
یک شعر از ایمان عباسپی


ایمان عباس پی
[clear]
از ازدحامِ یک منِ تو در تو، تا خلسههایِ یک تنِ مستهجن
انسانِ چندوجهیِ مغلوبی درمانده لای آدمی و آهن
[clear]
انسانِ چندوجهیِ مغلوبی پشت جنونِ وحشیِ این شب هاست
هر تکّه تکهّ تکّه به سمتی رفت؛ خود مانده پشتِ حسرتِ یک «رفتن»
[clear]
انسانِ چندوجهی مغلوبم، در چنگلاخِ شهوتِ آدمخوار
یک سر میانِ باغِ جنونم رُست، صد سر به خنده زاریِ اهریمن
[clear]
پایی به سمتِ سبزِ خیالِ تو؛ پایی به وهمِ تَنگِ مجالِ تو
صد پای مانده پشتِ محالِ تو، تا خرخره فرو شده در ماندن
[clear]
یک دست جامِ باده به سر دارد؛ یک دست زلفِ یار، خیالاتش
یک دست داشت خاک به سر می ریخت؛ یک دست پاره پاره به پیراهن
[clear]
دستی به خوابِ خوبِ «تو» می بردم؛ صد دست، دست های مرا بُردند
از خوابِ خنده های تو افتادم، بر شوره زارِ این تنِ مستهجن
[clear]
هر تکه تکه به سمتی رفت…درودها