فرشته مولوی؛ مهمان صفحهٔ قلمزن این هفته
پروژه “قلم زن”، یک مجموعه مصاحبه ست که از این پس در مجله شهرگان منتشر خواهد شد. هدف این مجموعه مصاحبه، درک بهتر شرایط شاعران و نویسندگان زن و مسائل و موانعی ست که سر راه آنان وجود دارد. در این مجموعه کوشیدهایم پای صحبت برخی زنان نویسنده و شاعر بنشینیم و نظر آنها را، درباره موفقیت و مسائلِ زنان در راه رسیدن به موفقیت در عرصه ادبیات، جویا شویم. برخی از این افراد، مانند نویسندهء مطلب این هفته، نویسندگان یا شاعران موفقی هستند که مسائل و مشکلات موجود را شکست دادهاند و صدای زنانِ بی صدا در ادبیات معاصر ایران بودهاند.
مصاحبه به این گونه است که متنی حاوی چند سوال پیشنهادی به مصاحبه شوندگان فرستاده می شود. در پاسخ به این سوالات، مصاحبه شوندگان به انتخاب خود میتوانند سوالهایی را حذف کنند، سوالهایی به لیست سوالها بیفزایند یا مطلبی در این راستا بنویسند.
مطلب اول که مقدمه ای نیز برای این مجموعه مصاحبه ست، نوشتهء خانم فرشته مولوی ست و به «نویسندهء موفق» پرداخته است. از آنجا که مصاحبهها و مطالب متعدد دیگری از ایشان درباره مسائل زنان موجود است، مطلب زیر به این موضوع نپرداخته است.
«ساره سکوت»
به تقلید از ریموند کارور، نویسندهی امریکایی، خوب است از خودمان بپرسیم: وقتی از نویسندهی موفق حرف میزنیم، از کی حرف میزنیم؟ نویسنده در اینجا یعنی هر آن کسی که ادبیات داستانی یا ادبیات ناداستانی میآفریند یا به زبان امروزی تولید میکند — از داستاننویس و شاعر و نمایشنامهنویس گرفته تا جستارنویس و سفرنگار و یادنگاری که کارش ارزش ادبی هم دارد. موفقیت یا کامیابی یا کامگاری هم بنا به فرهنگها خوشبختی و پیروزی و رسیدن به کام یا خواسته یا آرزو معنی شده. پس اگر بخواهیم بدانیم نویسندهی به کام دل رسیده چهجور نویسندهای است، پیش از هرچیز باید بدانیم آرزویش چه بوده یا به کدامیکی از آرزوهایش رسیده. این هم باید یادمان باشد که آرزویی که از نگاه ما کامیابی میآورد، چه بسا از نگاه دیگران، از جمله خود نویسنده، آرزویی نباشد یا آرزویی کامیابیآور نباشد. این یعنی که کامیابی نویسنده سرشتی نسبی دارد و بهفراخور زمان و زمانه، تاریخ و جغرافیا، فضای اجتماعی- فرهنگی، داوری دیگران و حالوهوا و ویژگیهای فردی خود نویسنده معنی میشود.
بهگمانم کسی نمیتواند در این تردید کند که گل آدم را با آرزو سرشتهاند. میشود گفت پولدوستی یا شهرتخواهی یا قدرتپرستی یا زیادهخواهی یا هر سودای دیگری از این دست هم از خواستههای ازلی-ابدی آدمهاست. همچنین است کشش و خواهش چیرگی بر سختیها و ردشدن از هفتخوانها و رسیدن به خودخشنودی. بااینهمه در پریروز و دیروز تاریخ آرزوی کامیابی آنقدر دور و سخت و بزرگ مینمود که انگار که برتری یا مزیتی باشد، بیشتر در خیال و واقعیت زندگی بزرگان — شهریاران و پهلوانان و فرادستان — پیدا میشد. دست کم به گواهی روایت شفاهی و نوشتاری تاریخ و ادبیات شاید بشود گفت که در گذشته بیشتر این مهتران بودند که آرزوی پیروزی و افتخار و رسیدن به جاهوجلال و مالومقام به دل راه میدادند. کهتران هم البته اگر فرصت و فراغتی از رنج روزگار مییافتند، دلشان هوای همای سعادت و کبوتر بخت میکرد تا از کمی شادکامی و اندکی آسودگی برخوردار بشوند. امروز چنین نیست. در هیچ دورهای از تاریخ کامیابی اینهمه هدف و غایت آمال همگانی نبوده.
هم زمانه زمانهی فردگرایی است، هم چرخهی تولید و مصرف روی دور تند و جنونآمیز است، و هم دنیا چه واقعی و چه مجازی به آوندهای پیوسته (ظروف مرتبطه) میماند. در این حال کامیابی ایدهال یا دلخواهی جهانگیر است که الگوهای ریزودرشت آن، بهفراخور نیاز و توان هرکس در هرکار و رشته و زمینه، در بستهبندیهای گوناگون در دسترساند تا همه، از نابغه و تیزهوش گرفته تا کمهوش و کودن، بتوانند بهرهمند بشوند. دیگر برخلاف گذشته نیازی به این نیست که ناگهان و دست بر قضا کبوتر بخت روی سر کسی بنشیند تا به تخت قدرت تکیه بدهد. کافیست ترفندهای پیداوپنهان بالارفتن از نردبان پیشرفت و پیروزی در پهنهی سیاست را یاد بگیرد و پیگیرش باشد. راه پولدارشدن هم نه در یافتن گنج که در یافتن فوتوفنهای پولیابی و پولسازی — همچنین پولشویی — یا برنده شدن در لاتاری است. برای پرآوازه شدن هم بهجای شکستن شاخ غول میبایستی پی یادگرفتن خموچم ستارهرسانه (سلبریتی) شدن بود – پدیدهی شاخ اینستاگرم گواهیست بر این که هر نوع جویندهی شهرتی یابنده است. بهاینترتیب برای رسیدن به قدرت یا ثروت یا شهرت که پرهواخواهترین نشانههای کامیابیاند، دستورنامه و راهنما بسیار است.
روند جهانیشدن و شتاب تند دگرگونیها دنیای کتاب و ادبیات را هم یکسره دیگرگونه کرده. نویسنده دیگر نه مثل گذشتهی دور وابسته به حاکمان و اشراف است و نه مثل گذشتهی نزدیک امیدوار به یافتن ناشری که دستنویس را از او بگیرد و او را از کار چاپ و پخش و بازاریابی و فروش معاف کند. حالا نویسنده بسیار و تولید انبوه و کتاب کالا و رقابت نفسگیر است و ادبیات هم کسبوکاری شده تابع اقتضاهای بازار اقتصاد فرهنگی (اقتصاد تولید و توزیع و مصرف ادبیات و هنر). هرچند یافتن کارگزار و ناشر بزرگ یا حتا متوسط چالشی وقتگیر و توانفرسا و دلسردکننده شده، راه نوشتن به روی همگان باز است و هر کس میتواند با پیداکردن ناشران کوچکی که چرخ کسبشان به نیروی بخشانه (گرنت) میگردد و یا به شیوهی خودنشری صاحبکتاب بشود. در نظام متکی به سرمایه و سود و بازار نویسنده مهرهایست که اگر درست کار کند جایی دارد. چنین نظامی نه تنها با دسترسپذیری اطلاعات و کلاسها و دورههای آموزشی و راهنماها و خودآموزها فرصت یادگیری همهی فوتوفنهای هردو شیوهی نشر و ترفندهای بازاریابی و بازارگرمی را برای نویسنده فراهم میکند، که حتا کبوتر بختِ برندهشدن در جایزههای ادبی را هم در دور سر او پرواز میدهد.
کامیابی بزرگ و گلدرشت و البته کلیشهای در اینهاست: بردن جایزهای دهانپرکن و پرفروششدن و ستارهرسانهشدن و جهانیشدن (که این یکی گویا از زمرهی آرزوهای دنیای ادبی جهانسومیهاست). این تصویریست که جهان رسانهزده و سوداپرست ما از نویسندهی موفق میسازد و به خورد همگان میدهد و برخی از نوقلمها را به این بیراهه میاندازد که با نوشتن و کتابدرآوردن میشود زودتر و آسانتر از راههای دیگر هنرمندی سرشناس شد. بااینهمه از آنجا که موتور چنین جهانی با سوخت متوسطها کار میکند، در «بازار خودفروشی»اش همهجور باسمه و بدل و«مشابه» کامیابی پیدا میشود تا هیچ نویسندهای از خوان خوشبختی بینصیب نماند: کتاب دربیاید، تبریک؛ عکس و اسمش در رسانهای بیاید، تبریکدرتبریک؛ رونمایی و جشن امضا برایش برگزار شود، کف بلند و …
نمیشود انکار کرد که این بازار و آن صحنهی نمایشی پروسوسهاش برای نویسنده هم مثل هر کس دیگری میتواند فریبا باشد. این هم هست که میل به ماندگاری و تمنای جاودانگی از آرزوی نام و نان و بلندپایگی کمکششتر نیست. چه بسا نویسندههایی غرق این سودا باشند که روزی بهترین و یا بزرگترین نویسندهی دنیا بشوند و بزرگترین و بهترین شعر یا داستان جهان را بنویسند و یا نوبل ببرند و پرفروش بشوند. بااینهمه هر کامیابی کوچک یا بزرگ پساکتابی وابسته به روابط نویسنده با جهان بیرونی و ربط کتاب او با جهان بیرونی است و جامعه برای اندازهگیری آن سنجههایی دارد. این دست کامیابیها چون نمایشی و نمایانند، در در دیدرس یا رویه یا بالا قرار میگیرند. دنیای نویسنده اما تنها در جهان بیرونی معنی پیدا نمیکند. به زبان شاعر (میرفندرسکی) میشود گفت: «صورتی در زیر دارد آنچه در بالاستی». جهان درونی نویسنده همان صورت زیر است که جز نویسنده و کارش به چیزی دیگر و کسی دیگر راه نمیدهد. در این «صورت زیرین» پرسشها پیچیدهاند و اندازهگیری کامیابی راهی به جایی نمیبرد. اینجا دیگر قاعدهها و الگوها و کلیشهها کارگر نیستند. هر نویسندهای خودش میبایستی رویا یا کابوس یا آرزویش را تعریف کند. این که آیا در این جهانِ بهنهایت فردی و خصوصی نویسنده کامیاب یا پیروز میشود یا نمیشود، پرسشیست که هر نویسندهای به شیوهی خودش به آن پاسخ میدهد.
پس اگر شما از من بپرسید وقتی از نویسندهی موفق حرف میزنیم از چی حرف میزنیم، میگویم: از موفق حرف میزنیم که آن بالا زیر نورافکن صحنه دارد برای بیشمار خواننده-هوادار شیفته سرودست تکان میدهد. از نویسنده حرف میزنیم که آن زیر در خلوت تنهایی چنان درگیر کلنجاررفتن با خودش و با کلمههاست که حتا به سایهی خودش هم نیمنگاهی نمیاندازد.
- درباره نویسنده:
- تازهترینها:
In touch with the Iranian cultural diaspora.
Shahrgon is an online magazine for Canada’s Iranian cultural diaspora and Persian-speaking languages.
Shahrgon started working in Vancouver, Canada, in 1992 with the publication “Namai Iran” and then in the evolution of “Ayandeh” and “Shahrvand-E Vancouver,” it transformed into Shahrgon.
Shahrgon; The magazine of the Iranian cultural diaspora;
شهرگان مجلهی دیاسپورای ایران فرهنگی در ونکوور کانادا از سال ۱۹۹۲ با نشریهی «نمای ایران» آغاز بهکار کرده و سپس در فرگشتی از «آینده» و «شهروند ونکوور» به شهرگان فراروئید