![شعر «پرفورمنس» از جمشید عزیزی](https://shahrgon.com/wp-content/uploads/2025/02/FrontImage-Azizi-150x150.webp)
تو صدایم کردی
![تو صدایم کردی](https://shahrgon.com/wp-content/uploads/2014/01/Mehrangiz-Rasapour-0-1136x640.jpg)
تو درهیچ یک از خوابهای من
نیامده بودی
در سفرهای تو– در– توی خود نیز
ندیده بودمت
تو صدایم کردی
و این صدا هنوز . . . دارد . . . میآید . . .
دیدم که چون طلوع عشق
از روحم بالا میآیی
و در پستانهایم رگ میکند . . . صبح!
صدایی از یک رویای گمشده میآید
از یک نژادِ مجهول
میدانم اگر بر پشتِ این صدا بنشینم
و لیز بخورم . . .
به لبهای تو میرسم!
یک جادهی آسمانی
کشیدهای روی نامت
و تنها، سفینهی شعر من
راه را میداند!
من از نگاهِ تو دانستم
که همهی درها باز خواهند شد
و پرنده بر تو سجده خواهد کرد
و تو فاتحانه مرا بر دست خواهی گرفت
و پرتاب خواهی کرد . . . در امواج روز
. . .
ایستادم!
پشت به او
دیدم روحش را میان مشت دارم میفشارم
دیدم سحر شده است . . . همه جا
« تا خورشید یک دقیقه راه است »
این را آن دقیقهی منتظر
که در دستان ما میلرزید، به من گفت
رفتم
و تنها ماند
با یک پرسش غمانگیز
آه که چه شباهتِ شهوتآوری با من داشت !
. . .
هِی ! اقیانوس !
بر گردهی خود کجا میبری ما را ؟
هِی !
افسارت را میکشم
بایست اقیانوس !
ما با سفینه میرویم!