموزنده و منتظر پخش یقیه اش هستیم و راستی وقتی انسان صحبت های یک متخصص و عاشق را در مورد موضوعی که دوست دارد می شنود و می خواند چقدر لذت میبرد .

تازه‌ترین نسخه دیجیتال شهرگان

تازه‌ترین نسخه‌ی دیجیتال هم‌یان

آگهی‌های تجاری:

ویدیوی تبلیفاتی صرافی عطار:

شهرگان در شبکه‌های اجتماعی

آرشیو شهرگان

دسته‌بندی مطالب

پیوندها:

Verified by MonsterInsights