گفتو گو با شاهرخ مشکین قلم
رقصنگار ادبیات عاشقانه و تأویلگر هنر تنانگی
«شاهرخ مُشکین قلم، رقصنده باله، بازیگر تئاتر و طراح باله ایرانی – فرانسوی است. او بازیگر تئاتر ملی فرانسه است. مشکینقلم افزون بر بازی در نمایشهای فرانسوی، در تئاترهای ایرانی که در سراسر جهان اجرا میشوند نیز به بازی میپردازد. مشکین قلم در سال ۱۹۹۱ عضو گروه «آریان موشکین» شد. پس از آن در سال ۱۹۹۷خود گروه رقصی را با نام نکیسا پایهگذاری کرد. او تاکنون رقصهایی را بر پایهٔ متون ادبیات فارسی مانند «خسرو و شیرین»، «هفت پیکر»، «سهراب و گردآفرید» و تئاتر کمدی موزیکال «زهره و منوچهر» را طراحی و اجرا کرده است.»
شاهرخ مشکین قلم در تاریخ ۱۵ دسامبر برنامه مشترکی با حامد نیکپی هنرمند موسیقی تلفیقی در ونکوور اجرا خواهد کرد. این اولین حضور مشکین قلم در ونکوور نیست. پیش از این نیز مشکین قلم دوبار از سوی شهروند بیسی به ونکوور دعوت شده بود و هموطنان ما خاطرههای شیرین و لذتبخشی از اجراهای زیبای رقص فردی و گروهی او همراه با گروه رقص نکیسا را هنوز به یاد میآورند. اینبار شاهرخ برنامهاش را با صدای گرم حامد نیکپی خواننده تصنیف «آن خس و خاشاک تویی» – که برای بسیارانی یادآور جنبش آزادیخواهی و دموکراسی در ایران در سال ۲۰۰۹ است – به اجرای رقص خواهد پرداخت.
با شاهرخ مشکین قلم و حامد نیکپی گفت و گوی جداگانه انجام دادهایم که در این شماره گفتوگو با مشکین قلم را از نظرتان میگذرانیم و گفت و گو با حامد نیک پی را به شماره آینده موکول میکنیم.
شاهرخ مشکین قلم شیفتهی ادبیات حماسی و داستانها و روایتهای عاشقانه است و «بسیار داستانهای عاشقانه و انسانی میتوانند سرمشق زندگی آسوده و زیبا باشند، و ما خوشبختانه بسیار داستانهای عاشقانه زیبا در ادبیاتمان داریم که متأسفانه کم پرداخته شدهاند و این کم توجهی ریشه در گرایش آدمی به سمت پلیدیها دارد. این پلیدی بینالمللیای که راه بینش همگان را مسدود کردهاست.» او برای نشان دادن این شیفتگی و انتقال حسهایش، از هنر رقص یاری میگیرد و به کمک الفبای تن، پیچیدگی تنانگی با حسی روان و شیرین برای مخاطبانش تفسیر و تاویل میکند. «الفبای رقص، همچون شعر، حتی بسیار ساده، پیچیدگی خود را داراست و همچون شعر با زمان و تجربیات پخته میشود و ژرفا و معرفت جایگزین تازگی و طراوت میگردد.»گفت و گو با شاهرخ مشکین قلم را میخوانیم:
* شاهرخ مشکین قلم تاکنون اجراهای زنده با شاهین نجفی، گردآفرید، حامد نیکپی و. . . دیگران داشتهاست. در این اجراها چگونه از خودتکراری مصون میماند و هر بار به خلق طرحی نو در رقصنگاری میرسد؟ اجرای مشترک با حامد نیکپی در ونکوور چقدر متفاوت با دیگران و حتی با خود حامد در اجرای لندن است؟
نخستین کیفت اجرای زنده، گونهگون بودنش در هر اجراست. بدین مفهوم که به صرف متفاوت بودن انرژی بینندگان یا کوچکترین تغییری در ارکستر، در محیط و حتی در زاویه نگریستن به صحنه از طرف بینندگان باعث متفاوت شدن یک اثر هنری زنده است.
از طرفی این کار مشترک بسیار بداهه پردازی دارد و بسته و وابسته به حس لحظه است، و خودبخود مانع خودتکراری میشوند. تفاوت عمده این اجرا با اجرای لندن نیز، نبود همپای رقص من کارین گونزالس است.
* شما هر بار هنگام اجرای رقص حس متفاوتی دارید. موسیقی متفاوت، خواننده، فضا و کشور متفاوت. طراحی و رقصنگاری شما برای اجراهای گروهی از الفبایی پیروی میکند – به قول خودتان – الفبای بدن، که تنوع و هارمونی این الفباها در اجراهای گروهی، کمنظیرند. اما در اجراهای فردی این الفبای بدن چقدر برای مخاطبانتان غافلگیرکننده است و چه میزان به حسهای تازه نزدیک میشوند و با تو مشترک میشوند؟
میشود از نکاتی که فوقأ بدان اشاره کردم، گرته برداری کرد. این تبادل حس و انرژی بین سالن و صحنه همیشه سبب ویژهگی اجرا میشود. این در نهاد بداهه پردازیاست. خوشبختانه از انرژی خوشسابقه بینندگان ونکووری، خاطرات خوشی دارم ولی گستره الفبای حرکات آدمی، دست کم به گستره ترکیب واژهها در دهان شعرا ماند. الفبای رقص، همچون شعر، حتی بسیار ساده، پیچیدگی خود را داراست و همچون شعر با زمان و تجربیات پخته میشود و ژرفا و معرفت جایگزین تازگی و طراوت میگردد.
* از منظر نشانهشناسی (Semiology) زمینههای طرح رقصنگاری شما را در کجا میتوان سراغ کرد؟ و این نشانهها از نقطهنظر جغرافیایی، ما را به کجا رهنمون میسازد؟
سیریاست در آموختههای من. بازتاب سفری در تاریخ و جغرافیا. نشانه از حرکات آهسته و یا رزمی شرق دور دارد. برگرفته از صراحت معنی در مودرآهای هند، از عرفان خاور میانه و اسطورههای بین النهرین گرفته تا حرکات هندسی قفقاز و تا کرانههای مدیترانه از شمال در فرهنگ فلامینکو و در جنوب از خلصه گنوآ. همه گرد محور رقصهای بومی ایران رَنگ تنیدهاند.
*حس مشترک انسانی در موسیقی و رقص، چه در موسیقی فلامینکو و چه قطعهای مثلاً شور ایرانی، تمهای نزدیکی به هم دارند. اگر چه هنرها در قارههای متفاوت و دور از هم، حسی انسانی – چه انسان ایران باستان و چه انسان روم و یونان باستان – چون نخی آن را به هم پیوند میدهد، اما هنگام رقصنگاری چقدر حس ایرانی در آن دخالت دارد؟
گمان دارم هر کسی بسته به سلیقه خود درصد ایرانی بودنش را رقم میزند. ایرانی بودن معنی مطلقی همچون یک معادله ریاضی ندارد، آنچه فرهنگ «ایرانی» منتخب من است که به پندار من صرفاً ایرانیاست به نظر شما شاید نیست و بالعکس.
حتی بدون در نظر گرفتن ترکیب فرهنگ شرق و غرب در زندگی مهاجران، اگر در اندرون جغرافی گربهای هم کاوش کنیم، فرهنگ منسجمی در کردستان و سیستان و خوزستان و گیلان نخواهیم یافت.
حس من باور ایرانی دارد و من به آن بسنده میکنم.
* در بیشتر اجراهای فردی و دونفرهتان، یکی رقص چرخشی تند است. این اجرا چه میزان به رقص سماع نزدیک میشود. اگر نردیکی ندارد، زمینههای رقصنگاری آن از کجا ریشه میگیرد؟
رقص چرخشی که امروزه باب گشته و بهانه عرفانی گرفته، بسیار پر رنگتر و پر نقشتر در فرهنگ زورخانه ما مرسوم بوده، گذشته از اینکه بدون هیچ پیش ذهنیتی هر کودک بیحد و مرزی را که بنگری در اولین گام رقصاش میچرخد، شاید این شیوه آسانِ از خود بیخودی که تعریفی کاملا علمی نیز دارد، اساس حرکت سماع باشد.
دست کم در رقص چرخشی من، هیچ محرک خارقالعاده و یا نیروی ماورای انسانی و الهی موجود نیست، چون هیچ باوری بدان ندارم.
* یکی دیگر از جنبههای مثبت و شوقآفرین برنامههای شما، نشست پایان برنامه با مخاطبان است. آیا در این برنامه کماکان پرسش و پاسخ پس از پایان برنامه خواهید داشت؟
بسیار سپاس از شما، بله آرزومندم. تصور بنده این است که این کنکاش در پایان برنامه، بسیار ابهام زدایی میکند. و من از بازتاب نظر بینندگانم بسیار در تدوین اجرای بعدی استفاده میکنم.
* اخیراً به اجرای برنامهای بهنام قصههای عاشقانه فردوسی – یا به قول خانم مریم طاهری مجد که در کتاب تازهاش نام این قصههای عاشقانه فردوسی را «اساطیر دلشده» نامید – پرداختید. من این انتخاب شما را نوعی گرایش به خشونتپرهیزی و خشونتگریزی میبینم. چه شد که به سراغ این داستانها رفتید و چه میزان میتوان بر روی این جنبه از ادبیات ایران کار کرد؟
دقیقا به نکته حیاتی اشاره کردید. در دنیایی زندگی میکنیم که تمامی اخبار و رسانهها از جنگ و خونریزی دم میزنند و ناخواسته جانبدار یک طرف دعوا میشوی، بدون توجه به اینکه میتوان به جای توهمِ حقِ انتخاب بین این دو گزینه، راه دیگری را در زندگی پیگرفت. بسیار داستانهای عاشقانه و انسانی میتوانند سرمشق زندگی آسوده و زیبا باشند، و ما خوشبختانه بسیار داستانهای عاشقانه زیبا در ادبیاتمان داریم که متاسفانه کم پرداخته شدهاند و این کم توجهی ریشه در گرایش آدمی به سمت پلیدیها دارد. این پلیدی بینالمللی که راه بینش همگان را مسدود کردهاست.
* شما در گفتوگویی گفتید موسیقی حامد پیچیده و سخت نیست. این عدم پیچیدگی و یا سادهگی موسیقی تلفیقی نیکپی، از منظر رقصنگاری است یا موسیقی صرف. شما با صدای شجریان خواننده موسیقی کلاسیک ایرانی و آهنگ حسین علیزاده بر روی شعری از فریدون مشیری و همچنین با صدای شاهین نجفی خواننده و آهنگساز موسیقی راپ هم اجرای رقص داشتید. نزدیکی این سه جنس صدا و تم موسیقی آنها برای رقصنگاری در چه بود؟
«سادهگی» در معنای مثبت. سادگی یا پیچیدگی موسیقی کمتر معیار تصمیمگیری من بوده، آنچه مرا مصمم میکند که با نوای شجریان، شاهین نجفی یا حامد نیکپی برقصم، در وهله اول شعر و مفهوم متن و تعهدی که در ضمیر پنهان شعر و آشکار هنرمند است. البته نحوه اجرا و تبحر مجری یقیناً نیم دیگری از دلالت است.
* آیا تاکنون تجربه رقص با صدای خواننده زن را داشتهاید و یا در آینده برنامهای برای آن دارید؟ اگر این تجربه بوده، حس و اجرای رقص با جنس صدای زن چهبوده و این تقسیمبندی نه از منظر زنانگی و یا مردانگی در هنر، بلکه تفاوت تجربه حسی و رقصنگاری با این دوجنس صدا در هنرتان چگونه بوده؟
بله قبلا تجربه رقص با صدای زن را داشتهام. شهلا عَلَم خواننده کُرد و خوانندگان زن اسپانیایی و گوگوش در یک تجربه ویدیویی و شاید بعضی دیگر که در خاطرم نیست و بسیار به صورت غیر زنده. دوم دسامبر در تورنتو با خانم کاملیا دارا رقصیدم و شاید در آینده برنامهای با خانم پریسا اجرا کنم. باید صمیمانه اعتراف کنم که حتی به اینکه خواننده یک زن بوده یا یک مرد فکر نکرده بودم. شاید برایم اهمیتی نداشته شاید بسیار طبیعی بوده. تازه الان که این سوال را مطرح کردید متوجه این موضوع گشتم.
* اجراهای موسیقی سنتی عموماً حسی است و حسآمیزی نوازندگان با هم در اجراهای زنده شاخصهی مهمی است. این حسآمیزی در اجراهای زندهی رقص و موسیقی چه میزان بر کیفیت و ارایه کار هنریتان اثرگذار است؟
بداهه بخش مهمی از فرهنگ موسیقی ماست. اما از آنجایی که این سبکِ تلفیقی با اجرای نوازندگان غربی پیوند خورده، درصد مهمی از آن پیش نوشته است. بخشی که به اجرای من موکول میشود، بیشتر از این کیفیت «حسی» برخوردار میتوانست باشد ولی از آنجا که این برای اولین مرتبه رخ نمیدهد، حس بداههی آن کمرنگتر میشود و صرفا به صحبت آغازین ما منجر میشود. یعنی تبادل انرژی بین مجریان و بینندهها.
* آیا شاهرخ در اجرای رقص با موسیقی زنده نیکپی، حس و حالاش در لحظهی اجرا عوض میشود و اگر همین موسیقی بدون اجرای زنده از طریق سی دی پخش شود، چقدر حس و اجرای کار متفاوت میشود؟
سوال جالبی است. زیرا نیمی از کیفیت اجرای زنده دقیقاً همین شکنندگی و آسیب پذیری هنر است. یعنی هر لحظه امکان پاره شدن سیم یک ساز میتواند همه چیز را دگرگون کند. وقتی سی دی ماریا کالاس را گوش میدهیم، هیچ وقت نگران نیستیم که ناگهان صدایش بگیرد و دیگر نخواند.
* حامد نیکپی برای انتقال حسهایش به موسیقی از ابزاری به نام نت استفاده میکند. یعنی حس موسیقاییاش را با نت مینویسد و در اجرا آن را به مخاطبان و شنوندگاناش منتقل میکند. شاهرخ مشکین قلم نیز برای انتقال حس خود در رقص، از الفبای بدن استفاده میکند و آن را به مخاطبانش انتقال میدهد. هردو شما مخاطبانتان را به لذت هنری نزدیک میکنید. اما چگونه به این حس مشترک رسیدید تا با اجرای تلفیقی رقص و تصنیف و آواز، آن را به مخاطبانتان انتقال دهید؟
مهمترین حواس پنجگانه بشر به ترتیب حس بینایی و بلافاصله شنواییاست. این دو حسِ مکمل، حتی در سیستم تعادل نیز با یکدیگر در ارتباط مستقیم از طریق گوش میانی هستند. رقص که مستقیماً حس بینایی شما را تغذیه میکند و موسیقی حس شنوایی را، جالب توجه اینکه حس بینایی میتواند حس شنوایی شما را کاملا تحت تاثیر قرار دهد، تجلیل و یا تخریب کند! میتواند اگر همسو و همسنگ موسیقی باشد، حس القایی را دو چندان کند.
شنونده اهل فنِ یک موسیقی خوب، خیال پردازی میکند و تجسم خود را به کار میگمارد. بسیار شنیدهام که بینندگانِ رقصم حرکات مرا در توانایی تجسم خود دیدهاند و با من همگام رقصیدهاند. در صورتی که به واقع از این توانایی برخوردار نبودهاند!
این پدیدهی باز سازی نقش، دقیقاً همان پرواز دادن جسمِ در بند شما در اقیانوس خیال است. آنجایی که رویای شما با جسم من تلاقی میکند و شور و شعف در جانتان می انگیزد.
* شاهرخ مشکین قلم عزیز، بسیار ممنونم.
- درباره نویسنده:
- تازهترینها:
هادی ابراهیمی رودبارکی متولد ۱۳۳۳- رشت؛ شاعر، نویسنده و سردبیر سایت شهرگان آنلاین؛ مجلهی دیاسپورای ایران فرهنگی در ونکوور کاناداست.
فعالیت ادبی و هنری ابراهیمی با انتشار گاهنامه فروغ در لاهیجان در سال ۱۳۵۰ شروع شد و شعرهای او به تناوب در نشریات نگین، فردوسی، گیلهمرد، گردون، تجربه، شهروند کانادا و مجله شهرگان آنلاین چاپ و منتشر شدند.
او فعالیت فرهنگی خود را در دیاسپورای ایران فرهنگی – کانادا از سال ۱۹۹۲ با نشریهی «نمای ایران» آغاز کرده و سپس در فرگشتی «آینده» و «شهروند ونکوور» را منتشر کرد و از سال ۲۰۰۵ تاکنون نیز سایت شهرگان را مدیریت میکند.
ابراهیمی همراه با تاسیس کتابفروشی هدایت در سال ۲۰۰۳ در نورت ونکوور، به نشر کتابهای شاعران و نویسندگان دیاسپورای ایران فرهنگی پرداخت و بیش از ۱۰ کتاب را توسط نشر آینده و نشر شهرگان روانه بازار کتاب کرد. اولین انجمن فرهنگی-ادبی را با نام پاتوق فرهنگی هدایت در سال ۲۰۰۳ بههمراه تعدادی از شاعران و نویسندگان ایرانی ساکن ونکوور راهاندازی کرد که پس از تعطیلی کتابفروشی هدایت در سال ۲۰۰۷ این انجمن با تغییر نام «آدینه شب» برای سالها فعالیت خود را بطور ناپیوسته ادامه داد.
هادی ابراهیمی رودبارکی در سال ۲۰۱۰ رادیو خبری-فرهنگی شهرگان را تاسیس و تا سال ۲۰۱۵ فعالیت خود را در این رادیو ادامه داد.
آثار منتشر شده و در دست انتشار او عبارتاند از:
۱- «یک پنجره نسیم» – ۱۹۹۷ – نشر آینده – ونکوور، کانادا
۲- «همصدایی با دوئت شبانصبحگاهی» ۲۰۱۴ – نشر بوتیمار – ایران
۳- «با سایههایم مرا آفریدهام» گزینه یک دهه شعر – ۲۰۲۴ – نشر آسمانا – تورنتو، کانادا
۴- «گیسْبرگ درختان پائیزی» مجموعه شعرهای کوتاه و چند هایکوواره – در دست تهیه
۵- «ثریا و یک پیمانه شرابِ قرمز» گردآورد داستانهای کوتاه – در دست تهیه