
دو شعر از زلما بهادر
۱ فرسنگ ها پوست روی تنم قوز کرده اند هزاران فرسنگ جاده هزار سلول پیاده از پا که می دود به سمت...
بیشتر بخوانیدصفحه را انتخاب کنید
زلما بهادر | 25 مرداد 1397
۱ فرسنگ ها پوست روی تنم قوز کرده اند هزاران فرسنگ جاده هزار سلول پیاده از پا که می دود به سمت...
بیشتر بخوانیدزلما بهادر | 1 تیر 1396
[clear] شیر سیاه بامدادی که می نوشیم آن را در غروب در ظهر در صبح ما می نوشیم آن را در شب و در...
بیشتر بخوانیدزلما بهادر | 16 دی 1390
صفحهی حوادث باید می رسیدم فرقی نداشت روزنامه های صبح خبر از راه های مسدود داده بودند آیینه ها از...
بیشتر بخوانیدزلما بهادر | 18 آذر 1390
تا زیر سینه های برهنهام را آب گرفته بود در جنگ پاهای خسته با کف ِ جوی لجنهای کهنه...
بیشتر بخوانیدزلما بهادر | 28 آبان 1390
آفتاب آمد دلیل آفتاب آن که معرف حضور تو به آفتاب بود با سمتی از کلمات و دندانی از کنایه در...
بیشتر بخوانیدزلما بهادر | 24 شهریور 1390
" چلّه خانه ی بی زاویه " چهار ساله بودم یا چهارده ساله ؟ نمی دانم...
بیشتر بخوانیدزلما بهادر | 9 شهریور 1390
فضای اطرافم را از جیرجیرک های پرنده می تکانم و به افقی خالی از فردا خیره می شوم خودم را می...
بیشتر بخوانیدزلما بهادر | 31 مرداد 1390
زنگ سوم شب شب از زنگ سوم گذشته است و من روی تخت خواب کودکی ام دراز کشیده ام نیم کره ی راست...
بیشتر بخوانیدزلما بهادر | 22 تیر 1390
ارابه ی سایه ها ارابه ی سایه ها را سوار شدم و به امتداد خوشبختی دست تکان دادم نمی دانم کجای...
بیشتر بخوانیدبرای دریافت تازهترین مطاالب و بهروزرسانیهای مطالب شهرگان، به لیست پستی ما بپیوندید.