
اشعار شاعران ایرانی در حمایت از اعتراضات مردم ایران

شهرزاد!
کلید
روی دروازهی شهر مرده است
جنازهی سرحالی
عهد بسته که هفت سال قحطی را
برای عبرت ما
روی دار مانده و با باد ِمرده برقصد
دروازهی شهر
در ساعتِ عبور و مرور بسته است
و ردپای چهل دزد
در فال قهوه ام پیداست
شهرزاد !
آن زن که گیسوانش این شهر است
دیگر میان حلقهی دزدان نخواهد رقصید
با این که روی دار همه رقصِ مردهباد میدانند
این شهر زنده بودنش را
از روی دار برمیدارد.
شهرزاد !
دیگر نه ماهی قرمز بی تقدیر
با پیچ و تاب تکراری….
راوی؛
آشوب رقص نهنگ است در دلت
این بار هیچ تُنگ بلورینی
گنجای پیچ و تاب جنینت نیست
این بار
این قصه ی عظیم شناور را
هر جا که تُنگ نباشد
دنیا می آوری.