برشی از رمان «مای نیم ایز لیلا» نوشته بیتا ملکوتی
فصل پانزدهم عاشقش شدم. به همین سادگی. نه قیافه و سر و تیپش مهم بود؛ نه...
بیشتر بخوانیدصفحه را انتخاب کنید
بیتا ملکوتی | ۲۸ تیر ۱۳۹۲
فصل پانزدهم عاشقش شدم. به همین سادگی. نه قیافه و سر و تیپش مهم بود؛ نه...
بیشتر بخوانیدبیتا ملکوتی | ۲۸ اسفند ۱۳۹۱
با سپاس از مهربانی بیتا ملکوتی عزیز نویسنده رمان «مای نیم ایز لیلا» که اجازه انتشار فصلهایی از...
بیشتر بخوانیدبیتا ملکوتی | ۳۰ دی ۱۳۹۰
صندلی خالی مانند گلهای گندم که آفرودیت بر گور سرباز گمنام میگذارد هنگام جفتگیری دو هزاره ...
بیشتر بخوانید