شروع سه باره زندگی: انتظار برای آیندهای به تاخیر افتاده
شهرگان: نامش رامین است، ۲۴ ساله بود که به ترکیه گام گذاشت و در دفتر کمیساریای عالی پناهندگان سازمان ملل متحد در شهر آنکارا درخواست پناهندکی کرد. در گذر نزدیک به یک سال، به او گفتند که پروندهاش را به کشور کانادا ارسال خواهند کرد. پنج ماه بعد، او فرمهای مهاجرت به کانادا را دریافت کرده بود.
آن زمان خوشحال و امیدوار بود و میگفت مجبور نیستم به جایی بروم که دوباره همه زندگیام دروغ باشد، به زودی میتوانم خودم باشم. ولی بعد از آن سکوت برقرار شد: نزدیک به یک سال است که او منتظر است تا گامی دیگر برداشته شود و او بتواند به سرزمین تازه زندگیاش گام بگذارد.
در این قسمت ستون تجربه مهاجرت، سراغ گروهی از ایرانیان رفتهایم که هنوز به کانادا گام نگذاشتهاند و امیدهایشان برای ورود به کشور بتدریج از ناامیدی به بیپناهی تغییر میکنند: دگرباشان جنسیای که تاییده پناهندگی خودشان را از دفتر کمیساریای عالی پناهندگان در ترکیه گرفتهاند، پروندههایشان به سفارت کانادا در آنکارا ارسال شده، ولی سفارت درگیر صف طولانی پناهندگان از دیگر کشورها، از جمله سوریه، با تعداد مشخصی کارمند است.
حالا این پناهندگان بعد از حداقل ۱۰ ماه انتظار، بتدریج تماسهایی از آنکارا دریافت میکنند که پروندههایشان به امریکا منتقل بشود، چون امیدی نیست که در ۲۰۱۷ یا ۲۰۱۸، نوبتی به آنان برای بررسی پروندههایشان در سفارت آنکارا برسد، هرچند برنامههای رییسجمهور ترامپ در زمینه ورود پناهندگان میتواند درب سفارت امریکا را هم بتدریج به روی آنها ببندد. در مقابل، در کانادا هم مشخص شده سال آینده کمتر از سال گذشته مهاجر وارد کشور خواهد شد و در زمینه ورود پناهندگان، تمرکز بر ورود پناهندگان سوری و ایزدی است، هرچند پرونده دیگران، هرچند با کندی، دنبال میشود.
قسمتهای پیشین ستون تجربه مهاجرت را در شهرگان بخوانید: آمدهام پریسا بشوم؛ امیر و تجربه حزب سیاسی در کانادا؛ نوشی و جوجههایش در خانه کانادایی؛ به کالج رفتن ترانه؛ تلاشهای مارتا برای رسیدن به رویاهای ناکام ماندهاش؛ حواری در ونکوور؛ و مهاجر پناهنده ایرانی بودن در ونکوور
رامین یکی از نزدیک به یک هزار پناهنده دگرباش ایرانی منتظر آیندهای نامعلوم در ترکیه است. او جوانی تحصیل کرده است و آرزوهای بزرگ برای زندگیاش دارد. این روزها او به عنوان یک معلم زبان انگلیسی، در شرایط کاری تحقیرآمیزی که خود آن را شبیه به کار بردگی میخواند، روزگار میگذراند.
میگوید دوست دارد در کانادا از آزادیهای این سرزمین استفاده کند، ازدواج کند، خانواده خودش را تشکیل بدهد و بچه به سرپرستی قبول کند. میگوید امیدوار است تحصیل کند و کار کند.
این روایتی از روزگار اوست و آنانی که پشت درب سفارت کانادا در ترکیه، درماندهاند.
از ایران رانده، از کانادا مانده
«از نوجوانی میدانستم یک روزی بالاخره از ایران خواهم رفت، چون میدانستم به عنوان یک گی، هیچ آیندهای در این سرزمین نخواهم داشت. وقتی مشمول سربازی شدم، توانستم به خاطر همجنسگراییام – یا آنچه دولت بیماری میخواند – معافیتم را بگیرم. نمیخواستم که دو سال از عمرم را تلف کنم. ولی از این طرف، خانواده برایشان سوال شد که آخر چطوری معافی گرفتی؟ کل زندگیام را دروغ گفتم، این را هم دروغ گفتم که به خاطر تپش قلب توانستم معافی بگیرم.»
آنچه در این یک سال برای رامین و دیگر پناهندههای ایرانی منتظر بررسیهای سفارت کانادا در ترکیه متفاوت شده، تغییرات در تعداد پناهندگانی است که اجازه ورود به کشور را میگیرند: دولت جاستین ترودو، همانطور که قول داده بود رقم ورود افراد بر پایه انساندوستی را تقریبا سه برابر میانگین گذشته کرد – از میانگین تقریبی ۱۰ هزار نفر در سال، ورود افراد را در اولین سال دولت خود به فراتر از ۳۰ هزار نفر افزایش داد.
ولی این افزایش تعداد افراد به معنای فشار بر سفارتهای کانادا در کشورهایی مانند ترکیه، اردن و لبنان است که بایستی با تعداد محدود کارمندان، بر پروندههایی بیشتر از قبل کار کنند. این یکی از دلایلی است که رامین و دیگر پناهندگان منتظر سفارت کانادا، ممکن است حداقل دو سال منتظر باقی بمانند تا دربهای سفارت باز بشود و آنها را برای مصاحبه و مدیکال بخواهند.
«الان چه حسی دارم؟ الان… امیدم را از دست دادم. دوست داشتم که سریعتر وارد مسیر زندگیام بشوم، آدم فعالی هستم، دوست ندارم یک جا بمانی. دوست دارم تحصیل کنم، مستقل باشم. خیلی امید داشتم که میتوانستم بدون نگرانی زندگی راحتی داشته باشم، بدون اینکه نگران باشم کسی بداند گی هستم. که گی بودن نخواهد برایم دردسری بشود. یا در محیط کارم بخواهد مشکلساز بشود. امید داشتم که مثل یک آدم عادی زندگی کنم. ولی الان ناامیدم، قدیم هر روز میرقصیدم، آشپزی میکردم، آدم شاد و سرزندهای بودم. ولی الان نمیگویم افسرده شدم، ولی ناامیدم.»
بعد از شبِ کودتای نافرجام
رامین میگوید که بعد از کودتای نافرجام ترکیه، خیلی میترسم که جایی بگویم ایرانی هستم، خیلی میترسم کسی فکر کند خارجی هستم، ترک نیستم. میگوید تا میتواند در خانه باقی میماند. هم از گروههای افراطی میترسد که اقلیتها، به خصوص اقلیتهای جنسی را شناسایی میکنند و به آنها حمله میکنند و هم از ایرانیهایی وحشت دارد که دگرباش جنسی هراسی (هموفوبیا) دارند. او باری دیگر دروغ گفته، به بقیه ایرانیها مرتب میگوید پروندهاش دلایل مذهبی دارد.
او در این هراس تنها نیست. اکنون، فضای پیشتر باز ترکیه برای دگرباشان جنسی هم به سرعتِ تمام برایشان سرد و بیگانه میشود، چه ایرانی باشند، چه ترک.
«ترکیه الان برای هیچ کسی امن نیست،» این را وکیل متخصص حقوق بشر، حیریه کارا از کائوس گِله میگوید که یکی از معدود گروههای مدنی مدافع حقوق دگرباشان جنسی، از جمله پناهندگان، در ترکیه است.
«بعد از کودتای نافرجام نظامی، نمیتوانیم دیگر هیچچیزی را پیشبینی کنیم. شاهد روندهای غیر قانونی هستیم. مامورهای پلیس قدرت فزایندهای یافتهاند و این خطرناک است. زبان نفرت با بیان مقامات دولتی به سرعت گسترش مییابد و هیچ سیاستگذاری رسمی با آن مقابله نمیکند. فضا برای پناهجویان دگرباش جنسی واقعا خطرناک شده.»
در ماههای بعد از کودتای نافرجام، یک پناهجوی همجنسگرای سوری را در شهر استانبول ربودند، به او تجاوز کردند و جنازهاش را تکه تکه کردند. یک تراجنسی فعال اجتماعی ترک را هم ربودند و کشتند.
حمله به دگرباشان جنسی ترک یا خارجی، خبر تازهای برای ترکیه نیست. چند ماه پیش از کودتا، افراد ناشناس به خانه یکی از فعالهای دگرباش در شهر استانبول یورش بردند، او را در خانهاش کتک زدند و به او تجاوز کردند.
آرشام پارسی از سازمان دگرباشان ایرانی (آیآرکیوآر) مستقر در تورنتوِ کانادا اشاره به بیش از ۱۵ سال پیش میکند، وقتی خودش پناهنده بود و در خیابان او را کتک زدند، کتفاش در رفت و توصیه پلیس به او این بود: «در خانه بمان.»
کارا میگوید حالا پلیس قدرت فزایندهای یافته، پاسخگو هم نیست و پارسی میگوید پلیس قبلا هم بیتوجه بود، حالا رفتارشان چندان متفاوت از قبل نشده است.
روزهای انتظار و آیندهای نامعلوم
شش ماه نخست اقامت در ترکیه، رامین بیکار بود. دنبال کار در کارواش و تولید پوشاک و کارگری بود. ولی بعد یک خیلی سانسی توانست در یک موسسه آموزش زبان انگلیسی کار پیدا بکند. از آن زمان به دانشجوهایش آمادگی برای آزمون تافل تدریس میکند. او که شهروندی ایران دارد، خود متولد ایران نیست، تحصیل کرده است و زبان انگلیسی، برایش زبانی آشناست.
ولی او هم مانند دیگر پناهندگان بایستی اجازه کار از دولت دریافت کند. این اجازه را کارفرمایش باید درخواست کند، برای چنین درخواستی باید نشان بدهد که ساکنین ترک قادر نیستند تا این اکر را انجام بدهند. در اغلب موارد کارفرما چنین کاری نمیکند، خیلی ساده چون برای کارفرما سادهتر است که کسی مثل رامین به شکل سیاه کار کند و از امکانات معقول کاری محروم بماند.
رامین میگوید در اولین موسسهای که کار کرده بود، «شرایط کار مثل بردگی بود.» او هفت روز هفته، میانگین روزی ۱۰ ساعت کار کرده بود. در شرایطی که یک شهروند ترک برای پنج روز کار در هفته و ساعات کاری کمتر، ۲۵۰۰ لیر در ماه دریافت میکرد، او برای ساعات کاری بیشتری و نداشتن مرخصی، ماهیانه ۷۰۰ لیر دریافت کرده بود. در چند ماه آخر کار یک ساله در این موسسه، حقوق او به ۸۵۰ لیر افزایش پیدا کرده بود، «با پافشاری من و منتهای زیاد رییس موسسه.»
در این موسسه تازهای که در آن کار میکند، او ساعتی پول دریافت میکند، چه کلاس خصوصی باشد و چه کلاس عمومی باشد. هرچند ساعات کاریاش کمتر است و درآمدش چندان متفاوت از قبل نشده. کار کردن در روزهای انتظار برای رامین، یک نکته مثبت است، ولی نگرانیها همیشه همراه اوست.
«اینجا کسی در محیط کار و زندگیام نمیداند من گی هستم، امیدوار هم هستم کسی نداند. به کسی نمیگویم. امیدوارم خودشان هم حدسی نزده باشند. دو تا دوست دارم که میدانند گی هستم و بس.»
او همچنین نگران است اگر اتفاقی افتاد، چه کسی میتواند به او کمک کند. «الان وضعیت طوری است که انگار کسی توجهای نمیکند، سازمانهایی هستند، کمک میکنند و کارشان را میکنند، ولی انگار اتفاقی برای نمیافتد، اگر الان کارم را از دست بدهم، اگر کسی بهم حمله کند، برای چه کسی مهم است؟ چه کسی کاری در این مورد خواهد کرد؟»
زمان طولانی انتظار که طولانیتر میشود
آرشام پارسی میگوید که اکثریت مطلق ۱ هزار و ۴۶ پناهجوی پناهجویان دگرباش ایرانی مقیم ترکیه میخواهند به کانادا بروند، آنجا «حقوق بالاتر، بیمه بهتر، دوست و آشنای بیشتر» انتظارشان را میکشد.
کارا هم حرف او را تایید میکند، «بیشتر از ۹۰ درصد دگرباشان جنسی ایرانی میخواهند در کانادا اسکان بیابند. انتخاب معقولی است. در مقایسه با امریکا، کانادا حقوق اجتماعی بهتری برایشان مهیا میکند. هرچند فرآیند اقامت یافتن در کانادا طولانی است.»
پیشتر، دگرباشان جنسی ایران معروف بود که «کیسهای طلایی» هستند و در یک سال و دو سال از ترکیه خارج میشدند. حالا دورههای انتظارشان به سه سال و چهار سال میرسد و دیگر معلوم هم نیست چه زمانی ممکن است خاک ترکیه را ترک خواهند کرد.
دفتر اسکان مجدد کمیساریای عالی پناهندگان سازمان ملل هم دو گزینه هم پیش روی آنان میگذارد: اول امریکاست که اخیرا بعد کشتار اورلاندو و حرفهای لبریز هراس سیاستمدارها در موضوعهایی مثل به دستشویی رفتن، برایشان ترسناک شده، حالا هم قدرت به دست رییسجمهوری افتاده که حتی با ورود پناهندگان جنگزده سوریه هم به خاک کشورش مخالف است و معاون اولش شهره است در معرفی قوانینی که مخالف آزادیهای دگرباشان جنسی هستند.
«بله، شرایط طولانی و سخت است و نسبت به گذشته تفاوتهای زیادی کرده، واقعا الان دورهها طولانی است. ولی هیچکسی نگفته پناهندگی ساده است. پناهندگی خیلی سخت است، فراز و نشیبهای زیادی دارد.»
پارسی میگوید در ۱۵ سال گذشته که او برای پناهندگان دگرباش جنسی ایرانی کار کرده، همیشه یک جای کار دچار مشکل بوده و الان نوبت به انتظار در صف سفارت کانادا رسیده است.
پارسی توضیح میدهد، «این بدین معنی نیست که کسی کار نمیکند، هیچ کسی کمکی نمیکند، بلکه در واقع این چیزها دست کسی نیست و مقصر هم کسی نیست و انتظار جواب تمام این چیزهاست.»
کلامِ آخر
رامین در انتهای صحبتهایش میگوید اگر میتوانستم به جاستین ترودو حرف دلم را بزنم، دوست داشتم بگویم که «وقتی ما ایران بودیم، گی بودن ماها، مثل یک بمب ساعتی است. طول میکشد تا بمب منفجر بشود. یعنی وضعیت آدم فاش بشود، گی بودنت رو بشود و مجبور بشوی از کشور خارج بشوی. من فقط امیدوارم کارها در این میان زودتر تمام بشوند.
نه به خاطر اینکه، وای، وای، ما دوست داریم به کانادا برویم، چون خارج ندیدهایم، نه، فقط چون میخواهیم از وضعیت کنونیمان خارج بشویم و سراغ زندگیمان برویم. ما کل سنمان را دروغ گفتیم، سختی کشیدیم. از دروغ گرفتن خسته شدهایم، از اینکه بقیه مردم مسخرهمان بکنند خسته شدهایم. امیدوارم یک صدایی باشد که نماینده خوبی برایمان باشد، بیانگر و معرف ما باشد. متاسفانه ما چنین صدایی نداریم و این خیلی دردناک است.»
- درباره نویسنده:
- تازهترینها:
سیدمصطفی رضیئی، مترجم و روزنامهنگار مقیم شهر برنابی است. او نزدیک به سه سال است در کانادا زندگی میکند و تاکنون ۱۴ کتاب به ترجمه او در ایران و انگلستان منتشر شدهاند، همچنین چندین کتاب الکترونیکی به قلم او و یا ترجمهاش در سایتهای مختلف عرضه شدهاند، از جمله چهار دفتر شعر از چارلز بوکاووسکی که در وبسایت شهرگان منتشر شدهاند. او فارغالتحصیل روزنامهنگاری از کالج لنگرا در شهر ونکوور است، رضیئی عاشق نوشتن، عکاسی و ساخت ویدئو است، برای آشنایی بیشتر با او به صفحه فیسبوکاش مراجعه کنید.