Advertisement

Select Page

پرستوها (شعری از اِی ایی استالینگز)

پرستوها (شعری از اِی ایی استالینگز)

 

پرستو‌ها هر سال می‌آیند

به مرمت خانه میراثی شان

جوجه‌های دیگری می‌پرورند و

با تماسی اندک و سطحی، با لانه،

مثل بومرنگ‌، از وسط هوای تابستانی رد می‌شوند

و از میان وزوز و همهمه‌ی روزهای تعطیل، پشه درو می‌کنند

‌یک زوج خوش‌تیپ، یکی روی لانه ، یکی روی سیم

جیک جیک جیک، هم پیمان می‌شوند تا توطئه کنند

 

تا نصف نژاد حشرات را به قتل برسانند

و آنها را در حال پیچ و تاب خوردن به جوجه‌هایشان بخورانند

با آن چنان سرعتی کار و حرکت می‌کنند

و با صدای مختصر کلیک یا سرفه مانند حرف می‌زنند

مکان چوبی (بنای ساحلی) را بلند می‌کنند

با فوت و فن حلقه‌های شکسته خوشنویسی و تماس‌های کدهای مورس شان

هم آنالوگ و هم دیجیتال…

 

به نظر ما آن‌چنان جفت و مزدوج می‌آیند،

آنچنان سراسیمه‌ی نوباوه‌های نیازمندشان،

آنقدر مشغول خانه داری‌، آنچنان به ستوه آمده،

که تصور کردنشان در میان خاستگاه افسانه سخت است،

راز دفن شده‌ای، تجاوز، زبان بریده شده‌ای،

دو خواهری که به آنها ستم و بدی شد، جایی که حق و راستی نیست،

تا اینکه تغییر شکل می‌دهند و پرواز می‌کنند*

 

اما اووید جای آنها را در داستان عوض کرده

آنچنان که خواهری که مجبور شده بود

تبدیل می شود به بلبل

که آنچنان می‌خواند که گویا قلبش خواهد ترکید

داستان اووید است که غالب و چیره‌ست

و در نتیجه پرستو دوبار جدا شده ست

از صدایش، پچ پچ نارسایش،

و کسی از او نمی‌پرسد که موضوع چیست.

 

اگرچه، این پرستوها ، مهارتی در اندوه ندارند

– یا حداقل ما اینطور حدس نمی‌زنیم-.

گرچه هوشمندانه لباس سیاه در‌خوری پوشیده‌اند،

زمانی صرف سوگواری نمی‌کنند، استراحت نمی‌کنند

یک قیچی به جلو، یک زیگزاگ به عقب

به نوبت روی لانه مستقر می‌شوند،

یا روی نشیمن‌گاهی‌، چوبی، در نزدیکی منتظر می‌مانند

تا پشه یا زنبوری را هدف بگیرند و منهدم کنند

 

زمانی برای ترانه ای تراژیک ندارند

تا هوا گرگ و میش می‌شود، مثل تیر پرتاب می‌شوند و سوسو می‌زنند.

روزها طولانی‌اند ، اما نه به طول دیروز.

شب‌ها زودتر فرا می‌رسند

و به زودی فصل، اشتباه خواهد بود.

ناخوشایند، کج خلق، بی حوصله/ شاکی و عوضی‌اند،

مثل من و تو. هیچ‌وقت یاد نمی‌گیرند.

و هر تابستان، باز می‌گردند.

 

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

* اشاره دارد به افسانه یونانی فیلوملا و خواهرش که تبدیل به پرستو و بلبل  می شوند:

ترِاوس (پسر آرس همسر پرونس) به خواهر همسر خود، فیلوملا، علاقه‌مند می‌شود. تراوس پس از اینکه به فیلوملا تجاوز می کند، زبان او را قطع می‌کند تا حرفی نزند، و به همسرش پرونس می‌گوید که خواهرش مرده است. اما فیلوملا مخفیانه بر روی پرده‌ای به خواهر خود نامه می‌نویسد و گناه و جرم ترِاوس را فاش می‌کند. برای انتقام گرفتن از تراوس، پرونس ایتیس فرزندی که از ترِاوس داشته را می‌کشد و گوشتش را به عنوان غذا به همسر خود می خوراند. هنگامی که ترِاوس متوجه این موضوع می‌شود سعی می‌کند هر دو خواهر را بکشد اما خواهران دست به دامن خدایان می‌شوند و مدد می‌طلبند و در نتیجه توسط خدای خدایان به پرنده تبدیل می‌شوند. پرونس بلبل (مرغ هزار‌دستان) می‌شود که هر روز صبح برای غم از دست دادن پسرش آواز می‌خواند و فیلوملا پرستو می‌شود. بر اساس این افسانه از آنجایی که فیلوملا زبان نداشته‌است نمی‌توانسته آواز بخواند و صدای لرزان پرستو به این دلیل است.

 

لطفاً به اشتراک بگذارید
Advertisement

تازه‌ترین نسخه دیجیتال شهرگان

تازه‌ترین نسخه‌ی دیجیتال هم‌یان

آگهی‌های تجاری:

ویدیوی تبلیفاتی صرافی عطار:

شهرگان در شبکه‌های اجتماعی

آرشیو شهرگان

دسته‌بندی مطالب

پیوندها:

Verified by MonsterInsights