
دو شعر از مهتاب کرانشه

مهتاب کرانشه فارغالتحصیل رشتهی زبان و ادبیات فارسی از دانشگاه پیام نور تهران است. در کارنامهی ادبی او انتشار یک عنوان کتاب شعر در سال ۱۳۸۶ به نام “رنگین کمان عشق” مشتمل بر پنجاه و شش قطعه شعر سپید و همچنین تالیف چند مقالهی ادبی منتشر شده در سایتهای ادبی و تالیف یک فیلمنامهی ثبت شده در خانهی سینما و چند داستان کوتاه به چشم میخورد. او سرودن شعر را از سالهای نوجوانی و دوران دبیرستان آغاز کرده است.
۱
شنگ در سردی و بافه در زخمه میزند هنوز
شب در شور شد و برفی ست صورتت هنوز!
هواییِ هایی شدی و روزها نمیگذشت
واقعی نیست این لفاظیِ نتهات
سیمها را به حقیقت نمیزنی…ها!
به رسم دیروزهاست با قدم ومکالمه بر سرِ…
تاتی / تاتی… و باز هم
کودک افسانهها!
– انگار همهی پاهای رنگی و لغزندهی ماه آوریل، تنها در یک ترانه شکفت!
میگویی و تصویر این جامها در دستهایت جیرینگ… میشکند!
سایه روشنی بر روی ماه ریخت و بر تنِ پنجره هم
– شما لطفا شبیه چشمهای بودا نفس بکش و شکمات را به آسمان بچسبان. پوستِ فردا را من از تناش بیرون میکشم. مثل قایمکیِ صدا!
ای همه رخهای افروختهات، باز هم شمایلی غریب
شهد در تیک تاک شبانه بریز، با این صدای قریب
۲
کیستان
کسی بود:
با دیوارهای دریدهی ادعا
با چشمهای صورتی و بنفشِ مار
با پاهای کشیدهی یکی در میان
قول و قسم بود بر سرآبادی خوشِ خاطران
با زبانی از زیورِ حقوق زن/ حقوق مرد/ حقوق من…ها ها!
با پیراهنی به شکل بیا بیا
لحنِ لجن مالِ منم منم
پستانی به رسمِ میخواهم میخواهم
گریههای تاشوی ته نشین
تهمت میفروخت با فحوای فُحُوش
شوراز کلمه میبافت، با دهانهای تکراری انکار، میفروخت به همسایههای خوبِ بلد بلد
با دشنههای شعر کارداشت. به به! خوب میشناخت!
کیستان بود که در طول و عرض رویا میپلکید با خیالِ فِش فِشانی* ، غزلِ غزالان میخواند با لحنی ابوعطا !
————–
* حکایت آواز شاشیدن