یک شعر پسازبان از کریم قیطانی فرد
من که از مرگ اومدم
تا به مرگ برم
من از غیبت
تا به غیبت
یهو همه چیز از هم جدا میشه
یهو ابتدای اومدن ایستاده ام
یهو انتهای رفتن
چقد زیباس میون اومدن
چقدزیباس میون رفتن
بی اونکه هر اومدنی
بی اونکه هر رفتنی
و من هر روز از جایی به جایی
و من هر روز در مکانی که گم می شم
و هر روز در زمانی کوچک و بزرگ
واسه ستودن یک گُل
واسه ستودن یک باغچه
واسه ستودن یک زمین
تا چکه چکه جهان بشم
تا چکه چکه جیغ نستعلیق
بر دَوَران آسمون
بر سینه ی خورشید
شاید قطره قطره از گرده ی شمعی پایین بیام
یا صلیبی بر گردن یه مسلمون
تا شاید قطره قطره آشتی کنم
با آتشی که دیگه خون خیابون رو به جوش نمیاره
شاید باید ایستاد
تا ضربات تبر دوباره زنده ام کنه
در قالب قلب یه صندلی
برای نشستن من بر من
برای من در من
تا من برای من
اینک امتداد باد کجاس؟
که اینگونه خیابان بر پاهام قدم می زنه
تا اینکه دعاش اجابت بشه
من از مرگ اومدم
تا مرگ را زندگی کنم
آنگونه مرگ می زیست در زیستن باد
در زیستن آرامش
شبیه سجده ی خاک بر پای برهنه ام
مرگ استعاره ای بیش نیست
استعاره ای از تولد
وقتی ابر ها شبیه باران می میرن
شبیه باران زنده میشن
و اینک مرگ بارونه
روزی خواهیم مرد
روزی خواهیم بارید
خواهم بارید.
- درباره نویسنده:
- تازهترینها:
عبدالکریم قیطانی فرد، متولد ۱۳۶۶ شاعر، نویسنده، پژوهشگر و مخترع ساکن خوزستان شهرستان دزفول است. او صاحب دو مجموعه شعر، دو اختراع و دهها مقاله است که در آخرین تحقیقات خود مفهوم آنتروپی را وارد علوم انسانی – ادبیات و شعر کرده تا شاید از این طریق پنجره ای نو رو به آسیب شناسی، نقد و بررسی ادبیات و شعر امروز گشوده شود.