Advertisement

Select Page

نقد و نظر بر دفتر شعر «اینک، الهه‌ی آب‌های راکد»

نقد و نظر بر دفتر شعر «اینک، الهه‌ی آب‌های راکد»


نقد و نظر بر دفتر شعر «اینک، الهه‌ی آب‌های راکد»
فرزانه قوامی
نشر نورهان
چاپ دوم ۱۴۰۳


چه می‌توانم گفت در روزگاری که شعر بازتاب زیادی ندارد و شاعر واقعی در مقام شهادت ایستاده است.
فرزانه قوامی در پیشانی کتابش می‌نویسد:

«شعر نوشداروی نخستین است، روایت گنگ مرگ و زندگی و نزاع جاودان آسمان و زمین ، پیوندی ناگسستنی میان گذشته و حال ، پرسشی سهمگین از روز و شب و پاسخی‌ست خاموش از اعماق جان و تن.
شعر بغض اساطیر است و ترس آدمیان، خوف گریز از مکان است به لامکان. راه نرفته است و پای مهیا، همچون خوابی سنگین میانه‌ی روز و شب، پرسه در خود است و خیال، واکاوی رنج است در بدایت و نهایت هستی.
روایت آدمی‌ست سرنهاده بر بلندای کام و ناکامی، حکایت آن پرتو واپسین بر کرانه‌ی جان نومیدان، می‌گرید و می‌خندد و اسرار مگو فاش می‌کند به شیدایی، آن روی دیگر جنون است سوی دانم‌ها و نمی‌دانم‌ها.»

نثر فرزانه‌ی قوامی هم مثل شعرش، فاخرانه است و پرتپش و بسیار تاثیرگذار.
تکلیف این همه شعر خوب در ۱۵۳ صحیفه چه می شود؟

باید به قول شاعر «بیاشوبم بر ضالین قوم خفته در سیاهی …نیم تاج گردباد …و سیه ردای طوفان …و طومار قصه و آغاز غصه و زلیخا‌ی صیحه بالین و شط تشنه از سینه‌ی سیراب و میعادگاه غضب و ندبه بر مومیا و اسفار غریب ، در آبشار سوزان دقایق دوزخ ، در تمنای لرزان برزخ …لب بگذار بر عطش‌ناک سبز سنگ زمین …و قلب فشرده‌ام مدفن اقلیما …و بر واپسین شاخسار اشجار لرزان به خاک …، ندبه بر تو ، در شبی از سردترین شب‌های سرد بهشت …ببین جادوی عصیان را و طغیانم را که بر آب‌ها تلاطم نشاند …سخن از گلوی مهتاب مگو به چنگال شب ، از صور بگو بر دهان اسرافیل ، از بال‌های سپید بر پیکر طنازان ، روزی اگر تو چون موم ، رها در گدازه‌ی تابستان به گرمای رقص برخاستی ، گورهای گمشده را بگو ….»


بهتر از این نمی‌توان از شعرهای قوامی حرف زد . باید با زبان و بیان خود شاعر، بر این صحیفه‌ی مهجور نقد نوشته شود.
کلمات و ترکیب‌های شاعر، برشته است و داغ و او به زبان خاص و جهان‌بینی مشخص خود رسیده است . او هر لحظه به دامن بت عیاری چنگ نمی‌زند . شاعر ، به یک نوع شور و شورش درونی چه از سر اندوه و رنج و چه از سر شادی (اگر باشد) رسیده است:

«اینان نیای من‌اند
روانشان نژند و بوسه‌هاشان گزند
زالو می‌نهند بر پوست و به گوشت می‌رسند
از فصلی به وصلی دیگر
می‌زایند در ازدحام زیر بوته‌ها
و در گرمسیر آغوش‌شان دانه‌های شور می‌روید
اینان نیای من‌اند
تباه شده در شاه‌دانه‌ای فاسد
بازو در بازوی غولان کریه
به مستی و هستی و آن چه در ماسواست
صلا دادند
غم ریز و شکر ریز …»
(ص، ۲۷)


در شعرهای فرزانه ی قوامی نمی توان تنوعی در نگاه تفکر و اندیشه و جوهر اندیشگانی پیدا کرد .
ولی از لحاظ زبان و بیان و شکل و ساخت و فضا ، سروده‌های شاعر از قطعه‌های شاعرانی که در این دوران پر آشوب تم تغزلی و احساسات زودگذری دارند به شدت متفاوت است .
فرزانه قوامی از جهان انسان و انسان جهان و وهن و توهینی که بر او می‌رود سخن می گوید و با زبان و بیان نمادین به غولان حمله می‌برد‌:

«از آنش نزاع و وداع با لحظه‌های خاص / گذر کردم / از رؤیای باکره ای که به نور دل می‌بست و ستاره می‌زایید / ازچنگال اوهام لای دیوارها / و چند پرنده که هوا را نمی‌خواستند / از صدای تو که هر بار می‌خواندی و شوق را می‌دراندی / و کوه را بر سینه ام می لرزاندی …/ چه کسی با جامه‌ی خونین در هیاهوی میدان گم شد …/ چه کسی شانه‌ی مرا به وقت درد تکان داد و گفت تو می‌توانی …»(‌صص‌، ۳۰ تا ۳۲‌)

شاعر در شعر «غم نامه‌ی ریواس» بهترین شکل نمایشی خود را از نظر تسلط به کلمه و کلام و واژگان خاص و بومی و ترکیب‌های تصویری پیدا می‌کند.
این زبان به مرور سرشار از خطوط متحول و متکامل شیوه‌های بیانی ویژه می‌شود :

«در هیئت اسبی نجیب دست بر گرده‌ام بسایید، ریواس بود و کرفس و گلدانه، کرفس بود و ریواس و گلدانه، سکه‌ی قلب‌، مقتل ماهیان سرخ فام‌، پستان‌های نوشکفته‌، نازکای پیراهن‌، گل‌های قاصد‌، گونه‌های گلناری نرگس‌، ریسمان، رقص زندگی‌، سم ستوران‌، حریم امن پرندگان گمشده در باد‌، صحیفه‌ی خونین‌، اسفار اربعه‌، غثیان عنکبوت و آلاله ، جنبش نور ، تپه‌های ماهور ،شبان حرمان ، خزان دژم ، موران و ماران ، صدای دندان دو سنجاب در تاریکی، اشباح تنهایی ، رموز عشق و مرگ، مسحور سدر و جادوی. کافور‌، کاسه‌ی صبر‌، وادی خاموش‌، صدای نرم‌، بزغاله‌ی مسین‌، خفای موسی‌، دندان زرد گاومیشان …»

فرزانه قوامی کم تر از واژه‌های عامیانه و معمولی استفاده می‌کند. او با مهارت وآگاهی و ذوق ، واژگان اساطیری و بومی و رسمی را در کنار هم می‌نشاند و با فضای تصویری و شاعرانه‌ای ، شعر خود را به نمایش می‌گذارد.
شاعر با زبان و حال و هوای ویژه‌ی خود همراه با تشبیه ، کنایه ، و استعاره‌های ژرف‌تر و دقیق‌تر و به خصوص با توجه به شخصیت بخشی به اشیاء و پدیده ها دست می‌یابد:

«هرگز گمان نمی‌کردم
دستان ما راوی مرگ باشد هنگام نوازش
هرگز گمان نمی‌کردم
از نفس‌های تو بترسم …”
(ص، ۵۴)

بدان که روزان و شبان پیاپی
خون سپیداران را مکیده‌اند
آن چنان که گلزاران در جوار مرداران …
(ص،۵۱)


شعر‌های فرزانه ی قوامی وقتی لحن تهاجمی می‌گیرد از ایماژ ( تصویر و خیال ) و ایجاز فاصله می‌گیرد.
این اشعار بیش‌تر پاستورالی و اسطوره‌ای‌ست و از المان‌های شهری و عصر اصطکاک فلزات و معراج فولاد فاصله گرفته است ، باید که شاعر چون نصرت رحمانی و فروغ فرخ‌زاد در اتاق‌های پر پنجره بنشیند و بیش‌تر به شعرش طراوت بدهد و با مردم شهر بیش‌تر ارتباط برقرار کند .

 

لطفاً به اشتراک بگذارید
Advertisement

Leave a reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

تازه‌ترین نسخه دیجیتال شهرگان

تازه‌ترین نسخه‌ی دیجیتال هم‌یان

آگهی‌های تجاری:

ویدیوی تبلیفاتی صرافی عطار:

شهرگان در شبکه‌های اجتماعی

آرشیو شهرگان

دسته‌بندی مطالب

پیوندها:

Verified by MonsterInsights