یادداشتی بر روخوانی داستان مرغدانی نوشتهٔ محمد محمدعلی با صدای ناصر زراعتی
اقبال این را یافتم تا داستان کوتاه مُرغدانی از مجموعه داستان ” بازنشستگی” نوشته محمد محمد علی را با صدای ناصر زراعتی گوش کنم .
اینکه داستان یک نویسنده را نویسنده دیگری بخواند، خوانش داستان نیست، بلکه کارگردانی و القاء کردن بهتر محتوا و مضمون بیان و کلام آن به شنونده است .
خواندن شعر یا داستان با صدای بلند تا دیگران بشنوند یا آن را ضبط کنند تکیه دارد بر فن بیان و آن صوتی که کلمات را به بیان تبدیل می کند و واژه های شعر یا نثری را می خواند می گویند با صدای فلانی .
این کیفیت صدای فلانی گذشته از یک صوت خوب و گوش نواز با فراز و نشیب هایی که از لحن درون شعر یا داستان وام می گیرد انعکاس دهنده معنا و فرم و محتوای متنی است که رفته رفته کلام را با طنینِ خود می بافد تا زمینه های ذهنی و تصویریِ متن را در ذهن و خیال شنونده همچو تار و پود و طرح فرشی نقش کند .
اگر چه آوا و صدا تا حدودی سلیقگی است اما با یک جمع بندی عمومی و تجربی وقتی کلمات خود را با اصواتِ حنجره ای که آنها را در خود گره می زند شانه می شوند، این گوش نوازی و آوای خوش حد و حدود خود را به هنرِ در صدا و فن بیان و لحن می سپارد که ناصر زراعتی از عهده آن به خوبی برآمده است .
چه بسا شعرا و نویسندگانی که قادر نباشند همانند سخنوران به هنگام خواندن آثار منحصر بفرد خود، آن فرش بافته در ذهن را از دار قالی لحن و صدای خویش با همان احساس و ظرافت نهفته در بیان جدا کنند .
از آنجا که سعادت شاگردی محمد محمد علی را داشته ام و صدای خوش ایشان را از نزدیک شنیده ام و باور دارم محمد علی خود لحن و صدای خوبی دارد و کلمات در زیر زبانش ابریشم از پیله جدا می کند، اما با شنیدن داستان مُرغدانی با لحن و بیان ناصر زراعتی این داستان مثل آهنگی به گوشم رسید که اگرچه محمد علی ساخته است اما استاد دیگری این آهنگ را تنظیم کرده است و با ارکستر دیگری نواخته است .
“آقا ولی” شخصیتی که داستان حول محور او می چرخد و با بازنشستگی زود هنگام و دلبخواه خویش در جستجوی شغل دیگری است که در این داستان پایش به یک مرغدانی باز می شود و بقیه ماجرا که احتمالا گوش کرده اید .
نمی دانم استنباط شما از کیفیت و سلیقه و صدا و بیان و لحن خوب چیست و آن را چگونه قضاوت می کنید، نمی دانم برداشت شما از کتاب های صوتی چیست، من اما صدای زراعتی را آوای آن نویسندگان و شاعرانی حس می کنم که همانند مختاری و سیرجانی و پوینده صدایشان را در گلوی زراعتی ها باقی گذاشتند تا ما همواره صدایشان را بشنویم .
نمی دانم شما داستان صوتی مرغدانی را چگونه گوش داده اید ، من اما وقتی که چشمهایم را بستم تا به این داستان گوش کنم زراعتی را می دیدم که خودش در نقش ” آقا ولی ” است و محمد علی را در نقش ” زعیم ” که دو روزی ناپدید شده است و کار مرغدانی لنگ مانده است و راوی داستان که خود تا اواسط آن از نیت ” کاشفی” صاحب مرغدانی برای شغلی که برای” آقا ولی” در نظر گرفته است بی خبر است .
در خلال شنیدن داستان مرغدانی رشته افکارم با صدای زراعتی پرسه می زد در یاد و خاطره های آن شعرا و نویسندگانی که در زیر فشار و ضرب و شتم و شکنجه و مرگ خاموش شدند و پژواک فریادشان در گلوی کانون نویسندگان برای همیشه باقی ماند و امروز فرصت خوانش شعرها و داستان های آنها را زراعتی ها بر دوش و زبان گرفته اند.
اینکه زراعتی “آقا ولی” داستان مرغدانی است یا محمد علی یا کدام یک “زعیم” مهم این بود که در پرسهُ خیال من هر دوی آنها در این داستان سوار آن اتوبوسی بودند به رانندگی “کاشفی” که راهی ارمنستان بود .
“آقا ولی” یا زراعتی “زعیم” یا محمد علی چه در مرغدانی از ماشین پیاده می شدند یا با اتوبوس در ته یک دره می رفتند همان سرنوشتی برایشان رقم می خورد که تاریخ سیاه استبداد به شکستن قلم ها و چاقو گذاشتن بر گلویشان فرمان بریدن داده بود .
این که ” کاشفی”همان راننده اتوبوسی است که
قرار است چاقوی زعیم را در دست “آقا ولی” بگذارد و ” آقا ولی” فکر می کرده شغل جدیدش شاید آب و دانه دادن به مرغ و خروس ها باشد و ناگهان “کاشفی” برای کشتن مرغ و خروس ها چاقو در دستش گذاشته است تمامی فکر و تصوراتی بود که با لحن و بیان زراعتی در ذهن من می نشست و با چشم های بسته به گوش من می رسید .
اینکه داستان یک نویسنده را نویسنده دیگری صوتی بخواند خوانش داستان نیست، بلکه کارگردانی کردن آن است که در داستان مرغدانی چه زراعتی نقش “آقا ولی” را بازی کند چه “آقا ولی” نقش زراعتی را ، چه “زعیم” محمد علی باشد چه محمد علی “زعیم” ، چه من چشم هایم را بسته نگه دارم و چه باز، در صدای زراعتی نویسنده ای دیده می شود که داستانی را به راوی سپرده است و راوی که همان ” آقا ولی” است توان بریدن سر یک مرغ را هم ندارد و مرغ را رهایش می کند، و اما آنطرف تر قبل از اینکه کف اتوبوس به تحته سنگی گیر کند و لب دره بایستد، “کاشفی” که همان راننده اتوبوس است در را باز کرده و بیرون پریده است .
داستان صوتی مرغدانی در خیال من اینگونه خاتمه می یابد که ” کاشفی” راوی داستان را سوار ماشین می کند و با صدای بسته شدن درها سگ شروع به پارس کردن می کند و در پشت گرد و غبار چرخ ها گم می شود .
” آقا ولی” نفس نفس زنان چشم بندش را از چشم بر می دارد و با آن هیکل بزرگش خودش را به ته دره بالای سر نویسنده می رساند و شروع به گشتن جیبهای او می کند تا سرانجام دستنوشته را در زیر پیراهن نویسنده می یابد .
حالا نوبت من است تا در این داستان چشمهایم را باز کنم . پیش بند “زعیم ” را به تن دارم و چاقوی او را به دست گرفتهام . مرغی می گیرم و قبل از اینکه چاقو بر گلویش بگذارم یقین دارم ” آقا ولی” از مرغدانی فرسنگ ها دور شده است و دستنوشته نویسنده را به زراعتی داده است و او در گوشهای مشغول خواندن و ضبط کردن صدای خاموش نویسنده یا شاعری دیگر است. آه از این دستنوشتهها ، دستنوشتهها ، دستنوشتههایی که نمیسوزند.
- درباره نویسنده:
- تازهترینها:
In touch with the Iranian cultural diaspora.
Shahrgon is an online magazine for Canada’s Iranian cultural diaspora and Persian-speaking languages.
Shahrgon started working in Vancouver, Canada, in 1992 with the publication “Namai Iran” and then in the evolution of “Ayandeh” and “Shahrvand-E Vancouver,” it transformed into Shahrgon.
Shahrgon; The magazine of the Iranian cultural diaspora;
شهرگان مجلهی دیاسپورای ایران فرهنگی در ونکوور کانادا از سال ۱۹۹۲ با نشریهی «نمای ایران» آغاز بهکار کرده و سپس در فرگشتی از «آینده» و «شهروند ونکوور» به شهرگان فراروئید