یک آش و هزار آشپز!
بیراه نیست اگر بگوییم نظام جمهوری اسلامی ایران، خود را در رأس حادثهی قریبالوقوعی در منطقه خاورمیانه میبیند. بحران کهنهی عربستان که پس از سیاستهای آشتیجویانه و کنترل کنندهی هاشمی رفسنجانی که در طی آن روابط در حال بهبود و ارتقای نسبی بود، دیگر کمتر زمانی بوده که این دو کشور به یکدیگر حملۀ لفظی و روانی نکنند.
بحران آب هم که همسایههای ایران همچون افغانستان و ترکیه را شاید تا آیندهای نه چندان دور، به روابط خصمانۀ زیست محیطی سوق دهد.
روابط محتاطانه و رو به پیشرفت کره شمالی و جنوبی که به مانند جنگ دو کُره که نتیجۀ جنگ سرد روسیه و آمریکا، اینک هم پشتوانهی این دو کشور برای پیشرفت این روابط وجود دارد و ترامپ نیز از این اقدام پا فراتر گذاشته و تصمیم گرفته “کیم جونگ اون” را به مذاکره بپذیرد. اگر این روابطِ تازه پا گرفته، گسترش پیدا کند و به سیاستهای سلطه جویانۀ کشورهای قدرتمند تغییر شیوهای را تحمیل کند، ایران نیز متحمل تغییراتی خواهد شد. و این مهم باعث می شود، ایران لزوم آماده سازی خود برای آینده را احساس می کند. به خصوص زمانی که چین هم در کنار روسیه به چنین مذاکرات و روابطی چراغ سبز نشان داده است.
اتحاد کشورهای انگلیس و آمریکا و فرانسه در زمینههای مختلفی از جمله حمله به رژیم سوریه، ممکن است ائتلاف محکمی را میان این سه کشور منجر شود و حمایت انگلیس و فرانسه از برجام را متزلزل کند. (هرچند رویکرد این سه کشور نسبت به روسیه و سیاستهایش نقطه اختلافشان است.)
در انتهای این موارد که شمرده شد، مسائل داخلی و التهاب نارضایتی مردم، قدرت گرفتن روانی و مالیِ اپوزوسیونهای خارجی وضعیت را برای نظام جمهوری اسلامی ایران خطرناکتر کرده است.
اگر نیروهای داخلی را به دو گروه کلی تقسیم کنیم و آنها را طبق اصطلاحات سیاسی رایج داخلی، انقلابی و اصلاح طلب در نظر بگیریم. به دو مسیر کلّی یا به قولی به دو راهکار جهت حفظ این نظام می رسیم:
جناح اصطلاحاً انقلابی که جناح اصولگرا و تندروی داخلی را دربر میگیرد در چند ماه گذشته، در جایگاه اپوزیسیون ظاهر شده و به هرچیزی که از دیرباز در ایران بوده و منتقدان آنها به شدیدترین وجه ممکن محاکمه میشدند، اعتراض میکنند و دولت را مسئول تمام این مسائل اعم از اقتصادی، سیاسی و اجتماعی میدانند. این جناح اینک سعی دارد با نارضایتیها همجهت شوند و طغیانهای مردمی را به سدهای خودساخته هدایت کند تا از این نیرو همچون اهرمی جهت تغییر سازمان حکومتی به شکل دلخواه استفاده کند.
در آنسوی طیفهای سیاسی ایران، نام اصلاحطلبان به چشم می خورد؛ که سعی دارند بیشتر از گذشته به مردم نزدیک شوند و اتحاد ملّت و حزب را زنده کنند. تا اشتباهاتشان را که در بزنگاه های سیاسی_اجتماعی مردم را تنها گذاشتند؛ از ذهن ها پاک کنند تا شاید بعد از تغییرات محتمل در کشور، باز هم آلترناتیو مردم ایران باشند. در این گروه، می توان رویکرد انتخاب شده جهت رسیدن به هدف مذکور را به دو بُعد منطقی و غیر منطقی تقسیم کرد. آن دسته از به اصطلاح، اصلاح طلبان که سعی دارند محبوبیت از دست رفته ی خود را توسط انجام اقدامات پوپولیستی و عجولانه، مانند گران نکردن حامل های انرژی و بنزین یا حذف نکردن یارانه های نقدی، به دست بیاورند؛ نه تنها موجب تداوم نظام و اصلاح طلبان نمی شوند، که مخازن مالی را خالی تر از قبل و نارضایتی ها شدید تر و نابودی رژیم را سرعت می بخشند. از سوی دیگر رویکرد نسبتاً منطقی جمعی از اصلاح طلبان جهت رسیدن به مقصود مذکور، به مذاکرات و تعاملات پنهانی با کشورهای اتحادیه اروپا منتهی می شود. مذاکراتی در زمینه های حقوق بشری و تسلیحاتی، که در صورت موفق بودن آن ها می توان رویکرد قدرت های جهانی را نسبت به نظام تغییر دهد و موجب طولانی تر شدن عمر جمهوری اسلامی ایران شوند.
اگر بر فرض محال، اقدامات طرفداران رویکردِ نسبتاً منطقیِ جناح اصلاح طلب، در عین سنگ اندازی ها و اقدامات خرابکارانهی جناح اصولگرا (اپوزیسیونهای امروزی که خیال تغییر سیستم حکومتی را در سر میپرورانند) به نتیجهای منجر شود؛ باز هم باید از زیر دست شورای نگهبان عبور کند که دوباره به سدی به نام اصولگرایان (انقلابیها!) برمیخورد. در این شرایط است که مردم برای بار دیگر شاهد به بن بست رسیدن اصلاحات خواهند بود و اگر انتخابی (اعم از رفراندوم یا انتخابات مرسوم نظام جمهوری اسلامی) شکل گیرد سه موقعیت کلی را می توان محتمل دانست که هرکدام نتیجه ی خاص خود را دارد. اگر جناح اصولگرا یا همان انقلابی ها، به قدرت دست پیدا کنند (بر فرض اینکه در تغییر سیستم حکومتی تا آن زمان موفق نشده باشند) نتیجه، چیزی جز نابودی مطلق این نظام نخواهد بود. دومین حالت محتمل، ایجاد اصلاح طلبان حکومتی توسط رئوس نظام است. این اصلاح طلبان به عنوان آلترناتیو قدرتمند و جسوری معرفی خواهند شد. در صورت به قدرت رسیدن این گروه، شاهد آزادسازیهای بی خطر در سیاستهای اجتماعی خواهیم بود. از طرف دیگر نیز مذاکرات گسترده (با حمایت کامل حکومتی) در جهت خرید زمان و زنده نگه داشتن نظام جمهوری اسلامی ایران انجام خواهد شد. هرچند در چنین سیستم و ترکیب حکومتیای باید منتظر افزایش نظارتهای اجتماعی بود. به عبارتی مرزهای کنترل جامعه چند قدم جلوتر از اقدامهای مخالفان (فیلترِ قبل ازعمل) خواهد آمد و عرصه برای گروههای منتقد تنگتر خواهد شد. در آخرین احتمال، حضور نیروی ناآشنا در انتخابات است که نه خود را اصلاح طلب خواهد دانست و نه اصولگرا، و این گروه هم برای بقای حکومت و هم برای سیستم معیشتی و اجتماعی جامعه خطرناک است و نمیتوان هیچ آیندهی روشنی برای چنین شرایطی متصور شد.