امیر و تجربه حزب سیاسی در کانادا
شهرگان: امیر چند سالی است عضو حزب دموکرات نوین (اندیپی) است، هم در شاخه فدرال حزب همکاری میکند و هم همراه شاخه استانی حزب است. در ایران فعال سیاسی نبود، ولی در کانادا مجذوب تجربه سیاست شد، آن در هم فضایی که فعالیت سیاسی به معنای جرم و احتمال زندانی شدن نیست.
او از تجربه فعالیت در فضای سالم سیاسی میگوید و امیدوار است تا از نتیجه فعالیتهایش دو امر حاصل شود: «اول حضور بیشتر جوانان در صحنه و دوم ارتقای مهاجران از سطح مهمان به سطح شریک در جامعه کانادا.»
امیر همچنین معتقد است که «تجربه من در این سالها، این بوده که برای آدمی با خواستهها، اولویتها و اصول من، بهترین جا برای مهاجرت همین کشور بود،» یا آنطور که خودش در این متن توضیح میدهد، سیاست ارتباطی مستقیم با این دارد که کانادا را خانه خود بشناسی یا که نه. همراهی با سیاست به امیر کمک کرده تا در کانادا خانهای برای خودش بیابد.
قسمتهای پیشین ستون تجربه مهاجرت را در شهرگان بخوانید: نوشی و جوجههایش در خانه کانادایی؛ به کالج رفتن ترانه؛ تلاشهای مارتا برای رسیدن به رویاهای ناکام ماندهاش؛ حواری در ونکوور؛ و مهاجر پناهنده ایرانی بودن در ونکوور
این متن زیرنظر سیدمصطفی رضیئی آماده انتشار شده است، البته بعد از آنکه متن توسط نویسنده برای انتشار تایید شد.
ستون «تجربه مهاجرت»، فضایی است تا خوانندگان و مخاطبین شهروند بیسی و وبسایت شهرگان بتوانند از تجربههای زندگیشان در استان بریتیش کلمبیا بنویسند. اگر علاقهمند هستید تا زندگیتان بعد از مهاجرت را در این ستون با خوانندگان فارسیزبان ما در میان بگذارید، به این آدرس ایمیل بزنید: [email protected] و پیشنهادتان را با مسئول ستون در میان بگذارید.
سیاست در معنایی کانادایی
سیاست کانادا عبارت است از لایههای مختلف دولتهای شهری، استانی و کشوری (یا همان فدرال) و برای مهاجر غیر سفید پوست، بازترین فضای سیاسی را در میان کشورهای غربی دارد.
سیستم آن معمولا چند حزبی است و مفاهیم سیاسی کلیشهای به نسبت منطقه و استان متغییرند.
به جز نظام دولت شهری، در ردههای دیگر برای جمعیت مشخصی یک نماینده وجود دارد (این رقم در سطح کشور عدد یک نماینده برای هر صدهزار نفر است و در استان بریتیش کلمبیا یک نماینده برای هر پنجاه هزار نفر است).
ردههای استانی و کشوری هر یک پایتخت، نخست وزیر و مجلس قانونگذاری خود را دارند.
در این مجالس حزبی که اکثریت کرسیها را داراست، دولت را تشکیل میدهد و نمایندگان آن در سمت راست رئیس مجلس مینشینند. احزاب دیگر نیز همگی در سمت چپ رئیس مینشینند.
رهبر حزب دوم اصطلاحا رهبر اپوزیسیون نام دارد و جایگاه او در صحن مجلس در مقابل نخست وزیر است. در جلسه پرسش از دولت نیز اوست که حق پرسیدن نخستین سوال را دارد.
اپوزیسیون هم مانند دولت کابینه خود را دارد که به آن کابینه سایه میگویند و اعضای آن به مانند اعضای کابینه در ردیف جلو مینشینند و به آنها «جلو نشین»(Front Bencher) میگویند و نمایندگان غیرعضو را «عقب نشین» (Backbencher) میخوانند.
در کانادا تفکیک قوا نداریم و همه قدرت در مجلس متمرکز است و اعضای دولت تقریبا همیشه نماینده مجلس هستند. اعضای دستگاه قضایی هم با واسطه از طریق نخست وزیر پیشنهاد شده و به وسیله فرماندار کل کانادا (که نماینده پادشاه یا ملکه وقت انگلستان در کاناداست) منصوب میشوند.
خود فرماندار کل هم به پیشنهاد نخست وزیر و موافقت پادشاه یا ملکه انگلستان به مدت پنج سال در مقام خود انتخاب میشود و نماینده سلطنت در کانادا هستند. نقش سلطنت و نماینده او در کانادا بیشتر نمادین است و به طور سنتی، از دخالت در امور اجرایی پرهیز میکنند.
جهتیابی در سیاست کانادایی
درست، سیاست در کانادا میتواند گیجکننده باشد. با مثال دولتهای مختلف و ردههای گوناگون فعالیت های سیاسی. هرچند حدود و مسئولیتهای دولتها در ردههای مختلف نه تنها برای تازه واردین، بلکه برای مردمانی که اینجا به دنیا آمدهاند نیز میتواند پیچیده باقی بماند.
میتوان گفت هرچه مسالهای به زندگی روزمره نزدیکتر باشد، در حدود اختیارات دولت پایینتری قرار میگیرد. مثلا مردم با مساله نظام درمانی بیشتر سر و کار دارند، تا اینکه امور دفاعی یا سیاست خارجی سر و کار داشته باشند.
مسائل درمانی بیشتر در محدوده اختیارات استانهاست. حال آنکه سیاست خارجی از مسائل حوزه فدرال است.
متاسفانه توجه مهاجران بیشتر معطوف به دولت فدرال و سیاست خارجی است و دولتهای رده پایینتر را نادیده میگیرند. با اینکه به طور روزمره با امور شهری و استانی سر و کار مستقیمتر و بیشتری دارند.
شاید بشود گفت در این فضای به نسبت پیچیده، آدمی اول باید ببیند با کدام بخش سیاست کار دارد و بعد جهتیابی کند به چه شکل میتواند خواستهاش را به سرانجامی برساند.
ایرانیهای حاضر در سیاست کانادا
هنوز حضور ما ایرانیها به نسبت دیگر ملیتهای مهاجر، بومی یا ساکن در کانادا، خیلی کم است. در مورد دلیلش هر کس نظری دارد.
به نظر من مشکل از جایی شروع میشود که ما خودمان رو هنوز «اینجایی» نمیدانیم. وقتی ما خود را غریبه بشناسیم، مسلما برای خود این حق یا وظیفه رو قائل نمیشویم که در امور مربوط به این جامعه مشارکت کنیم. نیز نمیدانیم که این مشارکت میتواند تاثیرگذار هم باشد.
به هر حال، ما مهاجران ایرانی، با تجربه متفاوتی از مشارکت و فرهنگ سیاسی زندگی کردیم و آشنا شدن با نظام سیاسی خانه جدید برایمان زمان میبرد. با این وجود و با وجود کم بودن مشارکت به طور نسبی، نمیتوان این واقعیت را کتمان کرد که انتخابات سراسری سال گذشته در کانادا باعث افزایش مشارکت جامعه ایرانی کانادا گردید و در اهمیت رای این جامعه همین بس که احزاب اصلی هر یک به طریقی سعی در جذب آرای ایرانیان کردند.
البته این مشارکت بیشتر به صورت اعتراضی و واکنش به سیاستهای دولت پیشین بود. ولی نسل جوان ایرانیها در سیاست کانادا حضور دارند. هرچند شاید این حضور خیلی به چشم نیاید، چون آنهایی که اینجا به مدرسه رفته و بزرگ شدهاند، شاید دغدغه اصلیشان جامعه مهاجر نیست و فعالیت حزبی آنها بیشتر جامعه میزبان را هدف میگیرد.
دلیل دیگری برای حضور کمتر ایرانیها در سیاست به خود احزاب باز میگردد. چرا که پیام آنها و فرهنگ سیاسی این کشور برای جامعه ایرانی آشنا نیست و آنها نیز تلاش زیادی نکردهاند تا پیام و اهداف خود را طوری به این جامعه انتقال دهند که برای آن محسوس و قابل درک باشد.
به هر حال ما در ایران با یک فرهنگ سیاسی متفاوت روبرو بودیم و نوع ارتباط و اولویتها (صرف نظر از خوبی یا بدی آنها) با کانادا تفاوتهای آشکار دارد.
مثلا در این استان و در این کشور بحث محیط زیست و سیاستهای مربوط به آن با ایران کاملا متفاوت است. یا مثلا در ایران بحث تشکلهای صنفی و اتحادیههای کارگری با کانادا فرقهای بسیار دارد و توضیح این مسائل برای کاناداییهای جدید باید با استراتژیهای متفاوتی پیگیری شوند که احزاب سیاسی لزوما منابع و حوصله آن را ندارند. به خصوص اگر در کوتاه مدت برایشان نتیجهای نداشته باشد.
سودمندیهای فعالیت سیاسی
سود این فعالیتها دو نوع است: سود شخصی (که آن هم چند نوع است) و سود اجتماعی.
سود شخصی، خب، برای افراد مختلف معانی گوناگون دارد. مثلا یک نفر دوست دارد تا در سیاستگذاری نقش داشته باشد. یا شخص دیگری میخواهد مشهور بشود. یکی هم شاید بخواهد نماینده باشد. یا مخلوطی از تمامی اینها.
اما سود اجتماعی همونطور که پیشتر گفتم به این برمیگردد که شما با حضور در صحنه میتوانید در تصمیمها نقش داشته باشید. یا صدایی رو به سیستم برسونید که تا به حال به آن نرسیده. سود دیگرش احساس تعلق است. و این برای جامعه مهاجر میتواند بسیار موثر و راهگشا باشد.
چرایی سیاست
نمیدونم چرا مجذوب سیاست شدم. سیاست رو همیشه پیگیری میکردم، ولی نمیخواستم سیاسی باشم. اما سیاست من رو به سمت خودش کشید. شاید تکرار یک سری شباهتها و قرینههایی که در ایران بود، در این مساله بیتاثیر نبود. نیز اینکه احساس کردم بدون وارد شدن به سیاست، نمیتوانم صدای خودم رو به سیاسیون برسانم. همچنین احساس میکردم جای یک سری چیزها در سیاست اینجا خالی است و آدم دیگری هم نمیخواهد برای پر کردنشان تلاشی بکند.
مهاجر ایرانی بود هم در این میانه نقش بازی میکرد. اینکه ما مهاجران ایرانی چه نقشی میتوانیم در این جامعه داشته باشیم. ما جامعهای هستیم با سطح تحصیلی و حرفهای بالا. وضعیت مهاجران ایرانی کانادا با بقیه ایرانیان خارج از ایران متفاوت است. به جز این، کانادا هم با سایر کشورهای مهاجرپذیر فرق دارد.
ما جامعهای هستیم که در این کشور به نسبت خیلی از دیگر ملیتهای مهاجر، جدید و تازه وارد هستیم و در مدت کوتاهی هم توانستیم خیلی به چشم بیاییم. فکر میکنم بهتر باشه که از فرصت حضور در یک جامعه چندفرهنگی استفاده کنیم و از محدوده راحتی خود بیرون بیاییم.
معتقدم که ما باید در مسائل روزمره مشارکت فعال داشته باشیم و به عنوان یک شهروند به جز حقوق شهروندی از مسئولیتهای آن نیز غافل نشویم. صرف داشتن گذرنامه کانادایی نباید حدف نهایی ما باشد. ما باید خود را ایزوله نکنیم و جهانمان را از نورت شور، ترای سیتیز و داون تاون ونکوور بزرگتر کنیم.
باید بتوانیم با هندیها، چینیها، فیلیپینیها و سایر اقوام ارتباط نزدیک داشته باشیم. با همسایگان بومی خود ارتباط داشته باشیم و تاریخ بومیان و اقوام اولیه این سرزمین را بشناسیم.
نابرابریها و مشکلات اجتماعی، اقتصادی و سیاسی این جامعه به ما هم مربوط میشود. مثلا در دعوای بین پیشرفت اقتصادی و حفاظت از محیط زیست، آیا ما نمیتوانیم به عنوان یک جامعه تحصیل کرده نقشی داشته باشیم؟
چرا این کشور و این استان با وجود جذب بهترین استعدادها از سراسر جهان کماکان اقتصاد خود را بر منابع زیرزمینی بنا نهاده است؟ آیا ما مهاجران ایرانی با این همه پزشک مجرب نمیتوانیم در رفع مشکل کمبود پزشک اثر بگذاریم؟ آیا ما مهاجران متخصص ایرانی نمیتوانیم این استان را تبدیل به آلمان کنیم که بنای اقتصادش بر تولید و تخصص است و نه نفت و گاز؟
چرایی عضویت در اندیپی
همراهیام با حزب دموکرات نوین، دلایل مختلفی داره. در آغاز اینکه من در ویکتوریا به همه احزاب مراجعه کردم. لیبرالها به من نگاه از بالا داشتند، محافظهکاران صداقت نداشتند و موکرات نوینها با حسن نیت از من و دوستانم استقبال کردند.
دانشگاه ویکتوریا بسیار به چپ نزدیک است و اندیپی در آنجا دست بالا را دارد. و من هم به مرور وارد حلقه دانشجویان اکتیویست شدم. ضمن اینکه من اصولا از سیاست دو قطبی خوشم نمیآید.
احساس میکردم در دوقطبی میان محافظهکاران و لیبرالها این جک لیتون، رهبر حزب دموکرات نوین است که برنامه متفاوتی دارد.
با مرگ جک و آغاز کمپین برای رهبری حزب، من با یکی از نامزدهای رهبری به نام نیتن کالن (Nathan Cullen) آشنا شدم که نه تنها سخنران برجستهای بود، بلکه شنونده را هم در برنامه خود درگیر میکرد و فقط متکلم وحده نبود.
در سال ۲۰۱۲ به خاطر طرفداری از او، به عضویت حزب درآمدم. در کل میشود گفت که برداشت من از سوسیال دموکراسی، که شامل ارتباط دو طرفه و برابر بین سیاستمدار و رای دهنده بود، برایم جذاب بود و حزب دموکراتیک نوین به این برداشت نزدیکتر بود.
آینده چه شکلی است
دورنمای آینده پر از چالشها و پیچ و خمهاست، اما آینده روشن است. و همین امید است که مرا به ادامه راه مصمم میکند.
نمیدانم که این فعالیت باید مرا به کجا برساند. رشته حرفهای من (صنعت هوایی) به این کارها ارتباط مستقیمی ندارد و در نهایت هم به این مساله به عنوان یک کار داوطلبانه نگاه میکنم. اما پیشبینی آینده آسان نیست.
درنهایت، توصیه من برای افرادی که میخواهند وارد سیاست بشوند، این است که صبور باشند و بلندمدت فکر کنند. ضمنا خودشون رو فقط نماینده جامعه فارسی زبان ندانند و سعی کنند فقط دنبالهروی بزرگان نباشند و از خود نیز ابتکار عمل نشان دهند.
سعی کنند جامعه ایرانی رو به عنوان یک شریک (و نه مهمان) در سیاست کانادا جا بیندازند. به عوامفریبیهای کوتاه مدت متوسل هم نشوند. دید درازمدت پیدا کنند.
- درباره نویسنده:
- تازهترینها:
سیدمصطفی رضیئی، مترجم و روزنامهنگار مقیم شهر برنابی است. او نزدیک به سه سال است در کانادا زندگی میکند و تاکنون ۱۴ کتاب به ترجمه او در ایران و انگلستان منتشر شدهاند، همچنین چندین کتاب الکترونیکی به قلم او و یا ترجمهاش در سایتهای مختلف عرضه شدهاند، از جمله چهار دفتر شعر از چارلز بوکاووسکی که در وبسایت شهرگان منتشر شدهاند. او فارغالتحصیل روزنامهنگاری از کالج لنگرا در شهر ونکوور است، رضیئی عاشق نوشتن، عکاسی و ساخت ویدئو است، برای آشنایی بیشتر با او به صفحه فیسبوکاش مراجعه کنید.