کالبد شکافی فصل (۱): کالبد شکافی از خواب که میپریدند همه جا پخش شده بود صورتم ادامهی هر شکی به من میرسید کالبد شکافی آسانی نیست جزئی از تو بودهام خواب دستهایی را میدیدند که تلوتلو میخوردند آویزان فقط میخواستند چشمهایشان خالی شود از کابوسی که من بودم با …
بیشتر بخوانید