Advertisement

Select Page

آنچه نمی‌بینم از دهان تو زیباست

 

شعری از سریا داودی حموله

 

 

 

اگر دستی مشت شود

دنیا

به شکل من تغییر  می کند

 

دیواری از گوشه های خودم کم کرده ام

آنچه نمی بینم

از دهان تو زیباست

 

سرخ ها سپید شدند

تا هر آنچه نام ندارد

به آغاز خود برگردد

 

آخرین شکل اسبی که در تو هست

رهایم نمی کند

به هر طرف نگاه می کنم

باد

بر دوش باد است

جای ام را با تو عوض می کنم

تکه هایی از من به تو برمی گردد

 

چه فرق می کند

سریا باشم

یا پرنده ای در برابر باد؟

 

خود را به خواب من  بزنی

خواهی دید

هیچ کلاغی

 تکرار من نیست

 

به نامی که از تو دارم

بنفش را بر می دارم

ضمیری که از سایه ام کوچکتر است

 روی صورت ات پخش می شود

 

خواهر تاریک ماه خواهم ماند

تا آیینه شکل من شود

 

تنها یک زن زیبا می تواند

تنهایی ام را جا به جا کند

 

 

 

 

 

لطفاً به اشتراک بگذارید
Advertisement

تازه‌ترین نسخه دیجیتال شهرگان

تازه‌ترین نسخه‌ی دیجیتال هم‌یان

آگهی‌های تجاری:

ویدیوی تبلیفاتی صرافی عطار:

شهرگان در شبکه‌های اجتماعی

آرشیو شهرگان

دسته‌بندی مطالب

پیوندها:

Verified by MonsterInsights