این چهرهها پرچم محرومیت دخترکان ایران زمیناند!
چگونه میشود حتی مظلومیت این دختران را حس کرد؟
بیست و نه آذر ماه سال هزار و سیصد و نود و یک، مدرسهی انقلاب روستای شینآباد پیرانشهر دچار آتش سوزی شد و دانش آموزان این مدرسه محاصره این آتشسوزی شدند .
بهای ندانمکاریهای عدهای را بچههای شین آباد باید با آیندهشان پرداخت کنند.
از این حادثهی دلخراش پنج سال واندی میگذرد. برای جبران خسارت توانستند مدرسه را شوفاژکشی کنند اما درمان درد دختران همچنان ادامه دارد…
«هشتاد و سه هزار کلاس درس هنوز ایمن نیستند. یعنی سیستم گرمایشی مرکزی استاندارد ندارند و با بخاریهای گازی تجهیز شدهاند. بسیاری از روستاهای دور افتاده امکان بر خودداری از امکانات گرمایشی استاندارد را دارا نیستند. همینطور کلاسهایی که به صورت کانکس در مناطق کوچ نشین موجوداند، خطر در کمین آنهاست». . . خبرگزاری ایسنا –
وکیل دختران شین آباد گویا پس از چند سال توانسته دیهی کامل و برابر را برای این دختران از دولت بگیرد. اثرات روانی که دختران با آن درگیر هستند خیلی زیاد و اندوهناک است. سوختن دوستانشان دربرابر چشمهای بچههای هشت یا نه ساله اثرات تخریبی روحی و روانی بسیار دارد. «بنابر گفتهی یکی از دانش آموزان؛ آنها پیش فرشتگان هستند اما ما هنوز درگیر بیمارستان و درمان هستیم و کارها پیش نمیرود»… خبرگزاری ایرنا –
«من آرزو طاهرآبادی اهل روستای شین آباد هستم که اگر این اتفاق نمی افتاد هرگز کسی مرا نمی شناخت. این حادثه سرنوشت و زندگی مرا عوض کرد.»
(پای صحبت تک تک این دختران رنج دیده که بنشینی، رنج مضاعفی گلویت را چنان فشار میدهد که انگار میخواهد ببرد.)
«روزی جلوی آیینه به خودم می گویم خداوندا کی می شود من از این کابوس بیدار شوم و باز به زندگی عادیام بازگردم.
صدها و هزاران بار به ساریا و سیران فکر می کنم، درست است که غم دوریشان ما را عذاب میدهد و با ناراحتی و غم اسمشان را برزبان میآوریم، اما آنها در آسمان با فرشتگان همنشین شدهاند اما من و دوستانم هنوز در یک کابوس وحشتناک بال و پر میزنیم.
وقتی هنوز در دام آن مرگ روحی نیفتاده بودم، آرزوهای کوچکی داشتم اما حالا آرزوهایی به اندازه زخمهای دلم دارم ولی نمیدانم چه خواهد شد.
اطرافیانم با دیدن من وحشت کرده و همسن و سالانم با دیدن چهرهام از من دوری می جویند شاید فکر میکنند که من با آنها فرق دارم.
در خلوت خودم با خدا دردل می کنم، می گویم خداوندا ما را یاری کن که تحمل کنیم، خداوندا ما را از این کابوس که خواب از چشمهایم گرفته بیدارم کن و دوباره ما را به زندگی عادی بازگردان، خداوندا به ما قدرت بده تا تحمل کنیم.
از پدر و مادر فداکارم که هرعذابی که من کشیدم، بیخوابیهایم و دردهایم را با من شریک شدند، ممنونم و امیدوارم روزی زخمهای درونم و زخمهای چهرهام خوب شوند.»
این جملات درددل یکی از دختران دانش آموزان مدرسه انقلاب اسلامی روستای شینآباد پیرانشهر است که در حادثه آتش سوزی ۱۵ آذر سال ۹۱ دچار سوختگی شد. در فاجعه دلخراشی که نه تنها تک تک ایرانیان بلکه شمار زیادی از جهانیان را متاثر ساخت.
و به جرم نکردهای محکوم شدند تا به ابد
آنها اثر انگشت ندارند و برای دریافت کارت ملی دچار مشکلاتی شدهاند. دیوار عظیمی بین این دختران و جامعه ایجاد شده و نگاههای ترحمآمیز آزارشان میدهد.
آتش گرفتن این مدرسه به علت بیمسوولیتی مدیران وقت بوده است. دولت موظف است حقوق این دانش آموزان را بپردازد در حالی که هر حقی به والدین آنها داده شده گاه با منت، تحقیر و تلاشهای نفسگیر همراه بوده است .
تمام حرف دختران یک چیز است… آن هم اعزام به خارج از کشور برای ادامه ی روند درمانشان …
خسته از تمام عملهای انجام شده و نا موفق…
شاید صورت این دخترکانم پرچم محرومیت دختران ایران زمین باشد.
از یادشان نبریم.