قطار چهارشنبهها از چه مسیری حرکت میکند؟
«قطار چهارشنبهها» روایتی است که از طریق پرشهای زمانی، حوادث دراماتیک گوناگونی را با کانونهای روایی مختلف به تصویر میکشد. در آغاز روایت خلّاقانه و عمیق رمان، تمام اتفاقات و رویدادها که در گذشتۀ شخصیتها زیر خاک دفن شدهاند با تکانههای عصای سفید متین فردوسیان، شخصیت محوری داستان بیدار میشوند:
«قطرههای آفتاب دم ظهر روی سروصورت متین فردوسیان میپاشید… سرش را برمیگرداند و دورتر را نگاه میکرد، میتوانست شیروانی قرمز خانۀ سینا را ببیند. اما او فقط عصا را بالا و پایین برد و نوکش را طوری به زمین زد انگار میخواست چیزی را آن زیر بیدار کند.» (دهقانی، ۹:۲۰۲۳)
روایت از طریق پنج راوی که از شخصیتهای اصلی هستند بهصورت غیرخطی بیان میشود، جز در فصل اول، دوم و سوم که راوی سوم شخص داستان را بازگو میکند، مابقی فصلها هر کدام از شخصیتها جداگانه با کانون روایت خود و با زاویۀ دید اول شخص داستان را پیش میبرند. درونمایۀ رمان دربارۀ کشمکشهای زندگی یک خانوادۀ بهایی است که در کش و قوس زمان گذشته و حال روایت میشود و گاهی با استناد به بیانات صریح راوی، انعکاس اظهارات و عواطف شخصی نویسنده را میتوان در ساختار دیالوگها دید:
با بیحالی گفت: «بروید شنبه بیایید. پرسید حالا شما بهائیها اصلا چه میگویید؟…» فرق ما و شما توی امام زمونه خانوم دکتر، قبول داری؟… گفتم دین بهائی پیامبرش بهاءالله بوده. یک ایرانی. قرن نوزدهم. دین بهائی دین صلح است…» (دهقانی، ۹۴:۲۰۲۳).
نویسندۀ رمان قطار چهارشنبهها در نوع روایت خود دست به گزنیشی هنرمندانه میزند و روایت را به صورت فصلبندی از طریق پنج شخصیت اصلی (شامل چهار عضو از یک خانوادۀ بهائی و یک بازجو)، با کانونهای روایت جداگانه و همچنین در بافت موقعیتی Context of situation، هر کدام از شخصیتها بیان میکند. به همین ترتیب ساختار روایت بهصورت غیرخطی و با لایههای مختلف زمانی و مکانی و بدون مرزبندی پیش میرود. انتخاب این نوع از ساختار روایت را در آثار داستانی بسیاری دیدهایم که در این رمان هم، کارکرد درستی برای خواننده ارائه میدهد و در شناخت دنیای واقعی و دنیای این روایتها تضاد و تزاحمی برای مخاطب ایجاد نمیکند؛ با این حال شاید وجه تمایز میان لحن و زبان شخصیتها کمرنگ باشد. نویسنده با تصمیم سخت و بسیار درستی، در ابتدای هر فصل، راوی آن را مشخص نکرده و این خود عاملی است برای مشارکت خواننده و تلاش او برای حضور در روایت داستان زیرا در نگارشات مدرنیستی ادبیات آن چیزی که دستمایۀ آفرینش رمان یا اثر داستانی میشود تنها وجود نویسندۀ همهچیزدان گذشته نیست بلکه خواننده هم نیاز به حضور و مکاشفه دارد؛ و همچنین نویسنده در قدم بعد برای هر کدام از شخصیتها در سطح جهان عینی، گفتوگوی ذهنی و سطح رفتاری ویژگیهای جداگانهای قائل میشود که در روند داستان به درستی قابل فهم و پذیرش است؛ اما به نظر من روایتها از نظر زبان و لحن تفاوت کمرنگی با یکدیگر دارند و نمیتوان آنها به سادگی از هم جدا کرد. هر چند سایۀ سنگین دستگاههای دولت ایران را به معنی سرکوب و آزار بهائیان میتوان در لایههای مختلف روایت و همچنین ابعاد مختلف شخصیتها دید اما آنچه که قرار است در بُعد عاطفی و درونی شخصیتها نمود پیدا کند شاید مانند ابعاد اجتماعی و ظاهری شخصیتها پررنگ نیست. ویژگیهای متمایزکنندۀ شخصیتها و قهرمانان و ترسیم خصوصیات آنها در آثار ادبی عمدتاً مجموعهای ارجاعات و بازپروریهای ذهنیای را برای خواننده نیز به همراه دارد. با توجه به اینکه جهتگیری متن اثر تا چه اندازه به قالب گفتمان روایی و داستان Fiction، نزدیک است و تا چه اندازه به یک متن واقعیتمحور یا ناداستان Nonfiction، ترسیم کیفیت و ویژگیهای شخصیت را نیز برای خواننده مشخص میکند. زیرا در روند شکلگیری روایت داستانی، مفهوم راوی Narrator، و شخصیت دو عنصر نزدیک و گاه گرهخورده با یکدیگر هستند، به دنبال همین، روایتهایی که از کانون روایی شخصیت رها فردوسیان بیان میشود نسبت به دیگر شخصیتها دارای لحن و زبانی نزدیک به “خود” شخصیت است و همچنین دارای شخصیتپردازی هنرمندانه و خلاق، کشمکشها و توصیفات بهتر و ساختارمندتر:
«در ظرفها را میکنم. هر کدام را به شکل هندسی مختلف با دست تکهتکه میکنم تا بشود پازل. اما وقتی میخواهم کنار هم بچینمشان، هیچ تکهای با تکۀ دیگر جور نیست. قندها را بههم میسابم. گرد میشوند. وقتی یکی را میاندازم بالا تا قند دیگر را از روی موکت بقاپم و یهقلدوقل بازی کنم، قند اول توی هوا معلق میماند و هرگز به زمین نمیرسد.» (دهقانی، ۱۶۱:۲۰۲۳)
انیسا دهقانی کشمکشهای مختلفی در سطوح رمان به کار برده است. کشمکشهایی که اعضای یک خانوادۀ بهائی با یکدیگر و جامعۀ خود دارند که همۀ اینها مانند واگنهای قطاری پشت سر هم بهخاطر محرومیتهای اجتماعی شکل میگیرند و همچنین کشمکشهایی که سبزواری (بازجوی خانواده و متین فردوسیان) با آنها دست و پنجه نرم میکند مانند: درگیری ذهنی با متین فردوسیان، کشمکش با فعالیتهای گذشته خود و در نهایت با پسرش؛ شناخت میان این کشمکشها، عنصر تکرارپذیر “بهائیت” را در هرکدام به خوبی نشان میدهد که به مسئلۀ جامعۀ بهائیت و تعارضات آن در کشور ایران اشاره دارد. در واقع برخورد سبزواری و متین فردوسیان در داستان به عنوان روساخت و به نوعی روایت اصلی است که هر چه تلختر روایتهای زیرساختی که مربوط به خانوادۀ فردوسیان است را جلو میبرد:
«بعد از دو روز، روی دیوار سنگکاری شدۀ جلوی مجتمع نوشتند «مرگ بر پروانه فردوسیان دکتر نجس بهائیها.»… همهجا سیاه شد. بالای سردر آزمایشگاه، تابلوی اعلانات شهرداری در خیابان اصلی، هر جا اسم من بود.» (دهقانی، ۹۰:۲۰۲۳)
با توجه به مشاهدات راویان رمان و تقابل میان شخصیتهای اصلی و شخصیتهای فرئی (مانند بازجوها، قاضی و مردمان متعصب مذهبی) و همچنین تاراج حریم شخصی و خصوصی خانوادۀ فردوسیان، بازنمایی گفتمان تاریخی میان این دو قطب را میتوانیم ببینیم. روایتی از دشمنی کینهتوزانه و البته بیدلیل سبزواری با متین فردوسیان که از گذشته به آینده کشیده شده، از مرزها عبور کرده و چهرۀ سیاهرنگ و کدر خود را هنوز نپوشانده. بنمایههای فقدانها و بحرانهای فردی شخصیتهای رمان در جهان حقیقی داستان عاملی است که شخصیتهای اصلی و فرعی داستان در کشاکش آن هر روز با رنجها و شکستهای بیشتر مواجه میشوند، و بازتاب مناسبات محیط اجتماعی بیرون از وقایع عینی داستان، هربار بر عواطف شخصیتها تأثیر میگذارند.
این تنها یادداشتی است به مثابۀ برخوردی نافرجام و کوتاه از رمان، حال آنکه بدون شک خواندن قطار چهارشنبهها جذابیت توام با تلخی فراموشنشدنی را برای خواننده فراهم میآورد. جذابیت این سفر را باید تجربه کرد و با آن مواجه شد و به برخوردهای نافرجام مانند یادداشتها و نقدهایی از این دست بسنده نکرد.
- درباره نویسنده:
- تازهترینها:
In touch with the Iranian cultural diaspora.
Shahrgon is an online magazine for Canada’s Iranian cultural diaspora and Persian-speaking languages.
Shahrgon started working in Vancouver, Canada, in 1992 with the publication “Namai Iran” and then in the evolution of “Ayandeh” and “Shahrvand-E Vancouver,” it transformed into Shahrgon.
Shahrgon; The magazine of the Iranian cultural diaspora;
شهرگان مجلهی دیاسپورای ایران فرهنگی در ونکوور کانادا از سال ۱۹۹۲ با نشریهی «نمای ایران» آغاز بهکار کرده و سپس در فرگشتی از «آینده» و «شهروند ونکوور» به شهرگان فراروئید