چند غزل از زیبا حسینی جیرندهی
۱ آمدی هوهوی شب های تبم پایان گرفتدردهای خسته ام با بودنت درمان گرفتواژه ها رقصان چنان دردفتر...
بیشتر بخوانیدصفحه را انتخاب کنید
شهرگان | ۱۳ شهریور ۱۴۰۰
۱ آمدی هوهوی شب های تبم پایان گرفتدردهای خسته ام با بودنت درمان گرفتواژه ها رقصان چنان دردفتر...
بیشتر بخوانیدشهرگان | ۱۱ شهریور ۱۴۰۰
«برسد بدستِ باران» بیشما؛ میرود نامم بر بیشمارِ برگهایِ درختان همآنان که یکدست و نه یکدل در...
بیشتر بخوانیدشهرگان | ۶ شهریور ۱۴۰۰
ما حرف تنهای خدا بودیماشراق عشق در نت سوراخ صفرجمع نبودیمکثرت نبودیمبلکه سوراخ یگانهی صفردر...
بیشتر بخوانیدشهرگان | ۶ شهریور ۱۴۰۰
زاده میشوی که بمیری! این آغاز تملک است؛ زن میشوی که در جان خودت مزار شوی سلیمه؛ از دست...
بیشتر بخوانیدشهرگان | ۶ شهریور ۱۴۰۰
خورشید من ستاره های تابان فدای تو این قطره های آخر باران فدای تو می چینمت شبیه گل از شاخسار...
بیشتر بخوانید