نقد و بررسی منظومهء «مراثی محلههای مرده»
نشر حکمت کلمه، ۱۳۹۶
منتقد: دکتر سینا جهاندیده
۲۷ خرداد ۱۳۹۷ رشت، گروه شعر فارسی خانه فرهنگ گیلان
از نخستین آثار ایرج ضیایی، میل نقد اشعارشان همیشه با من بوده و من ایشان را در آینده از شاعران بزرگ ایران میبینم که یک بار دیگر مطرح خواهند شد. این یک پیشگویی است در باره شاعری بالقوه و قدرتمند، گرچه در آینده ما شاعران بزرگی نخواهیم داشت اما ضیایی یک بار دیگر کشف خواهد شد. من از یک تمثیل آغاز می کنم. چون بحث شی هست. پدیدار شناسی شی برای ایشان خیلی مهم است. در ضیایی نیل به نظریه سازی و میل به فلسفیدن زیاد وجود دارد، هم در حرکت ناگهانی اشیا و کتابهای بعدی، و به ویژه در مقدمه گزیده اشعار. او میخواهد فهم خود را از اشیا و جهان اشیا بیان کند. این میل برای شعرش هم خوب است، هم بد. اسکلت شعرش بعد از روایت بر روی همین مفاهیم استوار است. بگذارید برگردم به آن تمثیلی که هنوز بیان نکردهام. من حدود بیست سال در روستا زندگی کردهام. خانه ما صد متر با رودخانه فاصله داشت. هر سال در پاییز دوبار سیل جاری میشد. تمام منطقه رسوب میشد، اما چیزی جا میگذاشت که شبیه شعر اشیا بود. بعد از نشست سیل و ذلالی آب، اشیای فراوانی مشاهده میشد. پیراهنی آویخته از شاخهای. بطریهای خالی. کفشها و دمپاییها. ملافهها، پتو، لحاف، تشک، گهواره ووو…. انگار سیل شلیک شده بود به ناخودآگاه روستاها و همه چیزی که در زیستجهان روستاها بود به کنارهها و شاخههای درختان میچسباند. این حالت دو مسئله بهوجود میآورد. یک ساختار این وضعیت از کجا آمده؟ رودخانه به شکل مهیبی آمده و تمام امحا و احشای خودش را که همان اشیا باشد، در جاهای مختلف پخش شدهاند. ناگهان تشتی میبینی که قورباغهای دارد در آن شنا میکند. آیا رودخانه به آن اشیا ساختار داد؟ پس بحث انسجام پیش میآید و این ما را به مسئله دوم میکشاند که بعدا خواهم گفت. من در جایی در باره بیژن نجدی گفتم که اینجا تکرار میکنم. در شاعران جدی که با شعرشان زندگی میکنند، میلی وجود دارد که مخصوص خودشان هست. آنها میخواهند کتابی منتشر کنند که همه چیز آن شبیه تورات، انجیل یا قرآن باشد. خوب ساختار قرآن و تورات شباهتی با هم دارند. تاریخ نمیگویند. اگر هم بگویند گسسته است و انگار قیچی شده. شاید به خاطر همین فرای میگوید اینها رمز کل هستند. همهی رمزها در آنها وجود دارد. حالا ضیایی اتوبیوگرافیای نوشتهاند که میخواهند زندگی ایشان را ما خوانندگان پیدا و کشف کنیم. دوست دارند این شعر بلند، این کتاب آن قدر توراتگونه باشد که ما بتوانیم یک رازهایی در آن پیدا بکنیم. بنابراین هر انسانی میتواند یک کتاب مقدس باشد. چون در انسان خاطرات به همین شکل حضور دارند. به شکل پیوسته حضور ندارند. زمانی که ما خواب میبینیم، خوابمان نیز توراتگونه ظاهر میشود. یعنی به صورت سیال ذهن. در قرآن به غیر از داستان یوسف، همه جا داستانها پاشیده و جداجدا دیده میشود، چون زمانشان در یک آن نبوده بلکه در طول زمان جاری شدهاند. حالا عقلانیت قرآن زیادتر از تورات است، یعنی عقل بشری زیادتر است، اما تورات کاملا اسطورهای است. پس هر انسانی چنین وضعیتی دارد. یعنی انباشته از خاطرات کودکی تا مرگ است. کودکی، نوجوانی، میانسالی و پیری. نقش خاطرات عین همان سیل و اشیا هنگام برونریزی است. کمی از کودکی میچسبد به جوانی، کمی از میانسالی به نوجوانی یا پیری و… اینها سیال ذهن را به وجود میآورد که همین ساختار را در شعر بلند مراثی محلههای مرده میبینیم. پس ایشان هم خواستهاند کتابی توراتگونه بنویسند که همین حالت در شروع این شعر کاملا مشهود است. شعر بسیار قوی و شاعرانه آغاز شده اما هرچه پیش میرود تاریخ بر آن مستولی میشود. نهایتا منظومهای ساخته میشود که دههی چهلی است. البته اشتباه نکنید، این تحجر یا عقبماندگی نیست. ضیایی شاعر مدرن است. خواهم گفت چرا دههی چهلی. او شاعری است که با زبان رابطهای اسطورهای برقرار میکند. او یک جمله ساده را از دل سفرنامه ناصرخسرو بیرون میکشد و تبدیل به اسطوره میکند. یک جمله از دل نُزهتالقلوب حمداله مستوفی میبردارد و آن را تبدیل به شعر میکند. این جهان منظومهای، که شاعران زیادی منظومه ساختهاند تا تمایلات و زندگیشان را در آن نشان دهند، حتا خود من دلم میخواست نام خواهران خودم را در شعر بیاورم، همان کاری که سپهری کرد؛ شاملو تبار خودش را در شعری بلند به رخ کشید. ضیایی هم آمده به عنوان کسی که سفر برایش معنای خاصی دارد، چون ایشان اهل سفر هستند نه اهل حذر، منظومهای بسازند شامل سفرها و رخدادهای زندگیشان. شاملو شاعر حذر است نه سفر. شاعر سفر هیچ جا سکنا ندارد اما به سکنا بودن و به مکان خیلی اهمیت میدهد. اول شعر اشیا را گفتند، و مطمئنن شعر اشیا، شعر مکان را بهوجود میآورد، چون اشیا در مکان حضور دارند. تخیل شاعر تخیلی است که اگر این شعر در دههی چهل اتفاق میافتاد، خیلی ادبیات ما را جلو میآورد. اما متاسفانه این نوع شعر به دلیل ادبیات چپ در دههی چهل اتفاق نیفتاد و شعر ما سیاسی شد. ما آن زمان نیاز به این نوع شعرها داشتیم. آن زمان ادبیات و شاعران معاصر عرب برعکس ما از شعر انگلیسی و الیوت استفاده کردند. اینجا شعر ضیایی خیلی به الیوت و سرزمین هرز شباهت دارد. ساختارهای شعر الیوت در این شعر وجود دارد. اما در الیوت به این شکل نیست. درشعر ضیایی سازهها هست، روایت هست اما تاریخیتر از الیوت است. شعر الیوت اسطورهایتر است. الیوت از اساطیر بهره میبرد، ضیایی از تاریخ. الیوت از فریزر و از آیینها و مناسک استفاده کرده، در شعر ضیایی هم آیینها هست اما آیینهای خودِ زندگیاند. آنجا شهر لندن هست، اینجا شهر اصفهان است، اصفهانی که مکانش اسطورهای شده است. اصفهان در گاوخونی، ری در بوف کور اسطورهای شدهاند. ایشان هم چنین کاری کردهاند. این که از چهارده سالگی تا مدتی طولانی در اصفهان زندگی کردهاند، آمدهاند ناخودآگاه شهریِ اصفهان را واکاویدهاند، برای این که به ناخودآگاه خودش دست پیدا کند. در واقع ناخودآگاه شهر اصفهان را باز میکند. به همین دلیل ارجاع میدهد به میدانها، خیابانها، کوچهها و مکانها و ساختمانهای تاریخی. اینها را از کجا آورده؟ از کتابهای تاریخی و از آن اصفهانی که پنجاه سال پیش دیده و در آن زندگی کرده. بنابراین برای ساخت شعر از رابطه بینامتنی رفته از اطلاعات بیرون متنی استفاده کرده و وارد شعر کرده. مثلن شاردن در قرن هفدهم دوبار به اصفهان سفر کرده ، ایشان اطلاعات ریز را از کتاب برداشته مثل نام قدیمی محلات را ( که هنوز هم به همین نام نامیده میشود) و در شعر آورده. خودش هم در همان خیابانها و محلهها بچگی کرده، خاطرات دارد. یعنی دو مرحله وجود دارد، یکی بچگیِ خودش و یکی حضور تاریخ. سفر هم هست که در مجموعه شعر: این پرنده از دوران سلجوقیان آمده است. خوب آن نگاه مجموعه حرکت ناگهانی اشیا و مجموعه پرنده سلجوقی همراه با اتوبیوگرافی و بخشهایی از تاریخ در کنار هم جمع شده و این منظومه ساخته شده. در واقع انسجامی بهوجود آمده به قصد اتوبیوگرافی. اسطورهای کردن ناخودآگاه خود و خلاص شدنش، اما اول چهارده سالگی را بیان نمیکند، ولی از چهارده سالگی شروع میکند، با مکانهایی که برای خودِ ایشان مهم است. کمکم با تداعیِ سیال ذهن این مکانها را به هم وصل میکند. میل به کتاب مقدس در همان ابتدای شعر مشخص است. از تخت فولاد که یوشع نبی در آن دفع شده میرود به غزل غزلهای سلیمان و دور میزند به سمت و سویهای دیگر که ناگهان متن سنگین میشود، پس به یک برش احتیاج دارد تا دوباره نفسی بگیرد، جانی تازه کند. او برای این برشها از دو کلمه حیدر و صفدر در پایان هر بند استفاده میکند. حواسش به همه جا هست. ولی مثل خود الیوت که وقتی شعر را سرود گفت حالا با این هیولا چه کار کنم. چه جوری اینها را به هم وصل کنم. در واقع هر منظومهای یک هیولاست که شاعر نمیداند با این هیولا چه باید کرد. پس شاعر برای پر کردن شکافها دست به ترفندهایی میزند. پس انسجام فقط بحث زبان و زبانشناسی نیست. انسجام مقولهای هست که هویت آدمها را میسازد. هر انسانی انسجام خاص خودش را دارد. شما چند چیز را با هم ادغام میکنید و میگویید این تاریخ و هویت من است. بنابراین شاعر نباید همان انسجامی را که در شعر میبیند، من هم همان را ببینم. من دنبال برشها هستم. کجا و برای چه برش خورده. یعنی تمهیداتی که این پیوستگی را ایجاد کرده، چه هست. در این شعر نود صفحهای، نصف روایت در اصفهان میگذرد. نصفه دیگر رشت و تالش است. خب او از پایان هر بندی سطری را برش میدهد برای گذر از یک روایت به روایتی دیگر. یعنی از شگرد ترجیع بند استفاده میکند. ترجیعبند یعنی انسجام مشکل دارد. در واقع سطر تکرار شونده نوعی مرکزیت پیدا میکند. مسئله دوم که ناهماهنگی ایجاده کرده، میل تاریخی و میل اسطورهای است. میل اسطورهای دوست دارد هر جمله و سطری که از جایی برداشته میشود، تبدیل به اسطوره شود، اما زمانی که گفتگوی خودش با معلمش پیش میآید چه؟ اینجا متن تاریخی میشود. شاید عدهای فکر کنند که این شعر چندصدایی است. میگویم به هیچ وجه. این شعر نمیتواند چند صدایی باشد. چون شعر اسطورهای و اتوبیوگرافی است. یک فرد است. یک صداست که تاریخ را واکاوی میکند. نشانههای زیست و شهر و تاریخ اصفهان را میخواهد به تالش و رشت و گاه تهران وصل کند، چون در آن مکانها هم زیسته است. حالا خود الیوت از کنراد، جویس و دیگران استفاده میکند و به آنها ارجاع میدهد. تلمیحاتی که الیوت دارد عجیب و غریب است. یکجا به جویس و یکجا به شاخه زرین فریزر. در شعر ضیایی هر چه قدر به میانسالی یا در جوانی به ارتباطش با محمد حقوقی یا گلشیری میرسید میبینید که ارتباط تاریخی دارد شکل میگیرد و آن احساس مکانمندی فراموش میشود. برای شاعر این شعر پدیدارشناسی مکان و شی مهم است. هر جا میخواهد به مکان و یا به روح اشیا بپردازد از این دو وجه بهره میگیرد. با ملاصدرا به گفت و گو مینشیند. صدرا خیلی پتانسیل داشته که ایشان میتوانست استفاده کند، اما فقط از ملاصدرا چندتا سئوال میپرسد که همه به اشیا ربط دارد که او را گیج و بیحوصله نشان میدهد، اما گفت و گو به صورت سیال ذهن اتفاق میافتد، اما یک باره قطع میشود. شما دوست دارید این سیر و گفت و گو ادامه یابد و به جایی برسد که نمیرسد. با حیدر صفدر برش میخورد و دوباره به ترکان خاتون برمیگردد و چیزی از سلجوقیان اضافه میشود و یک باره برمیگردد به یک سال قبل از تولد شاعر. بازی با زمان در این شعر و شعر الیوت و اکثر منظومهها مثل رباب حقوقی، یا کار سپانلو و دیگران هم هست.
در ابتدا از تمثیل رودخانه استفاده کردم. شما شاهد حضور اکثر سفرنامهنویسان هستید. مورخان حضور دارند. از هر چیزی که در اصفهان در دسترس بوده و یا در شهرهای دیگر، استفاده شده، اما خیلی چیزها ناگفته مانده و این شاید ناشی از علاقهمندی ایشان به ابهام و رازناک کردن متن باشد، و یا بارکردن به ناخودآگاه متن باشد، یا همانند متنهای مقدس که همه چیز را نمیگویند و پنهان میکنند تا رمز و رازی باقی بماند.
اما زبان اثر. باید بگویم که در این اثر زبان یکدست نیست چون در طول پنج سال نوشته شده. اما نکته مهم پایانی. ضیایی برعکس شاعران امروز که دنبال زبان هستند، و زبان را ناخودآگاه شعرشان قرار دادهاند، ایشان سبک و زبان و نگاه ویژهای خلق کردهاند و نگاه ویژهای به شعر دارند، یعنی سیر و سلوک با شعر. اگر اغراق نباشد همان فهمی که هایدگر از شعر میفهمید در اینجا هم میبینیم. هایدگر میگفت شعر باید ظهور جهان باشد و معناهای جهان را آشکار کند. از این منظر ضیایی با خیلی از شاعران متفاوت است. دکارت معتقد بود که انسان در جهان با اشیا رابطه ندارد. یعنی انسان یک موجود اندیشه است ( من میاندیشم پس هستم.) و رابطهای که با اشیا دارد، اشیا فقط در امتداد و بُعد وجود دارند. این دیدگاه را هایدگر زیر سئوال برد و گفت: انسان فقط اندیشه نیست. انسان در جهان است، و در جهان بودن ما یعنی این که اشیا بر ما ظاهر بشوند. این مسئله حضور اشیا بر ما و بحث پدیدارشناسی اشیا که همان پدیدار و حضور اشیا بر ماست، یکی از تاکیدهایی است که ضیایی هم در کتاب اول و در مقدمه بسیار زیبای گزیده اشعار و هم در منظومه دارند. شولتز هم با معماری به جهان نگاه میکنند، ضیایی به روح مکان معتقدند. این که ما در جهان هستیم. در مکان هستیم و معناهای ما آیینهوار مکان را بازنمایی میکند و اشیا در ما حضور پیدا میکنند، یا آن جمله معروفی که هایدگر گفته انسان و سنگ هر دو حضور دارند، اما یکی در دیگری آشکار میشود. سنگ در انسان آشکار میشود. ضیایی میخواهد شعر اشیا را جا بیندازد. این منظومه هم زیر مجموعهی شعر اشیاست. ایشان حتی از منابعی که استفاده کردهاند در انتهای کتاب نام بردهاند، بنابراین توجه کنید که تشابه این شعر با شعر الیوت فقط بر اساس استفاده از دیگر کتابهاست و در ساخت تشابهی وجود دارد اما در متن و نگاه تفاوت اساسی دارد. این اثر یک اتوبیوگرافی است که هم بر اسطوره و بیشتر بر تاریخ و زیست بوم متکی است و کار الیوت تکیه بر اساطیر دارد. حال این سئوال پیش میآید که از الیوت در شعر عرب چه کسانی و چه جوری استفاده کردند، باید گفت مهیار دمشقیِ آدونیس نمونه خوبی است. آدونیس سخت تحت تاثیر الیوت است اما از اسطورههای سوریه نهایت استفاده را میبرد. با این که جهان بینیاش فرق میکند، آدونیس فقط به جای اساطیر مورد استفاده الیوت، اساطیر منطقه خودش را جایگزین کرد. اما در شعر ضیایی دنیای دیگری وجود دارد.
دنیای عرب با ادبیات انگلیسی آشنا شد، ما با ادبیات فرانسوی آغاز کردیم. الیوت را نپذیرفتیم. اگر با ادبیات انگلیسی زبان آغاز میکردیم ادبیات ما به کل دگرگون میشد. در دههی سی بدری شاکر شاعر عراقی به ایران میآید و شعر نو را از ایران به کشورش میبرد که پذیرفته میشود. و حتی شاعران بسیاری از کشورهای عرب در اروپا و آمریکا سکونت میکنند و به زبان انگلیسی شعر میگویند. متاسفانه شعر معاصر ما از همان زمان ایدئولوژی زده میشود.
به هر حال در کار آقای ضیایی هیچ تقلیدی وجود ندارد و هیچ ایرادی ندارد که من از ساختار شعر ضیایی استفاده کنم و شعر بهتری بگویم.
برگردیم به شعر ضیایی. این بار ایشان اشیا در شعرشان شبیه تعاریفی بود که در مقدمه گزیده اشعارشان عنوان کرده بودند. توضیح بسیار جالبی در آن مقدمه آوردهاند که منظورشان از اشیا و شعر اشیا چیست. این شعر زبانش مدرن است اما به شعرهای زبانی نزدیک نمیشود. شاعر به سوی شعرهایی که منشاء آن از تخیل زبان ساخته میشود، کاری ندارد. حتی ممکن است خوشش نیاید. نگاه ایشان ایده محور است و معتقدند که شعر آمیخته از الهام و شهود، تصویر و سوررئالیسم، سیالیت شعر در زبان، ابهام معنایی و… این که گفتیم دههی چهلی به مفهوم ارتجاعی بودن شعر نیست، بلکه ایشان از آن نسل هستند. و با هستی شعر درگیر هستند. شعر در زبان اتفاق میافتد اما حادثهای در زبان نیست. شعر خود اسطوره است. من تعریف مدرن از شعر دارم و نه پست مدرن. من به نگاه رویایی نزدیکم. او هم همین نگاه را دارد و نه نگاه مثلن باباچاهی یا براهنی را. رویایی با زبان قدسی اسطورهای سروکار دارد و نه بازی با زبان. حتی احمدرضا احمدی به بازی زبانی تن نمیدهد بلکه آن چه در درونش اتفاق میافتد را به زبان میآورد. نسل شاعران دههی چهل و مدرن تماما همین نگاه را دارند. گویا کسانی هم که بالای پنجاه سال هستند همین نگاه را دوست دارند. شاعران مدرن شعر را با زبان شهود و تصویر میفهمند.
علی اتحاد، طراح جلد کتاب درباره کتاب می نویسد:
ایرج ضیایی منظومهی بلندی نوشته بود؛ منظومهای آن روزها در انتظار انتشار بود. پیش از اینها بود که در گفتگویی رادیویی اقبال آشنایی او را داشتم. نام «مراثی محلههای مرده» را این چنین برای نخستین بار شنیدم. در دیدار بعدیمان بیشتر دربارهی کتاب حرف زدیم. ماکتی هم حاضر شده بود. از آقای ضیایی خواستم که دست نگهدارد. خواستم کتاب با سر و شکل همیشگی شعر معاصر چاپ نشود. کار آسانی نیست که کار چاپ کتابی را در آستانهی انتشارش متوقف کنید. با این همه ایرج ضیایی استقبال کرد. «منظومهی پیامبر نامبعوث» را خوانده بود؛ کتاب مرا.
طراحیاش را دوست داشت. پس خوب میدانست که چقدر جهان ذهنیمان به هم نزدیک است. گفتم که دوست دارم «مراثی محلههای مرده» را هم به ظاهر کتاب خودم نزدیک کنم. پذیرفت. کار را از جلد آغاز کردم.
جلدی که حالا پیش روی شماست از عمارتهای نگارگریهای دورههای مختلف نقاشی ایرانی شکل پذیرفته است. هفت سده نقاشی ایرانی کنار هم شهری ساختهاند که تنها در خیال ما ایرانیان قرار گرفته است.
شهر خیالی روی جلد قلمرو اشیاء است؛ اشیاء خاموش و خفته و گمگشته و پر هیاهو و مست و هشیار و آرام و بیقرار. شبیه اشیاء «خانههای اجارهای» ضیایی. شبیه اشیاء خانهی «خانه روشنان گلشیری»؛ راستی گلشیری هم در «محلههای مرده» زنده است. شیخ بهایی هم و هدایت هم و ام البکا هم.
«مراثی محلههای مرده» بیقرار است. پای شاعر هیچ جای تاریخ سرزمیناش بند نمیشود. از بستری به بستر دیگر میغلتد. از دوچرخههای مارنان تا سلجوقیان فاتح همه جا پر میکشد.
«مراثی محلههای مرده» جنون تاریخ دارد. همچون پیرمردی که هزار سال از عمرش میگذرد. همچون سفالهای شکستهی املش، که وقتی از زیر خاک خیس کوهستان بیرونشان میکشی قرنها خاطره بر لبانشان ماسیده است.
علی اتحاد اردیبهشت ۱۳۹۷
یادداشتی از شاعر :
مراثی محله های مرده منظومه ای است نود صفحه ای در چهارده پاره که نظر به شکل گیری و فروپاشی یکی از بزرگترین امپراطوری های چند قرن اخیر دارد: امپراتوری صفویه که بنیانگذار تشیع حکومتی در ایران است. در این شعر روایی زاویه دید راوی متغیر است. از زندگی محله های قدیمی آغاز می شود و در سیر حوادث و خاطره ها ، از معبر تاریخ و سفرنامه ها گذر می کند و … ۶۵ سال پیش در حاشیه چهارباغ اصفهان محله قدیمی فتحیه از دوران صفویه بود که گذرگاه من به سوی دبیرستان ادب بود. مسیری میانبر که چهلستون را دور می زد. سالها بعد محله را با خاک یکسان کردند تا چهارباغ با باغ چهلستون یکی باشد. در وردی محله چند دکان نانوایی، بقالی، بستنی فروشی، خیاطی، بزازی و… باقی مانده بود. اکنون که بیست و چند سال از خروج من از اصفهان می گذرد نمی دانم آن چند دکان سرجایش مانده اند یانه.
شعر از همین ورودی محلهی فتحیه و دکان هایش آغاز می شود:
فتحیه
زیر علف ها و کاج ها
شب ها
بیدار می شود
در کوچه ها و پیاده روها می گردد
میان بزازها خرازها بقال هل
بستنی فروش ها نانوا ها
تعمیرکاران خیاط ها
می ایستد تا بادها و غبارهایی که نیستند
از چهره اش مانند نسیم فواره های کاخ بگذرد
فتحیه دستی تکان می دهد
تا محله آرام گیرد….
درباره شاعر:
ایرج ضیایی از شاعران شاخص دهه هفتاد است. او فعالیت ادبی خود را از دهه چهل و با انتشار اشعارش در مجلات و جنگهای ادبی آن زمان آغاز کرد. پس ازسالها فعالیت ادبی، با انتشار مجموعه ء “حرکت ناگهانی اشیا” به طور جدی وارد ادبیات ایران شد و در دهه هفتاد اشعارش مورد استقبال قرار گرفتند. اشیاء در شعر او جایگاه ویژه ای دارند و به این دلیل به شاعر اشیاء معروف است. حضور اشیاء در شعر او ومواجههء او با اشیاء در شعرش مناسبات و پیوندهای چیزها را تعریف میکند و نه صرفا خود اشیاء را. به عبارتی او از طریق اشیاء می گوید و نه دربارهء آنها.
خود او در این رابطه، در گفت و گویش با ایبنا می گوید:
تعلق خاطر من به اشیا جنبه تملک ندارد. اشیای زیادی بودهاند که در زندگیام نقش داشتهاند اما من آنها را از دست دادهام یا پسرانم آنها را شکستهاند یا در اسبابکشیهای بیشمار از میان رفتهاند. با وجود این، هیچ چیزی به اندازه دیدن یک شیء دلخواه سبب تحرک ذهنی من نمیشود.
از آثار او می توان به کتابهای زیر اشاره کرد:
۱- حرکت ناگهانی اشیاء، ۱۳۷۳
۲- سکوها خالی است، ۱۳۷۴
۳- زیر پای همهمه، ۱۳۷۶
۴- سبک نمی شود این وقت، ۱۳۸۰ (گزینه ای از شعرهای دههء ۶۰ و ۷۰ به انتخاب شاعر)
۵- همیشه کنارت یک صندلی خالی ست، ۱۳۸۶
۶- این پرنده از دوران سلجوقیان آمده است ، ۱۳۹۰
۷- اندکی آسمان و کمی احوالپرسی، مجموعه آثار، نشر اچ اند اس مدیا لندن، ۱۳۹۳ -به زبان فارسی
۸- حرکت ناگهانی اشیاء ، نشر ارزان سوئد، ۱۳۹۳
۹- گزینه اشعار، ۱۳۹۶
۱۰- مراثی محله های مرده (یک شعر بلند)، ۱۳۹۶
۱۱- جنون دارد این دوچرخه(شعرهای بلند) ، ۱۳۹۶
- درباره نویسنده:
- تازهترینها:
In touch with the Iranian cultural diaspora.
Shahrgon is an online magazine for Canada’s Iranian cultural diaspora and Persian-speaking languages.
Shahrgon started working in Vancouver, Canada, in 1992 with the publication “Namai Iran” and then in the evolution of “Ayandeh” and “Shahrvand-E Vancouver,” it transformed into Shahrgon.
Shahrgon; The magazine of the Iranian cultural diaspora;
شهرگان مجلهی دیاسپورای ایران فرهنگی در ونکوور کانادا از سال ۱۹۹۲ با نشریهی «نمای ایران» آغاز بهکار کرده و سپس در فرگشتی از «آینده» و «شهروند ونکوور» به شهرگان فراروئید