
دو شعر از آزاده فراهانی

آزاده فراهانی متولد سال ۱۳۵۸، دانش آموخته و مدرس زبان و ادبیات فارسی است و در حوزهی شعر و نقد فعالیت دارد. او برنده جایزهی نقد ادبی والس است و تاکنون اشعار و نقدهایش در مجلات و سایتهای ادبی مختلفی چون والس، شهروند، همشهری، آوانگاردها، سرزمین اهورایی، نافه، بایا و… منتشر شده و کتاب «توفان بادیه» او نیز بزودی از سوی نشر بوتیمار منتشر میشود.
بخوابم تا زنگ بعد
از گذر بیهقی و نماز میانه
و تاریخ در آفتاب که ظهرِ زمستان میشد
من میآمدم
از نمازخانه و دانشگاه
از کتاب زیر سرم
و کابوس که عمیقتر میشد در تاریخ و بیهقی دوباره میپرید از خواب
شهرستان پی در پی از جانب دستار ، هلهله میبست
از گلوی تنفس نیامده بود شهرستان
باز فصلی مینوشت از جانب دار
و چشمهایم باز میشد از خفه
دوباره تاریخ ، زیر سرم
بخوابم تا زنگ بعد …
انتهای کبود
نشسته بر شرحه شرحه سینه که سر میخورد در مدام حمام
آن کاشی که خون زمین میشود
و آن صدا که زانوهایش رها نمیکند از لرز
دستی مدام پر میشود از گریه
پارو میزنم و پا و دست
که نمیداند جور کند این زندگی را یا جمع
تا زمین کبود و انتها
تا جفت کبود و انتها
تا انتهای کبود و جهان
و جان …
پس کجاست جان
همان که میدیدم و میرفت
همان که میرفت
همان که من
خود
به چشم
خویشتن
میدیدم که میرفت …
فوق العاده بود. بسار عالی ازامکانات زبانی استفاده کرده اید.
از اشعارتان نهاین لذت را بردم. خصوصا شعر انتهای کبود.
به شما تبریک میگم.