گفتوگو با فرانسیس فوکویاما، نظریهپرداز سیاسی
دموکراسیسازی در اروپای شرقی
حدود دو دهه قبل، زمانی که جهان شاهد فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و اقتصاد سوسیالیستی آن و همچنین پیروزی بازار آزاد و دموکراسی بود، فرانسیس فوکویاما، دانشمند آمریکایی علوم سیاسی، پیشبینی کرد که لیبرالیسم دیگر ایدئولوژیهای رقیب را از بین خواهد برد. اما حال فوکویاما اعتراف میکند که روند دموکراسی در اروپای شرقی و روسیه به آسانی طی نمیشود. رادیو لیبرتی گفتوگویی با این نظریهپرداز سیاسی انجام داده است که ترجمه آن را میخوانید.
رادیو لیبرتی: تصور میکنید که کدام فرایند سیاسی – اجتماعی در اروپای شرقی و روسیه مهمترین فرایندها و تعیینکننده آینده باشد؟
فوکویاما: متاسفانه، به نظر من بیشتر آنچه در سالهای اخیر اتفاق افتاده، منفی بوده است. روسیه از زمانی که ولادیمیر پوتین رئیس جمهور آن شده است، حرکت یکنواخت و مداومی را در جهت خلاف دموکراسی تجربه میکند و هر چه زمان بیشتری گذشته است، به گمان من روسیه کمتر دموکراتیک بوده است. هیچ رقابت آزادی میان دیگر نیروهای سیاسی وجود ندارد. همچنین موانعی در جهت آزادی بیان، گردش اطلاعات و نظیر آن شکل گرفته است.
اما وضعیت اوکراین بهطور خاص ناامیدکننده است، چرا که فکر میکنم در سال ۲۰۰۳ به نظر میرسید شانسی برای اوکراین پدید آمده بود که به دموکراسی واقعی دست پیدا کند، اما ویکتور یانوکویچ از سال ۲۰۱۰ و زمانی که در آخرین انتخابات ریاست جمهوری آن به پیروزی رسید، نشان داده است که او واقعا تمایل به استبداد دارد. بنابراین، من فکر میکنم که بسیاری از جریانات در منطقه برای دموکراسی خوب نباشد.
رادیو لیبرتی: چرا بسیاری از کشورهایی که در پی فروپاشی شوروی شکل گرفتند، تحت سیطره دیکتاتوری قرار گرفتهاند؟
فوکویاما: به نظرم دلایل مختلفی وجود دارد. اول این که گذراندن دوره انتقالی و تلاش آنها برای پدید آوردن یک دموکراسی با هرج و مرج بسیاری همراه بود و تصور میکنم که نیروهای دموکراتیک یکپارچه نبودند و اشتباهاتی را مرتکب شدند. برای مثال، ائتلاف نارنجی در اوکراین دچار تفرقه و تشتت داخلی بود و آنها هیچ کار عمدهای در حکومت انجام ندادند.
اما ورای این، گمان میکنم مشکل عمیقتری که وجود داشت، غیاب نهادهای قدرتمند از دوران شوروی یا از روزگار کمونیسم بود. به یک معنا، هیچ حزب سیاسی یا جامعه مدنی وجود نداشت، دریغ از حتی یک جامعه مدنی خیلی ضعیف. در حقیقت، حکومتی بر مسند امور بود که در زمینه سرکوب بسیار قدرتمند عمل میکرد، اما در زمینه ارائه خدمات و انجام هر عملی که در آن حد بالایی از فساد وجود نداشته باشد، هیچ توانایی نداشت. حاکمیت قانون هم بسیار کمرنگ بود. بنابراین اگر شما مقایسهای میان جهان کمونیستی سابق با مثلا آمریکای لاتین بکنید که آنها هم در دهههای ۱۹۶۰ و ۷۰ تحت دیکتاتوری بودند، میبینید که کمتر ویژگی مثبتی داشت. سخنم به این معنا نیست که این مسئله هیچ گاه در آینده رخ نخواهد داد، اما بسیار دشوار میتوان چنین نهادهایی را پایه گذاشت و کمی زمان میبرد.
رادیو لیبرتی: ایالات متحده چه اشتباهاتی در منطقه مرتکب شد؟ برخی از آنها را بگویید.
فوکویاما: به نظرم اشتباهات آن هم ناشی از سیاست بود و همین طور هم ناشی از عدم دقت. در زمینه سیاست میتوان گفت، بسیاری از آمریکاییها فکر میکردند همین که شما از شر دیکتاتوری خلاص شوید به همین سادگی در عمل به دموکراسی میرسید. و به نظرم توجه کافی به مسئله نهادسازی نشد که برای حمایت از دموکراسی لازم است.
در کل، به نظرم ایالات متحده احتمالا میتوانست بهتر از این عمل کند، بهخصوص در روسیه و در همان روزهای ابتدایی بهطوری که به تحکیم یک دموکراسی قدرتمندتر در اوایل دهه ۱۹۹۰ یاری برساند. و در زمینه سیاست خارجی، تصور میکنم بسیاری از روسیهایها به خاطر توسعه ناتو و مسائل نظیر آن مخالف ایالات متحده شدند. این مسئله الان مناقشهانگیز شده است چون در اروپای شرقی نسبت به آن تمایل خیلی شدیدی وجود دارد در حای که به شک و تردید روسها نسبت به نیات غرب دامن میزند.
رادیو لیبرتی: شما میگویید که روسیه از دموکراسی فاصله میگیرد. آیا این مسئله که دورتادور روسیه را کشورهای استبدادی گرفتهاند و این که روسیه آنها را حمایت میکند، خود به تقویت گرایشهای استبدادی روسیه کمک نمیکند؟
فوکویاما: به نظرم این درست است که روسیه هیچ منافعی در وجود یک دموکراسی سالم در مرزهای خود نمیبیند چرا که باعث میشود مردم خود روسیه به هوا و هوس بیفتند. بنابراین، من فکر میکنم احتمالا روسیه ترجیح میدهد که همسایههایش حکومتهای استبدادی باشند. و به همین خاطر هم هست که شاهد همکاری رو به افزایش روسیه و این حکومتهای دیکتاتوری هستید به طوری که برای خلق مجدد یک منطقه تجاری واحد یا یک فضای اقتصادی مشترک از طریق مسائلی مانند سیاست انرژی یا حمل و نقل و نظیر آن تلاش میکنند.
رادیو لیبرتی: الان بیشتر توجه خارجیها به روسیه معطوف است. شاید سیاست درستتر این باشد که خارجیها باید به شکل محتاطانه و قاعدهمندتری از تغییرات دموکراتیک در کشورهای همسایه روسیه نیز حمایت بکنند.
فوکویاما: ایالات متحده تا حدی از دموکراسی حمایت میکند، اما همان طور که میدانید، این مسئله واکنشهایی را نیز برمیانگیزد به این شکل که همه حکومتهای آنجا قوانینی را تصویب میکنند که گروههای جامعه مدنی را از دریافت پول منع میکند. راه حل کشورهایی مثل اوکراین و گرجستان تلاش برای عضویت در ناتو بوده است. روی کاغذ، به نظرم ایده خوبی است، اما عملا عاقلانه نیست چون ناتو یک اتحاد نظامی که همه اعضای خود را متعهد میسازد در صورتی که یکی از اعضا مورد حمله قرار بگیرد، در حمایت از آن وارد جنگ شوند. از این رو به نظرم هیچ کدام این کشورها امکان پذیرش این مسئله و پیوستن به این اتحاد را ندارند. اتحادیه اروپا ماجرای دیگری دارد چون که اتحادیه اروپا یک اتحاد نظامی نیست.
به همین خاطر تصور میکنم اروپاییها میتوانند نهادهای موجود در همه این کشورها را به انجام اصلاحات تشویق کنند، به خصوص اوکراین که اتحادیه اروپا میتواند تلاش کند آن را به مسیر دموکراتیکتر ببرد. اما در مجموع، به نظرم قدرت نفوذ ایالات متحده و اروپا در منطقه جهان محدود است.
رادیو لیبرتی: چرا اتحادیه اروپا به اوکراین یا بلاروس پیشنهاد عضویت در این اتحادیه را نمیدهد؟
فوکویاما: خب، به نظرم دلیل این مسئله تا حدی روشن باشد. خیلی از اروپاییها فکر میکنند که اتحادیه اروپا حیلی سریعتر از آن چه که باید توسعه یافته است. آنها شاید نباید با عضویت یونان موافقت میکردند یا حداقل این که نباید یونان به کشورهایی که واحد پول آنها یورو است، میپیوست. و خیلیها الان فکر میکنند که بلغارستان و رومانی هم نابهنگام اجازه ورود به اتحادیه اروپا را پیدا کردند چون که آنها از نظر مسائلی مثل فساد و کارکردهای نهادی دچار زوال و پسرفت شدهاند.
بنابراین اروپاییها مجبورند اهداف سیاست خارجی خود را سبک سنگین کنند و ببیند که آیا بهتر است یک اتحادیه اروپای بزرگ وجود داشته باشد و بسیاری را تشویق به عضویت در آن بکنند یا نه. اما از نظر سالم بودن اتحادیه اروپا، سادهتر است که این اتحادیه کوچک بماند چون که در این صورت سادهتر میتواند استانداردهای بالای خود را حفظ کنند. در هر حال آنها مجبورند بین این دو مسئله یک تعادل ایجاد کنند.
رادیو لیبرتی: با توجه به دیدگاه شما درباره نقش طبقه متوسط در تغییرات دموکراتیک، آیا طبقه متوسط در این منطقه تفاوت معناداری با طبقه متوسط در کشورهایی مثل ترکیه یا برزیل دارد؟
فوکویاما: طبقه متوسط در نقاط مختلف جهان رفتاری بسیار شبیه هم داشته است. بنابراین من فکر نمیکنم که از این نظر تفاوت بنیادینی میان طبقه متوسط در بلاروس، روسیه، چین، برزیل یا ترکیه باشد. معتقدم، آدمهای تحصیلکردهتری که داراییهای بیشتری دارند، مثل خانه شخصی، ماشین و نظیر آن، دغدغه بیشتری هم نسبت به سیاست دارند. آنها نسبت به پذیرش تاثیرات خارجی آمادگی بیشتری دارند و ارزشهای آنان نیز شروع به تغییر میکند. اما در این میان تجربه شخصی افراد هم بیسار تعیینکننده میتواند باشد.
حال روسیه را در نظر بگیرید که در دهه ۱۹۹۰ تحت ریاست جمهوری یلتسین بود. طبقه متوسط آن دوران به یاد میآورند چگونه هرج و مرج اقتصادی بر کشور حاکم بود و روسیه از نظر خارجی تضعیف شده بود. بنابراین تجربههای بد آنها در آن دوره با دموکراسی پیوند خورده است که همین مسئله باعث میشود در نهایت از پوتین حمایت کنند.
اما به نظرم شواهد زیادی وجود دارد که نشان میدهد در طولانی مدت، زمانی که این خاطرهها از بین برود و مردم تصور کنند که کشور به ثبات رسیده و اقتصاد نسبتا خوبی دارد، آن وقت مردم به مسائلی مانند مشارکت سیاسی، آزادی بیشتر و تمایلات فردی بیشتر علاقمند شوند که در این صورت دیگر به آسانی حکومت استبدادی را نمیپذیرند.
البته همان طور که میدانید این مسئله به شکل اتوماتیک رخ نمیدهد. اینجوری نیست که شما از یک سطح درآمد و آموزش برخوردار باشید و به طور اتوماتیک طرفدار دموکراسی بشوید. ماجرا خیلی پیچیدهتر از این است.
رادیو لیبرتی: چین چگونه میتواند در این تغییرات تاثیرگذار باشد؟
فوکویاما: من فکر میکنم که چین و مدل چینی در ۱۰ سال آینده روزگار سختی را خواهند داشت چرا که عملکرد این مدل اقتصادی در مقایسه با گذشته دیگر خوب نیست. نرخ رشد رو به کاهش دار. چین هماکنون یک طبقه متوسط بزرگ دارد که البته آنها تا حد زیادی حامی حکومت بودهاند، اما به نظرم حمایت آنها به خاطر رشد اقتصادی آهسته دیگر دوامی ندارد.
بنابراین معتقدم که چین ۱۰ سال آینده کمتر جذابیت خواهد داشت و کمتر کسی نیز به نسبت الان از آن به عنوان جانشین دموکراسی غربی نام خواهد برد.