ممیزی و سانسور، با شعر منفعلِ عاطفی و آبکی کاری ندارد
منصور میرشکاک اینگونه خود را معرفی میکند:
متولد سی ام شهریور ماه هزارو سیصد و پنجاه در روستایی به نام خارکو میان شهر اندیمشک و شوش که البته الان دیگر هیچ اثری از آن باقی نمانده است هستم. اما در شناسنامه ام محل تولدم دزفول نوشته اند. اول دبستان را تمام نکرده بودم که انقلاب شد و بعد از آن هشت سال جنگ و در به دری شروع شد. دوره ی دبستان و راهنمایی و دبیرستان را در شهرستان شوش دانیال به پایان رساندم و تمام دوره ی کودکی و نوجوانی و جوانی ام را روزها به کارگری مشغول بودم و شبانه درس میخواندم از کار در مزارع کشاورزی تا بنایی و کارگری شرکت نیشکر هفت تپه تا فروشندگی و بالاخره بعد از چهار سال فاصله از درس و مشق (اصولا اهل درس خواندن و مدرسه رفتن نبوده ام ). سال ۷۲دیپلم گرفتم در کنکور سال ۷۳ در رشته ی کارشناسی ادبیات وارد دانشگاه پیام نور دزفول شدم مزیت این دانشگاه این بود که تمام روزهای هفته ازاد بودم و میتوانستم وقت بیشتری برای مطالعه ی کتابهایی که دوست داشتم بگذارم و یا به دیگر دانشگاهها و حوزه های علمیه بصورت مستمع آزاد سر کلاس اساتید ادبیات و عرفان و فلسفه حاضر باشم .سال ۷۸ توانستم مدرک کارشناسی ادبیات را بگیرم . سال ۸۳ در امتحان استخدامی آموزش و پرورش قبول شدم و تا امروز مشغول تدریس ادبیات فارسی در مقطع دبیرستان هستم .از دوره ی دوم راهنمایی با خواندن داستانهای کوتاه بورخس و بوف کور هدایت که آن وقتها جزو کتابهای ممنوعه بود با ادبیات داستانی آشنا شدم و تحت تاثیر فضای سوریالیستی شروع به نوشتن داستان های کوتاه کردم در دوره ی دبیرستان با مطالعه ی اشعارنیما و اخوان و سپهری و شاملو وارد دنیای شعر شدم .برادران بزرگترم یوسفعلی و عبدالناصر اولین راهنمایان و مشوقانم بودهاند.
خانوادهی میرشکاک از هنرمندان و شاعران خوشنام هستند، از یوسفعلی میرشکاک عزیز و بزرگوار تا خود شما.تاثیر پذیری شما از خانواده به چه شکل بوده و در این مسیر چه اندازه به هنر و ادبیات شما کمک کرده است؟
تاثیر پذیری من از خانواده یعنی مادر بزرگ و پدر و مادر و برادران و خواهران، از کودکی تا همین الان ادامه دارد ارتباط من با هر کدام از افراد خانواده بخشی از تجربیات ذهنیام را شکل داده است. که شرحش را میگذارم برای بعد.
منصور میرشکاک به عنوان یک معلم، نوازنده و بخصوص شاعر وضعیت کنونی شعر ایران را چگونه میبیند؟ آیا شعر کنونی ایران توانسته خود را از بار گذشتگان رها کرده و حرفی برای گفتن داشته باشد؟
وضعیت کنونی شعر هم مثل مابقی اوضاع از اقتصاد و معیشت مردم گرفته تا سیاست خارجی و داخلی و آموزش و پرورش و آزادی بیان و عدالت اجتماعی و بهداشت و محیط زیست و…بحران زده است و در حال گذار .
شعر اصولا پدیده ی پارادوکسیکال علوم انسانیست همه چیز را در خود هضم میکند و به شکل تازه ایی باز می نماید .
شعر اصیل (نه شعری که به کالای ایدولوژیکی و فرهنگی تبدیل شده باشد )تجربه ی رهایی است از هر نوع قفل ذهنی این تجربه به ندرت اتفاق می افتد.
چه اندازه شعر امروز ایران را تفکر برانگیز میدانید؟ آیا شاعران امروز ما در مدرن کردن شعر و شناساندن آن به دنیا موفق بودهاند؟
اگر تفکر را مبارزه با بی عدالتی و ظلم و نادانی و عشق به انسان بدانیم، بله شعر امروز هم خالی از تفکر نیست و به دشمنی خود با هر نوع بیدادی و عشق خود به انسانیت ادامه میدهد .
ببینید اگر شعر نتیجه ی یافت تازه ی شاعر از عالم و ادم و عشق و ایمان و راستی و دیگر مفاهیم باشد مورد دشمنی حاکمیت بیداد قرار خواهد گرفت و این در نظر من یعنی قرار گرفتن در ساحت مدرن به معنی نو بودگی و شدن مستمروگرنه صرفا با تغییر نحو و ساختار کلام نمیشود گفت که ان کلام نو شده است .نو شدن از نظر من تنها در جنگیدن با هر آنچه ناراستی است اتفاق می افتد .
با توجه به قدرت ممیزی در ایران، یک شاعد در مواجهء با آن به چه مشکلاتی برمیخورد؟ چقدر این جریان اثر یک شاعر را تحت شعاع قرار میدهد؟ آیا این جریان به خودسانسوری شاعر منجر نمیشود؟
قدرت ممیزی و سانسور، معمولا با شعر منفعل عاطفی و ابکی کاری ندارد .شناخت اهل سانسور از انسان یک شناخت اخلاقی ریاکارانه است پایه های ظلم و بی عدالتی همین اخلاق ریاکارانه است که به جای تفکر نشسته است و میخواهد با ایجاد محدودیت راه هر نوع دریافت نویی را مسدود کند . یک گروه از شاعران هستند که مشغول بازی با الفاظند و تاریخ انقضای مشخصی دارند اینها هنر و شعرشان در حد همان تنقلات است یعنی آثارشان به کالا بدل شده و در خدمت چیزی کسی یا نیرویی و حزبی و گروهی است . قدرت ممیزی کاری به کار این گروه ندارد .
ریشه ی خود سانسوری هم ترس است. شاعر و متفکر راستین ، از بیان کلامی که با تمام وجود به آن رسیده هراسی ندارد .خود سانسوری کار شیادانیست که خود را بعنوان متفکر و شاعر جا زده اند.
شما از آن دست شاعرانی هستید که با توجه به داشتن قدرت شاعرانگی عالی، هنوز دست به چاپ کتاب نزدهاید، این در حالیست که بازار ادبیات ایران پر است از کتابهای ضعیف با شعرهای نازل. چه جریانی پشت این ماجرا قرار گرفته است؟
آیا چاپ نکردن کتاب به مرگ اثر مولف منجر نمیشود؟
بله همینطور که می فرمایید ادبیات تبدیل شده است به بازار مکاره و مملو از کتابهای ضعیف با شعرهای نازل و جوری شلوغش کرده اند که بقول معروف سگ صاحبش را نشناسد !!خود این روند نشانه ی بی دانشی مجریان امور فرهنگی و سیطره ی کمیت بر کیفیت در تمام شئون است . آنچه ظاهرا برای مجریان امور فرهنگی تنها ارزش موجود به حساب می اید بحث سود آوری مالی نشریات است و بحث شعر و ادبیات و تفکر در اولویت آخر هم قرار نگرفته است و اصلا چنین بحثی وجود ندارد . همین دیدگاه متنزل است که ادبیات را به کالایی بی ارزش بدل میکند . در چنین شرایطی اگر دو سه تا شاعر حقیقی هم وجود داشته باشد میان انبوه این مزبله نشر بی حد و حصر و حساب گم و گور می شوند و حداقل الان حرفشان به گوش نمی رسد . اما
مرگ یک اثر به چاپ شدن یا چاپ نشدن آن اثر ربطی ندارد .
آنچه موجب نامیرایی یک اثر میشود اندیشهی نو و دیدگاه تازه ایست که حاصل سالها مرارت و سیر و سلوک روحی مولف است.
اما یکی از ویژگیهای وحشت بار دورهی ما میرایی تمام مفاهیم انسانی و سقوط در جهل و گذراندن زندگی باری به هر جهت بدون هیچ هدفی است. آن گروه از شاعران که بر این روند وحشتبار جامعه آگاهی دارند سعی میکنند روزنهایی به سمت روشنایی بگشایند و آن گروه دیگر که آگاهی ندارند تمام تلاششان موقوف رسیدن به یک خوشبختی واهی است که بام تا شام در رسانهها تبلیغ میشود .
- درباره نویسنده:
- تازهترینها: