اکوفمینیسم از زنانگی تا زمینوارگی
سرمایههای اجتماعی زمانی که در قالب شبکههای اجتماعی و گروههای برابری خواه یا سازمانهای مردم نهاد فعال در حوزههای مختلف فرهنگی و اجتماعی و سیاسی، فرم و شکل مییابد، میتوانند جنبشهای اجتماعی را رهبری و هدایت کنند. در واقع به دنبال جلب مشارکت بیشتر مردم و تشویق و تقویت مسئولیت پذیری شهروندی و آگاهی سازی است که سرمایه اجتماعی در سپهر سیاست، یک سیستم قابلیت تاثیرگذاری مییابد.
یکی از موضوعاتی که فعالیت های اجتماعی را به عنوان یک سرمایه مطرح می کند، بینا رشته ای بودن و پیوند این شبکه ها و گروههاست. به اعتقاد نظریه پردازانی چون پیر بوردیو و رابرت پاتنام، سرمایه اجتماعی تجمیع منابع بالفعل و بالقوه مرتبط با شبکه های کوچکی است که به آنها هویت می دهند. یک فضیلت مدنی که مجموعه ای از این هماهنگی ها وهم هدفی ها را در قالب فعالیتهای اجتماعی میان شهروندان نهادینه می کند؛ با اثر و پیوند منابع و منافع مشترک.
اگر فرض را براین بگذاریم که موضوعات مهم ساختاری و باورها، ارزش ها و ضد ارزش ها و رویکردهایی که به شکل عملی درگروه ها وجود دارد آنها را به هم نزدیک و در یک حوزه کار مشترک قرارمی دهد، آن وقت شناخت نهاد جنبش های محیط زیستی و جنبشهای زنان می تواند پیوند گرانمایه و پرارزش آن را که امروز به عنوان اکو فمینیسم می شناسیم به ما نشان دهد.
در نگاهی دوسویه، آیا فلسفه و سلسله تعبیرهایی برای بیان رابطه زن و طبیعت منطبق با دیدگاه های فمینیستی وجود دارد؟
و دیگر اینکه آیا بین جنسیت و یک شهروند زیست محیطی بودن و مسئولیت پذیرفتن پبرامون آن، رابطه معنا داری وجود دارد؟
زمانی که از منظر حقوق شهروندی و حقوق بشری به موضوع محیط زیست می نگریم، آنچه بیشتر از تکنیک و تخصص مطرح میشود، نخست مقوله فرهنگ وآموزش است؛ همان جزئیات مهمی که در واقع رابطه مستقیم با حقوق بشردارد یعنی حقوقی در حوزه سلامت محیط زندگی و کار، حق زیست سالم و توزین یکسان و متوازن سرمایه و توجه به سلامت نسل آینده.
درست با توجه به همین خلاء (نادیده گرفتن زندگی انسان در ارتباط با طبیعت) بود که در یک روند تاریخی نه چندان قدیمی، حوزه محیط زیست با موضوع مشارکت زنان منجر به طرح مفهوم توسعه پایدار به شکل جهانی شد.
در سال ۱۹۴۸اتحادیه بین المللی حفاظت از طبیعت جهت همکاری و مشارکت سازمان های مختلف مردمی و دولتی برای حفاظت از محیط زیست زمین تاسیس شد. اما در سال ۱۹۷۲ در شهر استکهلم خانمی به نام باربارا وارد مفهوم توسعه پایدار را در اعلامیه معروف به کوکویاک به کار برد و در آن به اهمیت نقش زنان در پیوند توسعه و حفظ محیط زیست و همینطور الزام دولت ها و سازمان ها به جلب و حمایت مشارکت زنان و دلایل آن اشاره کرد. تلاش او در کنار تلاش بسیاری از گروه های صلح طلب و برابری خواه در سال ۱۹۹۲در اجلاس زمین – ریودوژانیروی برزیل در برنامه ای مدون مشهور به دستور کار ۲۱ به ثمر نشست.
بیانیه ریو از مهم ترین دستاوردهای این اجلاس بود و بر اساس آن دولت ها موظف شدند چهارچوب استراتژیک خاصی را برگزینند که ترکیب اهداف توسعه ای و زیست محیطی را میسر سازد. در همین بیانیه بود که مفهوم عدالت اجتماعی، فقرزدایی، توجه به مشارکت زنان، مبارزه با تبعیض و استثمار جوامع ضعیف توسط جوامع بزرگ تر و قدرتمندتر با سوءاستفاده از مفهوم توسعه، توجه به فعالیت های نیروگاه های اتمی و مفهوم صلح پایدار، توجه به سلامت مردم بومی، کارگران و سرمایه گذاری در بخش آموزش و اطلاع رسانی و بالا بردن استانداردهای زیست مطرح شد. عناوینی که تمامی از اهداف مهم و مشترک بسیاری از گروه ها و جنبش های برابری خواه و صلح طلب جهان از جمله فمینیست ها بود.
پیوند میان زمین و زنان
بخشی از جنبش زنان و فعالان محیط زیست امروز عامل یک جنبش محیط زیستی در ایران هستند. برای پاسخ به این پرسش که همکاری آنها چطور پیش می رود می توانیم به سراغ دو پرسش دیگر برویم:
چه بخشی از مبانی بنیادین و ارزش های جنبش زنان در ایران در ارتباط با جنبش های محیط زیستی معنای مشترک می یابد و مدیریت و سازماندهی و جهت گیری این دو جنبش در چه سطحی و چه اهداف مشترکی با هم تلاقی دارند؟
مخرج مشترک دو جنبش
پدرسالاری جهانی به معنای کلمه patriarchi یک مفهوم است که بر دوگانه کردن و تقسیم هستی و مفاهیم تاکید دارد. پدرسالاری جهانی در تمرکزش بر روی بوم شناسی و تسلط بر طبیعت در واقع یک سیستم دوگانه انسان و طبیعت را معنا دار می داند؛ یکی در خدمت دیگری و طبیعت به معنای فراگیر آن در معرض بهره کشی انسان. درست شبیه مفهوم دوپاره زن و مرد، ذهن و بدن، معنویت و جسمیت، در این نظام بهره کشی تفاوت ها انسانی نیست. طبقه و جنسیت و نژاد است که تفاوت ایجاد می کند؛ تفاوتی که منجر به تبعیض و منفعت طلبی گروهی از گروه دیگر می شود. اکوفمینیست، در مرز میان رشته ای به تعریف و ارزشگذاری اکولوژی و سیاست یک معنای تازه می دهد که باعث خلق سپهر مشترک در این توافق می شود.
به این ترتیب می توان این اهداف مشترک را خلاصه کرد:
۱– همه قسمت های یک سیستم ارزش برابر دارند. در واقع اکولوژی به این معنا برای تمام اجزای طبیعت یک اهمیت یکسان قائل است و در سلسله مراتب ارزشگذاری تمام اجزا را با هم در پیوند موثر می داند. اکولوژیست ها و فمینیست ها تمام سیستم های انسانی و طبیعت را در شرایطی برابر می خواهند.
۲– فمینیست ها حساسیت و اهمیت نظارت بر یک سیستم و پیامدهای آن را در قالب مفهوم توسعه پایدار وارد سیستم مدیریت میکنند. مانند ورود مفهوم برابری جنسیتی و توسعه بر محور عدالت جنسیتی و اجتماعی در ساختار مدیریت. به این ترتیب در کوتاه مدت یا بلند مدت عواقب مدیریت و نتیجه آن بر تمام گروه ها اهمیت می یابد. هر تصمیم و وضع هر قانونی و اختصاص هر بودجه ای باید مصلحت جمع را در برداشته باشد. این همان مدیریتی است که طبیعت برای بقای کل اکوسیستمش در طول میلیون ها سال اعمال کرده است.
۳– زمین خانه است. هم از منظر نقش و تاثیر تمام اعضای خانواده نسبت به یکدیگر و هم در سیستم تقسیم قدرت. در محیط زیست نیز زمین به عنوان زیستگاه مشترک و خانه مطرح است که سلامتی آن در گرو مسئولیت پذیری جمعی است و سلامت تک تک اجزای آن. همینطور همزیستی مسالمت آمیز، فراهم کردن بستری از گفت وگو در سطح برابر در یک خانه را ضروری می کند. استثمار و تبعیض از هیچ منظری در یک خانواده سالم پذیرفته نیست.
۴– پیوند با صلح و آرامش. اکوفمینیست ها به ابعاد زنانه هستی اهمیت می دهند و همینطور به ویژگی های زنانه مورد نیاز جهان برای ادامه حیات با صلحی پایدار. ماهیت معنای رویش و مراقبت و حس نگهداری. یک ارزش فرهنگی و تاریخی که بی توجه به اهمیت آن در حیات زمین به عنوان نقطه ضعف زنان و محدود و محصور کردن شان تلقی شده است.
۵– پیوند ناگسستنی زنان و کار در طبیعت. تعداد بیشماری از کارگران کشاورز و کارگران کارخانه ها را زنان تشکیل می دهند. تنها در ایران بیش از ۴۰ درصد فعالیت های روستایی بر عهده زنان است. و زنان اولین گروهی هستند که در اثر کار در محیط های صنعتی آلوده آسیب می بینند. به این ترتیب از کار در مزارع نیشکر و توتون و چای و برنج گرفته تا سنگ شوری و کار در سالن تولید معدن و کارخانه آنان در پیوند مستقیم با طبیعت هستند. این عملا آنان را در پیوند مستقیم با برداشت و حفاظت از اقلیم قرار می دهد و نمی توان از منظر شناخت و نتایج آسیب آنها در درجه پایین تری نسبت به مردان در نظر گرفت. زنان اولین گروهی هستند که متوجه تخریب محیط زیست می شوند آنها اولین گروهی هستند که ناسالم بودن آب را می فهمند و بیماری فرزندان شان را تشخیص می دهند. آنها اولین گروه هایی هستند که برای آوردن آب از راه دور به سختی می افتند. آنها زمین های کشاورزی و جنگلی را برای جمع آوری غذا و هیزم می شناختند. تمام این توانمندی ها بود که در نظام مردسالار به عنوان یک ضد ارزش (یا بهتر بگوییم ابزاری برای ناتوانمند نگاه داشتن زنان) زنان را به یک مراقب کودک خانه نشین تقلیل هویت و جایگاه داد؛ نقش سنتی مادر و مدیر خانه. اما در پیوند بینا معنایی اکو فمینیست ها این ارزش ها به جنبش محیط زیستی هویت و توانایی می دهد. در واقع مفهوم مادر در خانه با معنای نجات بخش در اکوسیستم جایگزین می شود.
اما معنای دیگر قابل اهمیت در این موضوع می تواند این باشد که آیا رابطه معناداری میان جنسیت با مفهوم یک شهروند محیط زیستی بودن وجود دارد؟
علی دینی ترکمانی (در سال ۱۳۸۵) مفهومی را برای سرمایه اجتماعی تعریف می کند. آن را با عوامل اقتصادی و سیاسی در پیوند میبیند: «مجموعهای از ارزش های اخلاقی و باورها و کدهای رفتاری که از منظر عملکرد بخش غیر رسمی نهاد قدرت و تصمیم گیری فرض می شود.»
این همان موضعی است که با مشارکت و همکاری نهادهای مدنی و مردمی قدرت می یابد. نهاد هایی که با اعتماد متقابل هزینه معاملات سیاسی و بین گروهی را کاهش می دهند، به دنبال کنترل و نقد نهادهای قدرت هستند. درست در این نقطه است که نقش شهروندان به عنوان یک تک سلول این دستگاه در موقعیت سرمایه اجتماعی هویت می یابد.
تحقیقاتی در خارج ایران در مورد رابطه جنسیت و سطح تعهد در حوزه محیط زیست وجود دارد. لووی و پنهاور (Pinhery and Lowe) در مطالعات شان به این نتیجه رسیدند که بین جنسیت و رفتار زیست محیطی رابطه معنا داری وجود دارد.
اسکاهن و هوزلر (Hozler and Schahn) هم نشان دادند که زنان سطح بالاتری از تعهد عملی را نسبت به محیط زیست دارا هستند. در ایران اما تحقیقاتی در حوزه آموزش های زیست محیطی در مدارس دخترانه و پسرانه انجام شد و نشان داد که دختران نسبت به فراگیری این موضوعات زیست محیطی فعال تر، کنجکاوتر و عمل گراتر بودند. اما تحقیق مفصلی که در ۲۹ منطقه از تهران در سال ۱۳۹۵انجام شد، به خوبی نشان داد که رفتار و سطح دانش و عملگرایی در حوزه محیط زیست به روشنی ارتباط معناداری با جنسیت دارد. زمانی که از سطح متوسط و بالای دانش یا رفتارهای محیط زیستی شهروندان صحبت می شود زنان به روشنی در مقام بهتری قرار دارند.
از طرفی، زنان می توانند مسیر تصمیم گیری و تصمیم سازی های تازه باشند و الگوهای رفتارهای پر خطر محیط زیستی را تغییر دهند. نقش و تاثیر آنها چندان ملموس بود که امروز حضور پر رنگ تر و فعال تر زنان، به عنوان یکی از شاخص های توسعه محسوب می شود.
در رابطه با پیوند زنان و محیط زیست نظریه های زیادی وجود دارد. که برای نمونه به چند مورد آن اشاره می کنم.
بنا به نظریه او حکومت ها اساسا قابلیت پاسخگویی به دغدغه های زیست محیطی را ندارند و اغلب سیاستمداران و قانونگذاران جهان آسیب های محیط زیستی را از مخاطرات انکار ناپذیر توسعه می دانند و میوه مدرنیته. حکومت ها امروز قدرت انحصاری سرمایه و تقسیم ناهمگون ثروت و سرمایه ملی و جهانی و به تبع آن افزایش شکاف طبقاتی را نیز ازنتایج رشد اقتصاد بین المللی می شمارند. آسیب رشد بی کنترل و قانون گریز شرکت های بزرگ چند ملیتی با قدرت کنترل سرمایه و سرمایه داران و سیاستمداران امروز دغدغه مشترک فعالان زنان و محیط زیستی هاست.
گیدنز نه تنها تمام آسیب های محیط زیستی را نتیجه مدرنیته و فرآیند جهانی شدن می داند، بر این موضوع نیز نقد داشته که مصرف منابع و معادن و تولید آلاینده ها به عنوان یک شاخص توسعه مطرح بوده است. در این نقطه است که معنای توسعه پایدار این نیاز را پاسخ می دهد و حضور زنان به عنوان نیمی از جمعیت اهمیت و هویت می یابد. در نقد مصرف گرایی و تغییر الگوی مصرف است که ایده جنبش های فمینیستی و محیط زیستی مخرج مشترک می یابند. برای رسیدن به نظامی که خواستگاهش یک نظام اقتصادی و سیاسی منصفانه بر مبنای عدالت است. این روند را مبنای یک عدالت جهانی و پایه حقوق بشر می شمارد. او توجه به دامنه آسیب محیط زیست و مواردی مانند منابع آب و انرژی را از مبانی اصلی سلطه بخشی بر اکثریت می داند. و از یک نابرابری بزرگ جهان را بیم می دهد. کنترل و قدرت زنان در مواردی مانند توسعه امکان کشاورزی بیو، جلوگیری از آلودگی منابع آب و… میتواند نقش بازدارنده مهمی داشته باشد.
نظریه های دیگری هم وجود دارند که به نقش تک تک افراد برای تغییر کل یک سیستم تاکید می کنند و در این مورد یک فرد محیط زیستی خود را متعهد به یک دسته الزامات عمومی می داند و به همین دلیل مذاکره و مطالبه گری و اعتراض را به عنوان حق خود میشمارد. افرادی مانند هاتفیلد از این هم فراتر می روند و فیزیولوژی زنان و نحوه زندگی شان را برای درک مشترک و بهتر از طبیعت و محیط زیست بسیار مهم و موثر می دانند. دو نمونه از اکوفمینیست های موفق جهان،
شیوا واندا و اما بونینو تلاش های بسیاری را برای در اختیار قرار دادن امکانات اقتصادی در خدمت زنان انجام دادند تا برای راهبردهای عملی توسعه پایدار در شهرها و روستاهای کوچک جهان سرمایه گذاری شود.
با توجه به در نظر گرفتن محدودیت های فرهنگی یا موانع قانونی نامرئی که برای زن و زنانگی در ایران وجود دارد، نمی توان به راحتی از جنبش هایی فراگیر با موضوعیت زنان سخن گفت. اما جنبش های محیط زیستی در فضایی بازتر و خلاقانه تر عرصه را برای حضور زنان هموار کردند. حتی به عبارتی می توان گفت زنان به حرکت ها و فعالیت های محیط زیستی جاری در ایران معنا و سپر حمایتی دادند و مروج آن شدند. البته نه با آن مفهوم توافق سالیان گذشته میان سازمان محیط زیست و سازمان زنان که زنان را مربی و تعیین کننده الگوی مصرف و آموزش می خواست و نقششان را به مادری و مدیریت آشپزخانه تقلیل می داد؛ توافقی که زنان کشاورز و کارگر و تحصیلکرده در این حوزه در آن جایی نداشتند. اما زنانی که از فعالیت و کنار همشهریانشان برای حمایت از تالابها و رودها زنجیره انسانی تشکیل دادند لذت می بردند، حس شهروند درجه دوم بودن شان را فراموش می کردند.
زنانی که کانال های تلگرامی محیط زیستی را اداره می کنند، زنانی که کودکان شان را به فعالیت های جمعی حمایت از زیست بوم می برند و خبرنگار می شوند، هویت می دهند و هویت می یابند.
بسیاری از فعالان محیط زیست می دانند که مجموعه اعتراضات بدون زنان امکان پذیر نبود. کشاورزان زن و کارگران زن هم در این راه نقش مهمی داشتند. نبودن آب و تعطیل شدن کشت و کار و خالی از جمعیت شدن روستاها بیشتر از هر گروه دیگری زنان روستایی را در سختی قرار می دهد. حاشیه نشینی آنها را بی هویت و بی نشان می کند. زنانی را که تا دیروز تولیدگر بودند، به بار اضافه ای بر دوش خانواده بدل می کند. چه انگیزه ای از این قوی تر برای اعتراض؟ آلودگی های محیط کار و عدم رعایت اصول مرتبط با سلامت محیط کار نیز اول به کارگران زن آسیب می زند. این مجموعه منافع فردی و اجتماعی در هم آمیخته را که با مفهوم توسعه پایدار معنا و شکل می یابد، به اعتباری اکوفمنیسم به هم وصل می کند. مفهومی که برای زنان ایران شاید غریب باشد اما در عمل مدتی ست که دارند تجربه اش می کنند.
منبع: ساحت زیست
- درباره نویسنده:
- تازهترینها:
In touch with the Iranian cultural diaspora.
Shahrgon is an online magazine for Canada’s Iranian cultural diaspora and Persian-speaking languages.
Shahrgon started working in Vancouver, Canada, in 1992 with the publication “Namai Iran” and then in the evolution of “Ayandeh” and “Shahrvand-E Vancouver,” it transformed into Shahrgon.
Shahrgon; The magazine of the Iranian cultural diaspora;
شهرگان مجلهی دیاسپورای ایران فرهنگی در ونکوور کانادا از سال ۱۹۹۲ با نشریهی «نمای ایران» آغاز بهکار کرده و سپس در فرگشتی از «آینده» و «شهروند ونکوور» به شهرگان فراروئید